eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
16.6هزار ویدیو
69 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5987737988958784349.mp3
24.98M
🔈 * شباهت شاکله اجتماعی به شاکله فردی * کرونای اجتماعی چیست؟ * مجلس روضه نورانیت میآورد اگر... * احضار کننده فرشتگان هستیم یا شیاطین؟ * کجا دفن شویم، بهتر است؟ * سیستم ایمنی جامعه چگونه مختل میشود؟ * رابطه آنتی بادی غیرت و اجتماع امن * جمع شدن آدم ها حول منافع ارزشی ندارد، هر چند طولانی باشد! * انگشت و دست؛ مصداق بی نظیری از فرد و جامعه * مدل فرعونی فالوئینگ؛ سیستمی استضعاف پرور * نگاه به مشترکات؛ ویژگی منحصر به فرد اسلام * حاج قاسم در قله مکتب اجتماع نگر * هر فضیلت که به افراط و تفریط برسد، بیماریست! * چه کسی تکذیب کننده دین است؟ * مصداق جذابی از آتش به اختیار * وزن دادن به حریم شخصی؛ بلای دنیای مدرن * اسراف، نتیجه بخل بخیل است! * آنجایی که خود خدا، دستور به آزادی می دهد! * ارزش کمترین غیرت ژنتیکی در برزخ * ام البنین در خانه امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام از خود در آمد! * چنین مادری، بستر پرورش چنان فرزندی! ❗️ برای دریافت این جلسه از طریق سایت از این لینک اقدام بفرمایید https://aminikhaah.ir/?p=6342 📅1400/10/24 ⏰ مدت زمان: ۱:۰۰:۰۳ 🔔 @Aminikhaah_Media
⚠️ این روزها فقط گفتن جمله خواهرم خواهرم ڪافۍنیست اول باید بگیم برادرم دشمن قبل ازاینڪه و رو از دختران وخانم ها بگیره و و از پسرها ومردها گرفته 😔 این روزها زن هاۍزیادۍ رو میبینیم ڪه همراه همسرانشون تو خیابون راه میرن و انقدر بدحجابن ڪه نگاه👀خیلیا رو به خودشون جلب میڪنن اون لحظه میگیم چه مرد بۍغیرتۍ داره مردهاۍایرانۍبه و پرستۍمعروفن😊 برادرم حرمت خون شهدا رو نگه دار شهدا غیرتشون ورد زبون بود پس ڪارۍنڪن ڪه خداۍنڪرده بهت گفته بشه بۍغیرت 🗣 @zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما میخوابیدیم و او بیدار بود... ما در آرامش و او فکر آرامش ما ما در بیخبر از همه جا او تو دل میدان خواب بودیم که او را از ما گرفتند... ' " !!! بچہ شیعہ کجـای کـارے؟ او منتـظر توست!!! @zoohoornazdike
یا حسین (ع)، در کربلا نبودم تا برای یاری امامم، کاری حسینی بکنم ...🌹 ای شهیدان! در جنگ نبودم تا پا به پای شما جان فدا کنم ...🥺🍃 اما... حالا هستم🙂💚 تا با چادرم، کاری زینبی بکنم!😌 می‌دانم که یزیدیان زمان و از قبیل صدام ها چشم به چادرم دوخته اند ...❌ و من پرچم دار خواهم بود! در این آشفته بازار حراج و ، سربلند بیرون خواهم آمد😌 ☺️ @zoohoornazdike
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط یک کلمه »" خواهرم بدان ما برای حفظ حریم شما از همه چیز خود میگذریم ولی نمیگذاریم غیرت بمیرید..." !!! بچہ شیعہ کجـای کـارے؟ او منتـظر توست!!! https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴شهادت روی پیاده‌رو/ روایتی از نحوه شهادت حمیدرضا الداغی شهید غیرت سبزواری 📌شهادت روی پیاده‌رو ♦️ساعت به نُه و نیم نزدیک می‌شود؛ حمیدرضا دارد می‌رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمی‌زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی‌دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟! ♦️چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتاده‌اند به جان دو دختر. نزدیک شان شده‌اند. چنگ می‌اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می‌کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می‌کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند. ♦️پسران می‌خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می‌کشد عقب. نمی‌دانم داد می زند کمک می‌خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می‌کشد. حمید که می‌بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می‌زند که ول کنید چه کارش دارید؟! ♦️خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی‌دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می‌زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی تواند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت. ♦️دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها می رود دو پسر را دور می کند. ♦️خون دارد از از زیر پوست حمید می آید. بالا بافت های لباسش را رد میکند میرسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد می‌کند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد قلبش می زند. نمیدانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است. ♦️یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی میگوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو میخورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید: - کمک ♦️یک نفر زنگ می زند115. اورژانس زود می رسد. حمید را میبرند تو. تا میرسد بیمارستان رفته است توى کما. ♦️آوا نشسته است ثانیه میشمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می‌ گیرد می گوید: بابا نیومده کجاست؟