32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 #شب_جمعه...
کربلا...💔
چه خبره امشب...
چقد دلمون میخواست امشب کربلا باشیم...
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه*
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️
@zoohoornazdike
╭┅──────🍀🚩
💠 زیارت کربلا آرزو شده برات ❓❔
╰┅──────────🍀🚩
هزینه های زیارت خیلی بالاست؟😔
اینکه غصه نداره 🌺
به لطف مهدی زهرا با طرح مهدوی قراره آرزوت بر آورده بشه 🎉
دراین لحظه که شما به کربلا رفتن فکر میکنید دیگران با زیر 3 میلیون دارن ثبت نام میکنند و به آرزوشون می رسند🤩
📣آیدی ثبت نام ☎️پشتیبانی مدیریت
••♥️🫧••
09023270181////09355580975
لینک کانال برای عضویت
╭┅──────🍀🚩
https://eitaa.com/Karavan_Ashgane_Hosseini
╰┅──────────🍀🚩
13.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسم به ذوالفقار
حیدر (علیه السلام)
انتقــــــــــــام میگیریم
مداحی حاج مهدی رسولی در مراسم سالگرد حاج قاسم سلیمانی و یادبود شهدای حادثهی تروریستی کرمان
مصلی امام خمینی تهران
#انتقام_میگیریم
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
╭┅──────🍀🚩 💠 زیارت کربلا آرزو شده برات ❓❔ ╰┅──────────🍀🚩 هزینه های زیارت خیلی بالاست؟😔 اینکه غصه ن
چرا زیارت امام حسین علیه السلام در نیمه رجب را غفیله می نامند؟
شیخ عباس قمی با ذکر عبارات مخصوصه این زیارت مینویسد: به دلیل اهمیت و فضیلت بسیار زیارت سیدالشهدا (ع) در نیمه رجب و عبارات آن و غفلت عموم مردم از مزیت و برتری آن، زیارت مخصوصه نیمه رجب را «غفیله» مینامند.
کرب و بلا: یکی از اعمال مورد تأکید در ایام ماه رجب؛ زیارت سیدالشهدا (ع) از راه دور و نزدیک است. این زیارت بهویژه در شب و روز نیمه رجب فضیلتی دوچندان دارد، چنانچه از «ابنابینصر» روایت شده است: که از حضرت رضا (ع) پرسیدم کدام وقت بهتر است امام حسین (ع) را زیارت کنیم؟
ایشان فرمودند: در نیمه رجب و نیمه شعبان
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
💗#نگاه_خدا 💗 قسمت27 عاطی: حالا برو یه ملت پشت سرت هستن - ای وای ببخشید( صورت خوشگلشو بوسیدم ) خوشبخ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#نگاه_خدا 💗
قسمت28
از پارک رفتم بیرون ،سوار ماشین شدم رفتم خونه، حوصله هیچ کاری و نداشتم ،ای کاش مطرح نمیکردم ، نمیدونستم اگه یه روزی بابا رضا بفهمه که دخترش از اعتمادش سوءاستفاده کرده چه حالی میشه
روی تختم دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ خورد ،شاهینی بود - بله
شاهینی : خانم رضوی من فکرامو کردم
- (وا چقدر زودم این بشر فکر کرده).
خوب
شاهینی:قبول میکنم
- خیلی ممنونم ،من ادرس حجره پدرمو براتون میفرستم که باهاش صحبت کنین،،، فقط یه خواهشی داشتم چیزی در باره سفر مون نفهمه هااا،
شاهینی : باشه خیالتون راحت ( راحت نیست دیگه)- خیلی ممنونم
تماس که قطع شد،دلشورع عجیبی گرفتم میترسیدم شاهینی یه گندی بزنه ،،پسره بی ادبی نبود ،یه کم خل مشنگ میزد خخخ...
