eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.3هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
19.8هزار ویدیو
77 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
چرا دلتون گرفته😭 اربابت داره میرسه😭 رنگ ها رنگ خزان است بیا برگردیم 😭 حسین ........ این سفر بار
امام حسین(ع) در وقت خروج از مکه فرمودند: «مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَی لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّه‌» کسی که در راه ما می خواهد جانش را ببخشد و خود را آماده دیدار با خدا کند پس باید با من بیاید زیرا که من با خواست خدا فردا صبح روانه خواهم شد... 📌از کعبه رو به کرب و بلا می‌کند حسین و آنــجا دوباره کـــعبه بنا می‌کند حــــسین 📆 ۸ ذی‌الحجه؛ حرکت امام حسین(ع) از مکه به سمت کربلا (۶۰ ه ق)
⭕️امروز صحرای عرفات مراسم از مشرکین ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
👌امشب را قدر بدانید❗️ شب عرفه شبی بسیار مهم و ارزشمند برای دعا در روایات 🤲💔 از غروب شب عرفه تا غروب
عرفه را دریابیم✨ 💠امام علی ‏علیه السلام : مِنَ الذُّنوبِ ذُنوبٌ لاتُغفَرُ إلّا بِعَرَفَاتٍ 🍃برخی از گناهان جز در عرفات بخشوده نمی‏شوند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دهباشی دعای فرج.mp3
زمان: حجم: 4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء) 🔺️با نوای مهدی 👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
3.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه* به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️ @zoohoornazdike
3.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوشته اند به تاریخ قمری چنین روزی کاروان خورشید با قمرش به راه افتاده است... چند صباحی دیگر به مدینه باز می گردد اما بدون خورشید ، بدون قمر😭 🖤 کوفه میا حسین جان 😭 🖤 کوفه وفا ندارد ...💔 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴 فضیلت شب عرفه 🔵 علّامه مجلسی رضوان الله علیه مينويسد ؛ 🌕 روِیَ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّی الله عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَنَّ الدُّعَاءَ فِی لَیْلَةِ عَرَفَةَ مُسْتَجَابٌ ، وَ مَنْ أَحْیَاهَا بِالْعِبَادَةِ فَلَهُ أَجْرُ عِبَادَةِ مِائَةٍ وَ سَبْعِینَ سَنَةً ، وَ هِیَ لَیْلَةُ الْمُنَاجَاةِ مَعَ قَاضِی الْحَاجَاتِ ، وَ مَنْ تَابَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ قُبِلَتْ تَوْبَتُهُ . 🔹از حضرت رسول صلّى الله عليه و آله منقول است كه در شب دعا مستجاب است و كسى كه آن شب را به عبادت بسر آورد ، أجر صد و هفتاد سال عبادت دارد ، و آن شبِ مناجات با قاضى الحاجات است و هرکس در آن شب توبه كند توبه‌اش مقبول است . ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
9.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 سه خصوصیت شب عرفه در بیان حاج آقا مجتبی تهرانی ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 #قسمت_شانزدهم در کنار جسم خونین شهاب زانو زد شوڪه شده بود باور نمے کرد ک
💠رمـــــان 💠 در سالن بیمارستان گوشه ای نشسته بود نیم ساعتی می شد که به بیمارستان آمده بودند و شهاب را به اتاق عمل برده بودند با صدای گریه‌ی زنی سرش را بلند کرد با دیدن مریم همراه یه زن و مردی که حتما مادر و پدر مریم بودند حدس زد که خانواده ی شهاب راخبر کردند با اشاره دست پرستار به طرف اتاق عمل، مریم همراه پدرومادرش به سمت اتاق امدند... مریم با دیدن مهیا آن هم با دست و لباسای خونی شوک زده به سمت او آمد _ت... تو اینجا چیکار میکنی مهیا ناخواسته چشمه ی اشکش جوشید و اشک هایش بر روی گونه هایش ریخت _همش تقصیر من بود مادر و پدر شهاب به سمت دخترشان امد _همش تقصیر من بود مریم دست های مهیا رو گرفت _تو میدونی شهاب چش شده؟؟ حرف بزن جواب مریم جز گریه های مهیا نبود مادر شهاب به سمتش امد _دخترم توروخدا بگو چی شده شهابم حالش چطوره پدر شهاب جلو امد ــ حاج خانم بزار دختره بشینه برامون توضیح بده حالش خوب نیست مهیا روی صندلی نشست مریم هم کنارش جای گرفت مهیا با گریه همه چیزرا تعریف کرد.... نفس عمیقی کشید و روبه مریم که اشک‌هایش گونه هایش را خیس کرده بود گفت _باور کن من نمی خواستم اینطور بشه اون موقع ترسیده بودم فقط می خواستم یکی کمک کنه مریم دستانش را فشار داد _میدونم عزیزم میدونم در اتاق عمل باز شد همه جز مهیا به سمت اتاق عمل حمله کردند...
💠رمـــــان 💠 مریم اولین شخصی بود که به دکتر رسید _آقای دکتر حال داداشم چطوره؟؟ _نگران نباشید با اینکه زخمشون عمیق بود ولی پسر قویی هست خداروشکر خطر رفع شد مادر شهاب اشک‌هایش را پاک کرد _میتونم پسرمو ببینم _اگه بهوش اومد انتقالش میدن بخش اونجا میتونید ببینیدشون مریم تشکری کرد مهیا نفس آسوده ای کشید رو صندلی نشست مریم نگاهی به مهیا که از ترس رنگ صورتش پریده بود سردرد شدید مهیا را اذیت کرده بود با دستانش سرش را محکم فشار می داد با قرار گرفتن لیوان آبی مقابلش، سرش را بالا گرفت نگاهی به مریم که با لبخند اشاره ای به لیوان می کرد انداخت لیوان را گرفت... تشکری کرد و آن را به دهانش نزدیک کرد _حالت خوبه عزیزم _نه اصلا خوب نیستم مریم با اینکه حال خودش تعریفی نداشت و نگران برادرش بود که تا الان به هوش نیامده ...اما باید کسی به مهیا که شاهد همه اتفاقات بود دلداری می داد... _من حتی اسمتم نمیدونم _مهیا _چه اسم قشنگی مهیا بی رمق لبخندی زد _نگاه مهیا جان برای اتفاقی که افتاده خودت رو مقصر ندون هر کی جای تو بود شهاب حتما اینکارو می کرد... اصلا ببینم خونوادت میدونن که اینجایی مهیا فقط سرش را به دو طرف تکان داد _ای وای میدونی الان ساعت چنده الان حتما کلی نگران شدن شمارشونو بده خبرشون کنم گوشی که به سمتش دراز شده بود را گرفت و شماره مادرش را تایپ کرده...مریم دکمه تماس را فشار داد و از جایش بلند شود و شروع کرد صحبت کردن با تلفن. اتاق عمل باز شد... و تختی که شهاب بیهوش روی آن خوابیده بود بیرون آمد... تخت از کنارمهیا رد شد ...مهیاچشمانش را محکم بست نمی خواست چیزی ببیند...چشمانش را باز کرد مادر شهاب با گریه همراه تخت حرکت می کرد و پسرش را صدا می کرد... 👈 .... ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