فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😱 میترسم بچهدار شم، نتونم خوب تربیتش کنم !
#کلیپ |#استاد_شجاعی
منبع : جلسه ۵۳۸ از مبحث خانواده آسمانی
نــام : مـــهدے(عج)
ســن :۱۱۹۰ در فــراق
اسـتان : صــاحب عــالم ولے از همہ جـا رانده شــده ` هـیچکس راهش نداد"
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
💗محافظ عاشق من💗
قسمت1
به نام خداوند لوح و قلم
مددی برای نزدیک ساختن ظهور آقا امام زمان عجل الله فرجه و نمایی از یک زن مسلمان ایرانی،دغدغه ها و چالش هایی که با آن روبه روست.
..............................................
با صدای زنگ تلفن همراهم از خواب بیدار شدم اما آنقدر آثار خستگی در تنم هویدا بود که بی توجه به خودکشی اپلم پتو را روی سرم کشیدم . چند بار زنگ خورد و قطع شد ، اما فرد پشت خط تصمیم نداشت دست از بیدار کردن من بردارد ، مامان با صدای تلفنم به اتاق کشیده شده بود و صدایم کرد :
ــ هانا ؟ هانا ؟ پاشو تلفنت خفه شد !
ــ ولش کن مامان خاموشش کن ، خوابم میاد .
ــ پاشو آقای قادریه حتما کار واجب داره .
با فکر اینکه حتما کار چاپ کتاب تازه مجوز گرفته ام تمام شده و شاید میخواهد خبر از نشرش بدهد ، مثل کسی که برق سه فاز بهش وصل کرده باشند تیز نشستم و گوشی را از مامان گرفتم و قبل از اینکه تماس قطع بشه وصل کردم که صدای محجوبش در گوشم پیچید:
ــ سلام خانم جاوید ، چندبار تماس گرفتم موفق نشدم باهاتون صحبت کنم .
ــ سلام آقای قادری واقعا متاسفم ، دیشب تا اذان پای نوشتن خبر دِپُ برنج بودم باید امروز تحویلش میدادم شرمنده تازه صبح خوابم برد .
ــ خواهش میکنم شما ببخشید که بیدارتون کردم ، اما خبر مهمی دارم که خستگی از تنتون به در میبره
باصدایی که سعی کردم هیجان رو ازش دور کنم که با جیغ جوابش رو ندم گفتم :
ــ کتابم منتشر شده ؟
ــ بله ، ضمنا ...
ــ ببخشید چند لحظه ...
گوشی را زیر بالشت و پتو گذاشتم و پریدم بغل مامانم ، مادری که کم به خاطر من نکشیده بود ، منتظر ایستاده بود تا از تماسم بهش توضیح بدم ، اون هم بغلم کرد و بوسیدم . شروع کردم با جیغ های فرا بنفش و شادی و هیجان تعریف کردن که هیراد آمد به اتاقم و گفت : چته هانا سر ظهری یواشتر !؟
ــ هیراد کَنه اگه بدونی چیشده ؟!
وای خدا مرسی فداتشم الهی .
مامان با لبخند و هیراد با چندش شادی من را نگاه میکردند که با سوال هیراد تازه یادم افتاد شادی کافی ست و باید جواب بنده خدا پشت خط را بدهم .
هیراد : حالا کی بهت خبر داد ؟
جیغ خفیفی کشیدم و به سمت تلفنم رفتم و گفتم :
ــ الو آقای قادری ؟ پشت خطید ؟
با صدای که سعی در کنترل خنده اش داشت و نشان میداد سر و صدایم را شنیده گفت : بله هستم در خدمتتون ،
عرض میکردم ؛ خبرگزاری کتاب نیوز میخواد باهاتون مصاحبه کنه تا راجب کتاب جدیدتون بهشون توضیح بدید از چاپ آخرین اثرتون همه منتظر اثر جدید هستن .
غلو یا چاپلوسی نمیکرد واقعا از زمان چاپ آخرین رمانم خیلی ها سراغ بعدی ها را میگرفتند از آنجایی که رمان « فراری از خود » که داستان زندگی خودم بود را با صداقت نوشته شده بودم ، نوشته هایم خیلی خواننده و طرفدار پیدا کرده بود ! اما خب نوشتن انگیزه می خواست که من دیگه نداشتم این بار هم مثل ۸ سال پیش ناجیم به دادم رسید و جان دوباره ای به من داد .