رفتم تو آشپز خونه مشغول غذا درست کردن شدم ،که یه کم از استرسم کم شه
گوشیم زنگ شده نگاه کردم عاطفه است - سلام عاطفه جون
عاطی: سلام به دوست عزیزم - چه خوب شد زنگ زدی داشتم از استرس میمردم
عاطی: بازچی شده - هیچی بابا دیدمت بهت میگم ،خوب شما چه خبر شاهزاده تون خوبه
عاطی: قربونت شکر
سارا میخواستم بگم ما واسه عید میخوایم بریم راهیان نور ،تو هم میای اسمت و بنویسیم؟
- نه عزیزم ،عید میخوایم بریم ترکیه خونه سلما
عاطی: عع چه خوب ،کاره خوبی کردین میخواین برین ،حال و هوات هم عوض میشه - اره،عاطی کی میای ببینمت ،دلم برات تنگ شده
عاطی: قربون دلت برم ،نمیدونم احتمالن هفته بعد میام - باشه منتظرت میمونم
عاطی: سارا جان کاری نداری؟
- نه قربونت برم سلام به شاهزاده برسون
عاطی : چشم ،خدا نگهدار
ساعت ۹ شب بابا اومد خونه ،
- سلام بابا جون خسته نباشین
بابا رضا: سلام بابا - برین لباساتونو عوض کنین تا شامو آماده کنم
بابا رضا: چشم
داشتیم شام میخوردیم که یه دفعه بابا گفت :
سارا جان شاهینی میشناسی ؟ (خشکم زد ، این پسره دیونست،،صبر نکرد لااقل دو روز بگذره ،واسه من داشت طاقچه بالا میزاشت که باید فک کنم، میگن پسر جنبه هیچی رو ندارند راست گفتن)
بابا رضا: چی شدی سارا ،میشناسی؟
- اممممم،اره همکلاسیمه ،چیزی شده؟
بابا رضا : اومده حجره خاستگاری؛
( قلبم داشت میاومد تو دهنم،نکنه بابا فهمیده باشه)
- خوب شما چی گفتین ؟
بابا رضا: ازش خوشم نیومد ،گفتم فعلن قصد ازدواج نداری (گندش بزنند پسره نمیدونم چه دست گلی به آب داده که بابام خوشش نیومد همین اول کاری )
هووممم،کاره خوبی کردین بابا
نفهمیدم چی خوردم ،شامو که خوردیم میزو جمع کردم رفتم تو اتاقم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#نگاه_خدا 💗
قسمت29
داشتم دیونه میشدم ،پسره احمق ،معلوم نیست چی گفته بود به بابا که بابا قبول نکرد...
یه دفعه دیدم گوشیم پیام اومد ،بازش کردم ،شاهینی بود! نوشته بود سلام خانم رضوی ،رفتم پیش باباتون ،قبولم نکرد فک کنم
(درد و قبولم نکرد کوفت فکر کنم،معلوم نیست چه جوری حرف زدی که به منگول بودن پی برده)
منم نوشتم : خیلی ممنونم ، خیلی لطف کردین رفتین پیش بابام
شب بخیر
دوهفته مونده بود به عید ،کلاسا هم کم و بیش برگزار میشد ،
صبح رفتم دانشگاه یکی از کلاسا برگزار نشد مجبور شدم بمونم تا ساعت بعدی کلاس
هوا سرد بود رفتم داخل کافه نشستم
حوصلم سر رفته بود ،شماره ساناز و گرفتم - الو ساناز
ساناز: سلام خانم مهندس ،خوبی؟
- قربونت تو خوبی؟ خاله جون خوبه؟
ساناز: فدات شم مرسی همه خوبن ؟ تو چه خبر ؟ چیکار کردی؟
- هیچی بابا، یکی و پیدا کردم ، بابا ردش کرد رفت ،دیگه پشیمون شدم
ساناز: چرا ردش کرد مگه چه جوری بود؟
- هیچی بابا ،حقم داشت این آدم خل و دیونه هر جا میرفت همین جواب و میشنید
ساناز : مگه پسره چه جوری بود؟
- نمیدونم توصیفش یه کم سخته،اصلا توصیفی نداره بگم
ساناز : اخه دختره عاقل تو باید یکی و پیدا میکردی که مثل حاج رضا باشه - خو همچین آدمی مغز خر خورده بیاد زنم بشه چند ماه بعد طلاقم بده
ساناز : اره دیگه اینم حرفیه ( یه دفعه دیدم یاسری با دوتا نسکافه نشست رو به روم) - ساناز جان بعدن باهات تماس میگیرم فعلن
یاسری: بفرمایید هوا سرده میچسبه
- خیلی ممنونم ،میل ندارم ،کاری داشتین ؟( به دورو برم نگاه کردم که دفعه مرجان نباشه ،از این جماعت دیگه میترسیدم )
یاسری: خیالتون راحت دیگه مرجان سمتتون آفتابی نمیشه - ببخشید من باید برم
یاسری: لطفن بشین میخوام باهات حرف بزنم
- فک کنم بهتون گفته بودم که من کاری باهاتون ندارم
( بلند شدم برم که یه دفعه گفت)
: چه طور با سعید تونستی حرف بزنی ،به ما میرسه حرفاتون ته میکشه ...
