🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت383
آن قدر حالم بد بود که فقط میخواستم از این شرایط بیرون بیایم.
گوشیام را از روی پاتختی برداشتم و نالیدم.
–به هلما زنگ می زنم بیاد آمپولم رو بزنه، حالم خیلی بده.
درست نفهمیدم به هلما چه گفتم و فوری تماس را قطع کردم.
چون صدای علی را هم میشنیدم که اعتراض آمیز چیزهایی میگفت.
با احساس سنگینی روی سینهام و تنگی نفس و تکان های سرم چشمهایم را باز کردم.
علی در حال مرتب کردن روسریام بود.
دیگر نمیتوانستم درست نفس بکشم لب زدم:
–چیکار می کنی؟
با ناله گفت:
–زنگ زدم آمبولانس بیاد، بری بیمارستان بهتره.
چشمهایم گرد شدند.
–چرا؟ من آمپولم رو بزنم بهتر می شم، هلما نیومد؟
–اونو ولش کن. تو بیمارستان بهتر بهت می رسن.
هر بار که انگشت هایش با گونهام برخورد میکرد سرد بودن دست هایش را حس میکردم.
حال خودش هم چندان تعریفی نداشت و این دلم را میسوزاند. رنگ لب هایش به سفیدی می زد و معلوم بود استرس زیادی را تحمل میکند. استرسش به جان من هم افتاد. دلم برای آن علی آرام تنگ شد.
نزدیکم بود ولی دلتنگش بودم.
مانتوام را آورد و کمکم کرد تا بنشینم.
–اینو بپوش بعد دوباره دراز بکش.
دراز که کشیدم دستش را گرفتم:
–علی.
خیره به چشمهایم ماند.
–جانم،
آب دهانم را قورت دادم و نفس گرفتم.
–اگه از بیمارستان نیومدم حلالم کن.
ماتش برد و برای چند لحظه بیحرکت ماند. بعد اخم ریزی کرد و کلافه گفت:
–این چه حرفیه؟ تو که چیزیت نیست. فقط چون اینجا خوب بهت رسیدگی نمی شه می خوام بری...
نگاهم را از چشمهایش گرفتم و با بغض گفتم:
–من بیشتر نگران توام، من نباشم کی بهت می رس؟
لبخند تلخی زد.
–دوماد سرخونه واسه این جور وقتا خوبه دیگه، تا تو بیای می رم بالا تلپ می شم. بالاخره یکی پیدا می شه یه غذایی به من بده، تو نگران نباش. شایدم رفتم خونه مامان خودم.
–نه اون جا نرو، مامانتم می گیره.
دستش را روی گونهام کشید.
–خیالت راحت باشه، تا خدا نخواد هیچ اتفاقی نمیفته، خودت رو بسپار بهش.
تو تنفست مشکل پیدا کرده، نیاز به کپسول اکسیژن داری، اگه خودم حالم خوب بود دستگاه اکسیژن رو میاوردم خونه، ولی نمیتونم، اصلا شاید خودمم اومدم بستری شدم.
زمزمه کردم:
–خدا نکنه.
صدای زنگ آیفن دلهرهام را بیشتر کرد. دلم نمیخواست از کنار علی بروم. با او تحمل کردن بیماری برایم راحت تر بود.
علی پیشانیام را بوسید.
–اومدن.
دو نفر با لباس های سفید وارد شدند و بعد از معاینهی جزیی گفتند که باید سریع بستری شوم.
پدر سراسیمه از پلهها سرازیر شد و پرسید:
–علی آقا چی شده؟!
علی دستش را جلو برد.
–بابا جان نیاید جلو، چیز مهمی نیست گفتم یه چند روزی بره بیمارستان اونجا بهش برسن، من خودمم مریضم نمیتونم...
پدر حرفش را برید.
–من خودم بهش می رسم، مگه نگفتم بیاید بالا، چرا بره بیمارستان؟
دکتر اورژانس رو به پدر گفت:
–آقا دخترتون نیاز به اکسیژن و مراقبت های ویژه داره تو خونه نمی شه. اکسیژن خونش خیلی پایینه.
همین که وارد آمبولانس شدم ماسک اکسیژن را روی صورتم گذاشتند و همین باعث شد خیلی بهتر نفس بکشم و حس بهتری پیدا کردم.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
برگرد نگاه کن
پارت384
همین که خواستیم حرکت کنیم. هلما خودش را به بالای سرم رساند و با بغض نگاهم کرد.
–ببخشید که دیر اومدم. آخه امروز مراسم مامانم بود تا از بهشت زهرا بیام اینجا طول کشید. همین که زنگ زدی راه افتادم.
چشم هایم را روی هم فشار دادم.
