eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
15.8هزار ویدیو
67 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 روسیه: خاورمیانه در آستانه انفجار است. ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔰 شهید اسماعیل هنیه که بود؟ ➖ اسماعیل عبدالسلام هنیه در ۲۹ ژانویه ۱۹۶۲ میلادی (۹ بهمن ۱۳۴۰ ه.ش) در اردوگاه الشاطی واقع در شهر غزه به دنیا آمد. هنیه در سال ۱۹۸۰ ازدواج کرد و ۱۳ فرزند دارد. سه تن از پسران و سه نوه او در حمله هوایی اسرائیل در نوار غزه در ۱۰ آوریل ۲۰۲۴ (۲۲ فروردین ۱۴۰۳) ترور شدند. ➖ شهید هنیه در سال ۱۹۸۷ میلادی اسیر و به منطقه مرج الزهور در جنوب لبنان تبعید شد. او بارها هدف ترور دشمن صهیونیستی قرار گرفت که یک مرتبه همراه با شهید شیخ احمد یاسین بنیانگذار حماس بود. ➖ هنیه پس از پیروزی حماس در انتخابات مجلس قانونگذاری فلسطین در سال ۲۰۰۶، به عنوان نخست وزیر دولت فلسطین انتخاب شد. ➖ او یکی از رهبران بارز فلسطینی و رهبر بزرگ‌ترین جنبش مقاومت فلسطین بود و در سال ۲۰۱۷ به عنوان رئیس دفتر سیاسی حماس انتخاب شد. ➖ شهید اسماعیل هنیه در بامداد چهارشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ در جریان سفر به ایران به جهت شرکت در مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید ایران، در حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به محل اقامتش در تهران به شهادت رسید. https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈ره توشه زوار قسمت 5 گلایه سنگین امام حسین علیه السلام به زائر تهرانی ❌با شنیدن این فایل ها نظرتون عوض خواهد شد ! ✅به هیچ وجه این فایل ها رو از دست ندین و برا همه دوستان هم ارسال بفرمایید. این فایل ها باید به دست همه زوار اربعین برسه 🚩یکصد جایزه سفر به کربلا برای شنوندگان ره توشه ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈ره توشه زوار قسمت 6 ⚠️زیارت امام حسین برهر مرد و زن واجب است! و عدم زیارت مساوی با عاق رسول خدا!!! ✅با ارسال پست برای دوستان شما هم سهیم باشید. 🚩 یکصد جایزه سفر به کربلا برای شنوندگان ره توشه ✨
🔴 پیکر حاج فواد شاکر فرمانده فقید حزب‌الله لبنان از زیر آوار خارج و شهادت ایشان تایید شد. ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
📸 ایدی کوئین خطاب به ایرانیان: 🚨 اکنون فهمیدید چه کسی هلیکوپتر ریاست جمهوری را سرنگون کرد؟! ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
. 🚨🚨وعده صادق را رهبری گفتند تنبیه رژیم صهیونیستی ⚠️🔥این را فرمودند مجازات سخت صهیونیست‌ ها آماده بشن :) 🪧🇵🇸
. ♨️ منابع عبری:نیروهای رضوان حزب الله در سراسر جنوب لبنان و بیروت مستقر شده اند و علاوه بر این، از شهروندان لبنان خواسته شده است که از سایت های پرتاپ موشک پرتاب عکس نگیرند. ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