- سعید؟
یاسری : تو حتی اسم کوچیکش هم نمیدونی ،چه طور میخواستی زنش بشی
- از اولم میدونستم این پسره ،خل مشنگ نمیتونه حرفی تو دل وا موندش بمونه
اصلا به پسرا نمیشه اعتماد کرد
یاسری :
(خنده بلندی کرد،که همه مارو نگاه میکردن ) : چرا میخوای بری ؟
- به خودم مربوطه
(سریع از کافه رفتم بیرون)
متوجه شدم یکی هم از کافه اومد بیرون
یاسری: دختره حاجی ،من حاضرم برم با بابات صحبت کنم (خندیدمو نگاش کردم): چه اعتماد به نفس بالایی دارین ،بابام جنازمو رو دوشتون نمیزاره چه برسه به اینکه بخوایین ...
یاسری : مگه من چمه؟
- هیچی فقط دارین تو کثافت دست و پا میزنین...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#نگاه_خدا 💗
قسمت30
یه دفعه چشمم به شاهینی افتاد ،رفتم سمتش با چند تا از پسرا داشت وارد دانشگاه میشد
منو دید سرخ شد...
(دلم میخواست با دستام خفه اش کنم)
جور نگاهش کردم هفت جد آبادش
اومد جلوی چشم هاش...
- آقای شاهینی ممنون بابت رازداریتون
هاج و واج مونده بود منو نگاه میکرد.
سرم از درد داشت منفجر میشد ،به زور سر کلاس حاضر شدم ،کلاس که تمام شد سریع سوار ماشین شدم و برگشتم
تصمیم گرفتم تا بعد عید کلاس نرم دیگه حوصله دیدن ریخت هیچ کدومشونو نداشتم
سعی کردم کردم تو این مدتی که خونم یه کم تمیز کاری انجام بدم ،چمدونمم از کمد بیرون اوردم وسیله هایی که نیاز داشتم واسه سفرو داخلش مرتب چیدم
دوسه روز مونده بود به عید من هم خوشحال بودم هم ناراحت،،خوشحال به این خاطر که یه مدت رنگ این شهرو نمیبینم ،ناراحت به این خاطر که عید، مامان بین ما نیست
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
عاطفه بود - یعنی بر هرچی مزاحم بد لعنت
عاطی: چیه بابا ،یعنی من آرزوم شد یه بار زنگ بزنم تو خواب نباشی.
- واییی عاطی اینقدر تمام تنم درد میکنه که نگو
عاطی: عع میگفتی شاهزاده ات می اومد یه مشت و مال بهت میداد دیگه - فعلن که هر چی اجنه و شیطانه نصیب ما شده
عاطی: سارا نیم ساعت دیگه میام دنبالت باهم بریم بازار - ول کن بابا ،بازار الان شلوغه حوصله ندارم
عاطی: بیا میبرمت یه جایی که خلوت باشه ،نیم ساعت دیگه اونجام ، یا علی
هووووف از دست تو
زود بلند شدم دست و صورتمو شستم، اماده شدم اشپز خونه یه چیزی خوردم
به بابا رضا هم پیام دادم که با عاطفه میرم بازار شاید دیر بیام،، صدای بوق ماشین شنیدم ،تصویر آیفون و زدم دیدم عاطفه است
کیفمو برداشتمو رفتم - ،باز ماشینه کدوم بدبختی و به غارت گرفتی
عاطی: بی ادب ،واسه شاهزاده جووونه - ععع خدا رو شکر که به دومین آرزوت هم رسیدی.
عاطی: دیوونه ،سوار شو بریم دیر میشه
توی راه حوصله ام سر رفت ضبط و روشن کردم - عع عاطی اینم که مثل خودت مداحی گوش میکنه که یعنی این همه اشتراکتون منو کشته ...
عاطی: انشاءالله یکی واسه تو هم پیدا بشه - فعلن که هر چه بدبختیه داره رو سره بدبخت من هوار میشه
ماشین و گذاشتیم پارکینگ ،رفتیم بازار واییی که چقدر شلوغ بود
عاطی: سارا بیا یه جا دیگه بریم تو این شلوغی همه بهم تنه میزنن خوب نیست - باشه بریم
رفتیم یه پاساژ که جمعیت یه کم شلوغ بود ولی رفت و امد خوب بود...