–کاش بهم می گفتی و نمیومدی. ببخش من اصلا حواسم نبود امروز سوم مامانته. بازم شرمنده م کردی، تو رو خدا حلالم کن.
سرش را تکان داد.
–اصلا مهم نیست. الان سلامتی تو مهمه، من باهات میام بیمارستان.
صدای علی را شنیدم که کنار آمبولانس ایستاده بود.
–خانم بیاید پایین، باید زودتر بریم.
هلما نگاهی به علی انداخت و با لکنت گفت؛
–من...من...اگه اجازه بدید من همراهش برم، شما حالتون خوب نیست.
علی اخم کرد و نگاهش را به گوشی دستش داد.
–نیازی نیست خودم هستم. شما بفرمایید.
هلما به طرف من برگشت و با بغض گفت:
–من پشت سر آمبولانس با ماشینم میام. دیگر منتظر جواب من نشد خواست که برود دستش را گرفتم.
–ممنون که اومدی. خودت رو به زحمت ننداز.
بدون حرف رفت.
آمبولانس که حرکت کرد رو به علی گفتم:
–کاش اون جوری باهاش حرف نمی زدی، اون به خاطر من مراسم مادرش رو ول کرده اومده.
علی نگاهش را چرخاند.
–تو نگران اون نباش، آخه تو این کرونا کی می ره مراسم؟ احتمالا خودش با خودش مراسم گرفته بوده.
–اصلا خودش تنها هم بوده، بالاخره ول کرده اومده، این یعنی من براش مهم بودم که تا تلفن کردم هر جا بوده خودش رو...
سرفه امانم نداد.
علی سرش را تکان داد.
–باشه باشه، الان وقت این حرفا نیست.
ساعت ها بود در قسمت اورژانس روی تخت مانده بودم. علی مدام در رفت و آمد بود.
هلما هم کنارم ایستاده بود و دلداریام میداد.
چشمهایم را باز کردم.
–هلما، تو برو خونه، با موندن تو اینجا، تو بخش جا باز نمی شه که، اگه تخت خالی شد خودشون من رو میبرن دیگه. یه وقت خدایی نکرده توام مریض می شی.
هلما نگاهی به اطراف انداخت و پرسید:
–الان نسبت به قبل بهتری؟
نگاهم را به کپسول اکسیژن دادم.
–آره فقط گاهی یه احساس سنگینی تو بدنم می کنم. با تعجب نگاهم کرد و چیزی زیر لب خواند و به اطراف فوت کرد و گفت:
–من می رم خونه، هر وقت علی آقا رفت دوباره میام پیشت. فقط سعی کن ذکر زیاد بگی، سوره توحید هم به شش جهت بخونی و فوت کنی.
در آن حال لبخند زدم.
–دو جهت دیگه رو از کجا آوردی؟ ما که چهار جهت بیشتر نداریم.
با لحن شوخی گفت:
–چهار جهت مال قبلنا بود که شیطونا این قدر به روز نبودن. تو جهتهای جلو و عقب هم جدیدا مستقر شدن باید حواسمون به اونا هم باشه، بعد خم شد و پچ پچ کرد:
–به علی آقا هم بگو بخونه.
بعد هم زود خداحافظی کرد و رفت.
بالاخره علی به طرفم آمد و بالای سرم ایستاد و زمزمه کرد.
–بالاخره تشریفشون رو بردن؟ چی می خواست وایساده بود بالا سرت؟
–بیچاره فکر میکرد فوری می ریم بخش، میگفت بخش زنان بیاد پیشم تنها نباشم.
علی نوچی کرد.
–اصلا نمی ذارن کسی بره داخل، بعدشم مگه می خوای بری پیک نیک بیاد تنها نباشی. کروناستها.
لبخند زدم.
او هم لبخند زد و گفت:
–گفتن یه تخت خالی شده، می برنت بخش.
ماسک اکسیژن را از روی دهانم برداشتم.
–علی توام برو، رنگت پریده، میترسم بیفتی.
ماسک را از من گرفت و روی صورتش گذاشت.
–این چطوره؟ فکر کنم منم کمبود اکسیژن دارم بذار امتحان کنم.
به چشمهایش زل زدم.
–علی نگرانتم. امروز اصلا چیزی خوردی؟
ماسک اکسیژن را از روی صورتش برداشت.
–چی بخورم؟ خانم قشنگم که ناخوشه، نمیتونه چیزی برام درست کنه، منم فقط دلم دست پخت تو رو می خواد.
بغض کردم.
–الهی بمیرم. این مریضی اصلا مهلت نداد یه بار غذا تو خونهی خودمون درست کنم.
با انگشت شصتش انگشتانم را نوازش کرد.
–خدا نکنه، خوب که شدی اون قدر وقت هست واسه این کارا.