⭕️سعید جلیلی: خون اسماعیل هنیه مهر پایانی است بر عمر رژیم جنایتکار 🔹نماینده رهبرانقلاب در شورای عالی امنیت ملی: بدون شک خون هنیه در امتداد شهدای بزرگ فلسطین از عزالدین قسام، شیخ احمد یاسین و عبدالعزیز رنتیسی و فتحی شقاقی تا چهل هزار شهید ده ماه اخیر غزه، مهر پایانی است بر عمر رژیم جنایتکار، اشغالگر و جعلی رژیم صهیونیستی که با یاری خداوند رسوایی هرچه بیشتر و افول سریعتر قدرت‌های حامی او بویژه رژیم آمریکا را به دنبال خواهد داشت. 🔹دستپاچگی و تلاش‌های مذبوحانه دشمن جلوه‌ای دیگر از ضعف و گمان‌های غلط اوست که می‌پندارد ترور، تردید می‌آورد و نمی‌فهمد این اقدامات بذر عزم را بیش از پیش در دل جوانان پاک و وارسته منطقه خواهد نشاند و اولین زخم کاری این گمان غلط دشمن از جایی که گمان نمی‌برد بر سر او فرود خواهد آمد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبر اصلی آقا امام حسین علیه السلام و حضرت علی اکبر علیه السلام تقدیم نگاهتون، ان شاءاللّه روزی همه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء) 🔺️با نوای مهدی 👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه* به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️ @zoohoornazdike
❌️اعلام جرئیات برگزاری مراسم تشییع پیکر شهید اسماعیل هنیه 🔻شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی: مراسم تشییع پیکر این فرمانده محور مقاومت صبح پنج شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ در دانشگاه تهران برگزار می‌شود. 🔻این مراسم ساعت ۸ صبح در دانشگاه تهران آغاز خواهد شد. ساعت ۸:۳۰ صبح رهبر انقلاب بر پیکر این شهید برجسته مقاومت فلسطین اقامه نماز خواهند کرد. 🔻تشییع پیکر این شهید سرافراز پس از اقامه نماز از دانشگاه تهران به سمت میدان آزادی تا چهار راه نواب برگزار خواهد شد. ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوش،چشم،زبان و قلبمان اینجا باشد👆 🎬 وقتی کار ها گره می‌خورد... ای آن که هنگام تنگی و دشواری کارها درهایی را می گشایی که در خیال و تصور هیچ کس نمی گنجد. «یا مَن إذا تضایقتِ الأمورُ فَتحَ لها باباً لم تَذهَب الیه الأوهامُ»
♦️پسر هنیه: خون پدرم باارزش‌تر از خون کودکان فلسطینی نیست پسر رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس: 🔹خون پدرم از خون کودکان شهید در نوار غزه باارزش‌تر نیست. 🔹پدرم به خواسته‌اش رسید 🔹ما در یک انقلاب و مبارزه مداوم علیه رژیم اشغالگر هستیم. 🔹 مقاومت با ترور رهبرانش پایان نخواهد یافت. 🔹حماس تا زمان آزادی به مقاومت ادامه خواهد داد. 🔹پدرم هر روز احساس شهادت می‌کرد و ما به او افتخار می‌کنیم و سرمان را بالا می‌گیریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠رمـــــان 💠 ۱۷۷ _تو آروم باش لطفا،بزار ببینی چی شده؟؟ مریم به سمتشان آمد و ارام شروع کرد به تعریف ماجرا: ــ از کلانتری زنگ زدن مثل اینکه زهرا و دوستش نازی با چند تا پسر تو یه پارتی گرفتن اونم با وضعیت خیلی بد مهیا محکم روی صورتش کوبید؛ ـــ یا فاطمه الزهرا شهاب با اخم دستانش را از صورتش جدا کرد ؛ ـــ نزن روی صورتت این هزار بار مادر زهرا به سمت شهاب آمد و با التماس روبه شهاب گفت: ــ مادر تو نظامی هستی، میتونی به دخترم کمک کنی، جان عزیزت ــ قسم نده مادر جان هرکاری از دستم میاد انجام میدم اما مادر زهرا بیخیال نشد و ادامه داد؛ ــ مادر خیر از جوونیت ببینی این بچه است زود گول میخوره،اصلا فک کن برا مهیا همچین اتفاقی افتاده اون