با صدای قادری که خطاب قرارم داده بود از افکارم بیرون آمدم و گفتم : ببخشید چی فرمودید ؟
ــ عرض کردم کی قرار مصاحبه بذارم ؟
ــ آقای قادری من نیاز به سه یا چهار روز وقت دارم تا مثل یک خواننده معمولی کتاب رو بخونم
ــ باشه ، فقط لطفا طولانیش نکنین .
ــ چشم .
ــ بسیار خب من مزاحمتون نمی شم پس خبر از خودتون فقط اگه میتونید امروز تشریف بیارید دفتر اولین جلد رو به خودتون بدیم .
ــ حتما ، ممنون از کمکتون .
ــ خواهش میکنم انجام وظیفه است امری با بنده ندارید ؟
ــ خیر عرضی نیست
ــ خداحافظ
ــ خدانگهدارتون
یادم نمیاد تا قبل از مهدا کلمه خداحافظ رو به کار برده باشم ، معتقد بودم خدایی برای مراقبت از ما وجود نداره .
🍁به قلم : ف میم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗محافظ عاشق من💗
قسمت2
با خوشحالی به سمت کمدم حمله کردم و برخلاف همیشه بدون توجه به اینکه چی می پوشم و با چه آرایشی ستش میکنم از خونه به سمت دفتر راه افتادم آنقدر انرژی داشتم که یک پیاده روی طولانی رو به بی ام وِ مشکیم ترجیح دادم و به سمت مقصد راه افتادم .
هر قدمی که برمیداشتم یک ورق از گذشته پیش چشمم رخ نمایی میکرد ، اولین باری که مهدا را در کلانتری دیدم فکرش را هم نمیکردم روزی با این دخترجوان که همه سروان رضوانی خطابش میکردند رفیق شوم تا جایی که داستان زندگیش را بنویسم و حتی اینقدر زندگیم با تغییر و چالش مواجه شود .
وقتی که کلانتری بر سر سربازی که کنارم ایستاده بود داد و بیداد میکردم ، دستان ظریف و دخترانه ای را روی شانه ام حس کردم ، به سمتش برگشتم و به معنای هان ؟ چته ؟ خیره اش شدم ، ولی او با آرامش و صلابتی که در صدای نازکش موج میزد رو به سرباز گفت : شما میتونید تشریف ببرید و روبه من ادامه داد : همراه من بیاید .
بدون اینکه مثل سایر پلیس های زن دستم را بگیرد و بکشد خودش منتظر شد باهاش هم قدم بشوم .
تقاوت لباسش با بقیه پلیس های زن و آن ذکاوت و زیرکی در مقابل بچه هایی که سعی در کتمان حقیقت داشتند و اعمال شیطان پرستی پارتی را انکار میکردند نشان داد و با روش خودش تله ای پهن کرد و به تمام چیز هایی که لازم داشت رسید من را حسابی به وحشت انداخت شاید همین ترس باعث شد با پراخاش بگویم :
ــ هی تو کلاغ سیاه ؟ می خوای ببری منو ارشاد کنی ؟ یا ببری زندان ؟ خوب گوشاتو باز کن من نه مشروب خوردم نه خون خواری کردم نه با شیطون پرستا گشتم من خودم یه پا شیطونم ، البته خوشحال نشو من خدای شما هم قبول ندارم ، فکر میکردم یه پارتی معمولیه.
و توضیحاتی برای نجات خودم دادم ، میدانستم که هیچ مدرکی برای بی گناهیم وجود ندارد و اگر گیرشان بیافتم کم ترین حکم حبس ابد است ، ولی کاملا حق به جانب رفتار کردم .
با آرامشی که دیوونه ام میکرد گفت :
ــ تموم شد ؟
ــ بله
ــ خیلی خب ، بریم .