ماسک اکسیژن را روی صورتم گذاشت و با غم نگاهم کرد.
–قول بده زود بیای خونه. سعی کردم بغضم را قورت بدهم. ولی موفق نشدم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایمان داشته باش که ...
خدا هیچوقت دیر نمیکنه .
#نهج_البلاغه
▫️وَ کُلُّ رَجَاء ـ إِلاَّ رَجَاءَ اللّهِ تَعَالَى ـ فَإِنَّهُ مَدْخُولٌ وَ کُلُّ خَوْف مُحَقَّقٌ إِلاَّ خَوْفَ اللّهِ
🟠هر اميدى جز اميد به خداوند متعال نابجا، و هر ترس واقعى جز ترس از (مخالفت با) خدا نادرست است»
✍دليل آن روشن است; زيرا هيچ مبدأ خيرى جز خدا وجود ندارد، و هر کسى جز او بتواند خيرى انجام دهد به کمک اوست (لاَ مُؤَثِّرَ فِي الْوُجُودِ إِلاَّ الله).
بنابراين بايد تنها دل به او ببنديم و به او اميدوار باشيم. کسى که مى تواند زيانى برساند و کيفر دهد و مجازات کند، فقط اوست و از ديگران، بى اراده او کارى ساخته نيست; همان گونه که قرآن مجيد مى گويد: «(وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَد إِلاَّ بِإِذْنِ اللهِ); ولى هيچ گاه نمى توانند بدون اجازه خداوند به کسى ضررى برسانند».(5) درست است که خداوند به بندگان، آزادى عمل داده، ولى اين آزادى هرگز از ذات پاک او سلب قدرت نمى کند. بنابراين تنها بايد به ذات پاک او اميدوار و فقط از مخالفت فرمان او بيمناک باشيم.
📚#خطبه_160
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام
بر سرور و سالار شهیدان
آقا اباعبدالله شروع میکنیم...
اَلسلامُ علی الحُــسین
و علی علی بن الحُسین
وَ عــــلی اُولاد الـحـسین
و عَـــلی اصحاب الحسین
✍امام باقر علیه السلام فرمودند:
شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون میکند و عمر را طولانی میگرداند و بلاها و بدیها را
دور می کند.
#اللهم ارزقنا کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️سلام امام زمانم
🔶صبح ادینه بخیر و خوشی
🔹پاییز است...
روی سنگفرش دلهایمان
پر از آرزوهای
خزان شده است
و سرمای فراق ،تا عمق استخوانمان رامیسوزاند...
آسمان جانهایمان را
ابرهای تیرهی دلتنگی،
فراگرفته و صحن وجودمان
از عبور مداوم
بغض و اضطراب وچشم به راهی ، سرشار است...
شما بگویید عزیز دلهای ماشما بگویید
جز مژدهی سبز و معطر ظهورتانچیزی هست که
آراممان کند؟
#اللهمعجللولیڪالفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم.
‹🕊 قرار_مهدوی
‹🕊عجل علی ظهور
1_1861354433.mp3
8.21M
بیحضورت هر چه کردم، زندگی زیبا نشد!
اللّهم عجل لولیک الفرج 💔
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ثابت قدم ظهور
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای سلامتی امام زمان
شهید شرفخانلو مینویسد: چون بدون زیارت و با آرزوی زیارت کربلا از این دنیا میروم، خواهش میکنم که انشاءالله بعد از آزادی کربلا عکس مرا به عنوان زائر امام حسین ( ع) به کربلا ببرید.
سال ۱۳۳۸ قربانعلی در روستای «آستانه علی» شهرستان خوی متولد شد. نوجوانی و جوانی او مصادف شده بود با آغاز نهضت امام خمینی(ره) و خانواده او که مذهبی بودند به واسطه انتخاب مرجع تقلیدشان، با نام امام(ره) آشنایی داشتند.
قربانعلی همانطور که در کنار پدر فرش میبافت، درس میخواند و در فعالیتهای انقلابی هم شرکت میکرد. او بعد از اتمام تحصیل شروع به تدریس در مدرسه کرد، اما با تأسیس سپاه تصمیم گرفت پاسدار شود
همان سالها بود که شهید شرفخانلو به عنوان شهردار «چایپاره» انتخاب شد. با آغاز جنگ و تشکیل لشکر عاشورا به فرماندهی شهید مهدی باکری به جبهه رفت و در عملیات والفجر یک به عنوان معاون تدارکات و پشتیبانی لشکر انتخاب شد.