دوست مهیا است کمکش کن مادر زهرا از نگرانی تسلطی روی حرف زدنش نداشت و متوجه نمی شد که چه می گوید فقط سعی داشت شهاب را راضی کند که به دخترِ ساده اش کمک کند ونمی دانست که حرفش چه آتشی به جان شهاب کشید ــ قسمت میدم به مهیا کمکش کن شهاب چشمانش را فشرد شهین خانم سریع مادر زهرا را به داخل خانه برد شهاب رویه مریم گفت: ــ مواظب مهیا باش تا خواست برود مهیا به سمتش دوید ــ کجا میری شهاب ــ برم ببینم این دختره کجاست ــ منم بات میام شهاب اخمی کرد و غرید؛ ــ کجا میخوای بیای تو ــ هرجا بری اینجا بمونم دق میکنم ــ مهیا،تو همین جا میمونی ــ ولی... کمی صدایش را بالا برد؛ ــ همینجا میمونی،خبری شد خبرت میکنم و سریع به سمت ماشینش رفت 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
💠رمـــــان 💠 ۱۷۸ مهیا دوباره روی اسم شهاب را لمس کرد و گوشی را روی گوشش گذاشت اما غیر از بوق آزاد چیزی نصیبش نمی شد،... ساعت از یک شب گذشته بود و مریم نیم ساعت پیش به خانه خودشان برگشته بود و هر چه سعی کرده بود مهیا را آرام کند موفق نشده بود. کلافه روی تخت نشست... دوباره اشک هایش گونه هایش را خیس کرده بودند ، از وقتی شهاب رفته بود تا الان لحظه ای دست از گریه کردن نکشیده بود، و مریم چقدر به اون چشم وغره رفته بود که چشمانت را داغون کردی اما مهیا الان هیچ چیز برایش مهم نبود وفقط منتظر خبری از شهاب بود. با شنیدن صدای ماشینی سریع چادر رنگی اش را از روی تخت برداشت و به طرف بالکن رفت،... با دیدن ماشین شهاب،سریع از پله ها پایین رفت و در را باز کرد،و با دیدن شهاب صدایش کرد: ــ شهاب شهاب به سمت مهیا چرخید،کمی مکث کرد و با چند قدم به سمت مهیا رفت ــ چرا تا الان بیداری؟؟ ــ به نظرت میتونستم بخوابم؟چرا زنگ نزدی ؟مگه قرار نبود به من خبر بدی؟ شهاب کلافه دستی در موهایش کشید و گفت: ــ شرمنده،نتونستم تماس بگیرم مهیا دست شهاب را گرفت ــ بیا بریم بالا تعریف کن چی شد ــ نه دیر وقته بزار فردا صبح ــ شهاب من تا فردا میمیرم بخدا شهاب اخمی به مهیا کرد و"خدانکنه ای" زیر لب زمزمه کرد ــ بیا روی همین پله ها بشینیم مهیا هم به دنبال شهاب وارد شد و روی پله ها نشست ــ خب بگو چی شد؟ ــ نازنین و اون پسره مهران قراره پارتی میزارن ومهران پیشنهاد میده به نازنین که زهرا رو بیاره اما بهش نگه مهمونی چیه فقط بگه یه دورهمی دوستانه است ــ مهمونی چی بود مگه؟؟ شهاب نفس عمیقی میکشد و ادامه میدهد ــ شیطان پرستی مهیا شوک زده هینی میکشد ــ چـ... چی... گفتی؟؟ ــ آره متاسفانه. زهرا هم از چیزی خبر نداشته و وقتی میرسن شوکه میشه. اونجا اونقدر شلوغ و ترسناک بوده که هول میکنه و نازنین و مهرانو گم میکنه که گیر چند نفر میفته که خداروشکر نیروهامون به موقع میرسن _الان کجان؟؟ ــ مهران و نازنین چون خودشون از سردسته های این پارتی و جلسات و فرقه های شیطان پرستی بودن که تکایفشون معلومه اما زهرا با شهادت چند نفر که گفتن اولین باره میبننش وحال بدش امشب بازداشت شود اما فردا به امید خدا آزاد میشه با اینکه نازنین وقتی فهمید زهرا آزاد میشه گفت که دروغ گفته و زهرا هم با اونا همکاری کرده... مهیا شوکه داد زد ــ چـــــییییی ؟؟؟