ــ هوی کجا بریم یه ساعته دارم برات فک میزنم میگی بریم ؟
سربازی جلو آمد احترام نظامی گذاشت و گفت : سروان ؟ جناب سرهنگ گفتن برید اتاقشون این خانوم هم برن بازداشتگاه .
خواستم به سرباز حمله لفظی کنم که سریع گفت : لازم نیست ، راهنماییشون کنید اتاق سرگرد امیری تا من با سرهنگ صحبت کنم .
راهنمایی شون ؟ تا حالا کسی اینقدر بهم احترام نذاشته بود با خودم گفتم خیلی هم دختر بدی نیست شاید نباید این طوری وحشی بازی در میاوردم ، چهره ی دلنشین و جذابی داشت چشم درشت و خاکستری ، صورت گرد و پوست فوق العاده صاف و سفید که هر کس میدید باورش نمی شد کاملا بدون آرایشه ، قد متوسط و خیلی خوش تراش . اگر آبروهاشو که فقط بالاشو چیده بود بر میداشت خیلی خوشکل ترش میکرد هر چند همین الانش هم زیبا بود مطمئن بودم اگد در پارتی کارن شرکت میکرد همه ی پسرها پیشنهاد رقص میدادن .
با صدایش دست از آنلایزش برداشتم و با حرفی که زد حسابی شکه شدم ، با صدای آرام که فقط خودمان بشنویم گفت : اگر بازرسی چهره ی من تموم شده بفرمایید .
خیلی معمولی بدون اینکه تحیرم را نشان بدهم ، چشمی نازک کردم و گفتم :
ــ حالا نه که خیلی خوشکلی !
کمی سرخ شد ، نمیدانم چرا ؟! شاید عصبانی شد یا بهش برخورد ، شاید هم خجالت کشید ! اینا چرا این جورین آخه ؟!!
سرباز : اما خانم این باید ...
ــ آخرین دستوری که از مافوقت گرفتی چی بوده ؟
اینقدر محکم این جمله رو ادا کرد که من چموش هم حساب بردم .
ــ هی ! این به درخت میگن ...
🍁به قلم : ف میم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
✨👈از خدا کم نخواه
سلیمان نبی ، اسطوره ی ثروت و قدرت در جهان است . او هنگام دعا به خداوند میگوید : خدایا به من ملکی عطا کن که تا به حال به کسی نداده ای و بعد از من هم به کسی عطا نخواهی کرد. او همه چیز را با هم میخواهد چون به قدرت نامحدود خداوند ایمان دارد . او باور دارد و دریافت میکند .
پس تو هم باور کن و هنگام دعا کردن زیاده خواه باش !نترس!
❤️الهــــــــــــــــــــــی شکرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام
بر سرور و سالار شهیدان
آقا اباعبدالله شروع میکنیم...
اَلسلامُ علی الحُــسین
و علی علی بن الحُسین
وَ عــــلی اُولاد الـحـسین
و عَـــلی اصحاب الحسین
✍امام باقر علیه السلام فرمودند:
شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون میکند و عمر را طولانی میگرداند و بلاها و بدیها را
دور می کند.
#اللهم ارزقنا کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم.
‹🕊 قرار_مهدوی
‹🕊عجل علی ظهور
📖زندگینامه
شهید سیدرضا حسینی فرزند سیدحسین از خاندان جلیلهی سیادت و ارادت به اهل بیت(علیهم السلام) بود که در سال 1347 در شهرستان خمین و در خانوادهای مذهبی و متقی دیده به جهان هستی گشود. تربیتش را بر پایه اسلام آغاز کردند و خانواده در این امر مهم کوشا و فعال بودند. تحصیلاتش دوره راهنمایی را به پایان رساند و قصد رفتن به جبهه داشت. سالهای آخر جنگ بود و میخواست تا کاری مهم صورت دهد. چند بار به مرخصی آمد و نامه هم می نوشت که متاسفانه نامه هایش را در دسترس نداریم 🌷سال 1367 بود که در منطقهی مریوان به دیدار معبود شتافت. پیکرش پس از شش سال به دیدار خانواده آمد و در گلزار شهدای خمین آرام گرفت🥀😭
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 الله اکبر، الله اکبر...
✍ رجز حماسی حاج محمود کریمی...