سرانجام این سرباز حضرت روح الله مزد سالها اخلاص و کار برای خدا را در روز ۲۲ فروردین سال ۱۳۶۲ بعد از جلسه هماهنگی شورای فرماندهی لشکر گرفت؛ همان روزی که برای رساندن آب به خط مقدم، عازم خط شد و ترکش خمپارهای او را تا بهشت برد.چون بدون زیارت و با آرزوی زیارت کربلا از این دنیا میروم خواهش میکنم که انشاءالله بعد از آزادی کربلا عکس مرا به عنوان زائر امام حسین ( ع)، بزرگ آموزگار شهادت به کربلا برده و در زیر پای امام ( ع) نصب نمائید و در زیرش جمله (با آرزوی زیارت تو شهید شدم یا حسین) را بنویسید.
🔴 زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه
🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ #استاد_پناهیان
"نیّــــــت ســــــربازی"
◇ به همین سادگی ، به سادگی نیت کردن...
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
عشاق الحسین_محب الحسین_۲۰۲۳_۱۱_۲۰_۲۱_۵۶_۳۰_۶۹۲.mp3
4.65M
هوای فاطمیه ها...
🎙کربلایی محمدحسین حدادیان
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔥وارثان قدس
✌قد میکشی، آزاد خواهی کرد فردا
را...
#طوفان_الأقصی
#گهواره_تا_معراج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 اولین نقض آتش بس
🔹در نتیجه تیراندازی ارتش رژیم صهیونیستی به شهروندانی که قصد بازگشت به شمال نوار غزه را داشتند، دو نفر شهید و یک نفر مجروح شد
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
♦️سلام امام زمانم 🔶صبح ادینه بخیر و خوشی 🔹پاییز است... روی سنگفرش دلهایمان پر از آرزوهای خزان شد
🔴نقل میکنند شخصی در خواب دید که
ظهورشده و آقا تشریف آوردهاند.سوال کردن
که آقاجان در زمان غیبت، اینهمه غم و غصه
داشتید آیا دلخوشی هم داشتید؟
🌴آقــــا فرمودند:
بله، دلخوشی من وقتی بود که شيعيان و
محبّینم گوشهای جمع میشدند دستها را
بالا میآوردند و میگفتند:
《 اللهم عجل لولیک الفرج》
🎙استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی
#خـــدایا_امام_مـن_کجـاست
#برسان_بحق_دُخت_فاطمة_الزهــرا
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴این طوری انگشتر میگیرن
➖➖➖➖➖➖➖
🔴 حق جمعه را ادا کن!!!
🔵 از امام صادق علیه السلام منقول است که:
🟢 جمعه را حقی و حرمتی عظیم هست پس زنهار که ضایع نگردانی حرمت آن را و تقصیر مکن در چیزی از عبادت حق تعالی در آن روز و تقرب جو بسوی خدا به عملهای شایسته و ترک نما جمیع محرمات خدا را زیرا که خدا ثواب طاعات را مضاعف میگرداند و عقوبت گناهان را محو مینماید و درجات مؤمنان را در دنیا و عقبی بلند میگرداند و شبش در فضیلت مانند روز است اگر توانی که شب جمعه را زنده داری به نماز و دعا تا صبح بکن بدرستیکه خداوند عالم در شب جمعه ملائکه را برای مزید کرامت مؤمنان به آسمان اول میفرستد که حسنات ایشان را زیاده گردانند و گناهان ایشان را محو کنند و حق تعالی واسع العطا و کریم است.
📚 مفاتیح الجنان
🛑 در شب و روز جمعه بیشتر به یاد امام زمان ارواحنا فداه باشیم.
#امام_زمان
🔴 صلواتی پرفضیلت در عصر جمعه برای برآورده شدن ۱۰۰ هزار حاجت و آمرزش ۱۰۰ هزار گناه
🔵 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْأَوْصِيَاءِ الْمَرْضِيِّينَ بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِكَ، وَ بَارِكْ عَلَيْهِمْ بِأَفْضَلِ بَرَكَاتِكَ، وَ السَّلامُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
🟢 در روایت آمده است که چون در روز جمعه نماز را ادا کردی این صلوات را بگو و هر فردی که این صلوات را بعد از نماز عصر روز جمعه بخواند ، خداوند برای او ۱۰۰ هزار حسنه می نویسد و ۱۰۰ هزار گناه از او را می بخشد. همچنین ۱۰۰ هزار حاجت از او برآورده می شود و خداوند مقام او را در بهشت ۱۰۰ هزار درجه بالاتر می برد.و نیز در روایت آمده است که هر کس این صلوات را هفت مرتبه بگويد خداوند به عدد هر بنده برای او حسنه بنویسد و عملش در آن روز مقبول باشد و بیاید در روز قیامت در حالتی که مابین دیدگان او نوری باشد.
📚 مفاتیح الجنان/اعمال روز جمعه