💠رمـــــان 💠 ۱۷۹ ــ آروم خانمی الان همه بیدار میشن ــ وای شهاب باورم نمیشت همچین آدمی باشه ــ ولی مهران اعتراف کرد و گفت که زهرا اولین بارشه و به اصرار اونا اومده و خبری از موضوع پارتی نداشته ــ مهران گفت؟؟ ــ آره ــ خدای من اصلا باورم نمیشه همچین اتفاقی افتاده ،اصلا تو این پارتی های شیطان پرستی چیکار میکنن مگه؟؟ شهاب ضربه ای به بینی مهیا زد و گفت: ــ زیاد فضول نکن ــ اِ شهاب بگو دوست دارم بدونم ــ نمیشه تا اینجا هم زیادی بهت گفت ، الان که تخلیه اصلاعاتیم کردی... اجازه میدی برم بخوابم خستم بانو مهیا نگاهی به چشمان سرخ شهاب انداخت و گفت : ــ شانس اوردی خودمم خوابم میاد والا عمرا میزاشتمت بخوابی شهاب خندید و چشمان مهیا را بوسید ــ اینقدر گریه نکن دختر مهیا لبخندی زد و گفت ــ فردا کی میری ــ ظهر ساعت۱ ــ پس برو درست استراحت کن که فردا صبح از ساعت۷ میام خونتون ــ جان من ۱۲ بیا مهیا پایش را روی زمین کوبید و اعتراض گونه گفت: ــ اِ شهاب شهاب خندید و گفت : ــ شوخی کردم عزیز دلم تو اصلا بعد نمازصبح بیا باهم کله پاچه بزنیم خوبه؟؟ مهیا صورتش را جمع کرد و "ایشی" گفت که دوباره خنده شهاب در گوشش پیچید
💠رمـــــان 💠 ۱۸۰ مهیا روبه روی شهابی که مشغول کار با لب تاپ بود...روی تخت خیره به او نشسته بود،اما شهاب تندتند مشغول تایپ کردن بود مهیا که از بی توجهی های شهاب حرصی شده بود لب تاپ را از دست شهاب کشید و با اخم به شهاب که با تعجب به اونگاه می کرد خیره شد؛.. ــ شهاب دوساعت نشستم روبه روت و تو سرت تو این لب تاپه شهاب خندید و لب تاپ را از از دست مهیا گرفت و گفت: ــ شرمنده خانومی ،کار مهمی بود الان دیگه تموم میشه دربست در خدمتم مهیا شروع کرد به غر زدن شهاب ریز خندید و سریع مشغول کار شد.بلاخره بعد از ربع ساعت کارش تمام شد لب تاپ را بست وکنار گذاشت و به سمت مهیا چرخید: ــ بفرمایید در خدمتم ــ شما که همه وقت در خدمت کارت بودی ــ مهم الانه که درخدمت شما هستم مهیا به طرف شهاب چرخید و با چشمانی که نم اشک در آن ها موج می زد و دل شهاب را به لرزه در می آورد به شهاب خیره شد و گفت: ــ قول میدی زود برگردی؟؟ شهاب چشمانش را آرام به علامت مثبت روی هم فشرد ــ قول میدم،زود برگردم ،تو هم قول بده مهیا با چانه ی لرزانی گفت: ــ چی؟؟ ــ مواظب دستت باشی زود باز نکنی گچ دستتو، بی قراری نکنی من همیشه سعی میکنم زود به زود زنگ بزم اما اگه زنگ نزدم نگران نباش چون بعضی وقتا آنتن نمیده و یک چیز دیگه مهیا منتظر نگاهش کرد؛ _زنگ زدم جواب بدی مهیا با یادآوری کار بچه گانه اش شرمنده سرش را پایین انداخت که شهاب با دست چانه ی آن را گرفت سرش را بالا آورد: ــ مهیا جواب منو بده _قول میدم شهاب لبخندی زد وادامه داد: ــ مهیا قسمت میدم به همه ی مقدساتی که میپرستی نگرانم نکن، نمیدونی دوری از تو چقدربرای من سخته،همش به این فکرم که نکنه اتفاقی برای توبیفته و من کنارت نباشم ،مهیا حواست به خودت باشه بزار اونو روی کارم تسلط داشته باشم مهیا چشمانش را روی هم فشرد که اشک هایش روز گونه های سردش سرازیر شدند که شهاب بی قرار اعتراض کرد: ــ مهیا من تازه چی گفت ؟گربه نکن عزیز دلم نمیدونی با این اشکات داغونم میکنی 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