🔹 هرگز برایتان حکومتی باقی نخواهد ماند
🔹 بعد از نابودی اسرائیل رویا، تحقق مییابد
🔸 یهود به صلیب (دار) کشیده خواهد شد
🔸 اما عیسی بن مریم همچنان زنده میماند
✍ متن این #رجز حماسی حاج محمود، دقیقا منطبق بر آیات ابتدایی سوره اسراء و سوره روم و بشارت نابودی اسرائیل، #ظهور امام زمان علیهالسلام، بازگشت حضرت مسیح علیهالسلام و نماز گزاردن ایشان در #قدس شریف به امامت منجی موعود علیهالسلام، است.
❤️ السلام علیک یا صاحب الزمان 🇮🇷🇵🇸
#وعده_صادق #فلسطین
#ظــهور_نــزدیکہ..
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وقتی #امام_زمان ظهور میکنند و ندای انابقیةالله سر میدهند چه کسانی سریع خودشون رو به حضرت میرسونن؟
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
یحیی سنوار
جایگزین اسماعیل هنیه شد
اوضاع واسه اسراییل خیلی بدتر شد که 😁🤦
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴 یحیی السنوار :
صلح و مذاکره درکار نیست یا پیروز میشویم یا کربلاء رخ میدهد؛ والسلام
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴وال استریت ژورنال به نقل از یحیی السنوار: باید در همان مسیری که شروع کردهایم پیش برویم حتی اگر کربلای جدیدی پیش بیایید
🔹جنگ تا پیروزی ادامه خواهد داشت
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴 توییت استاد #رائفی_پور
توییت بسیار مهم نجاح محمد علی …
ترجمه:
🔻منابع آگاه از داخل فلسطین اشغالی از قصد اشغالگران برای هدف قرار دادن مسجدالاقصی و قبه الصخره در صورت اجرای حمله برنامه ریزی شده ایران در پاسخ به ترور شهید اسماعیل هنیه در تهران در هفته گذشته خبر دادند.
🔻این منابع به نقل از رهبران نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی اعلام کردند که این اقدام و متهم نمودن ایران به آن پس از شکست فاجعه بار گنبد آهنین و سایر سامانه های پدافند هوایی در جلوگیری از پرواز پهپادها و موشک های ایرانی بر فراز مسجد الاقصی و قبه الصخره در جریان عملیات "وعده صادق" در اواسط آوریل سال گذشته در واکنش به هدف قرار دادن کنسولگری ایران در دمشق صورت گرفت.
🔻در 14 آوریل، صفحه عربی اسرائیل وزارت امور خارجه اسرائیل ویدئویی را منتشر کرد که در آن بخشی از حمله موشکی و پهپادی ایران به (بر فراز )مسجد الاقصی و قبه الصخره در اورشلیم را نشان می داد تا شاید راه را برای این حمله هموار کند.
🔻به قول همان منابع، برای اجرای این طرح شوم در سال های اخیر حملات اسرائیل به شهر قدس به ویژه مسجد الاقصی تشدید شده است و مشخص است که یک پروژه اسرائیلی در این شهر در حال اجراست که هدف آن تغییر واقعیت های مذهبی و جمعیتی آن است.
🔻و محدودیت های جدیدی را تحمیل میکند که مانع از هرگونه ادعای فلسطینیان در مورد شهر شده و نشانههای عربی(اسلامی) را از آن محو میکند، از جمله دستور تخریب محله شیخ جراح ، تبعید و جایگزینی جمعیت بومی با شهرکنشینان نمونه ای از آن است تا هویت عرب فلسطینی را از بین ببرد!
@zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه استاد فاطمی نیا برای کسانی که اربعین کربلا مشرف نمی شوند..!
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈ره توشه زوار قسمت 19
بسیار زیبا حتما بشنوین
🔸وقتی انبیاء عظام برا حوائجشون به قبه مقدسه پناه میبرن.
اینجا همون جائیه که شیعه باید قدر بدونه و کار رو تموم کنه
✅با ارسال پست برای دوستان، شما هم در ثواب نشر سهیم باشید.
🚩 یکصد جایزه سفر به کربلا برای شنوندگان ره توشه ✨