🔴 دعای شب پانزدهم ماه مبارک رمضان
🌕 در کتاب اقبال الاعمال سید بن طاووس سه دعا برای شب پانزدهم ماه مبارک رمضان آمده است:
1⃣ دعای اول :
سُبْحَانَ مُقَلِّبِ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ سُبْحَانَ مُقَلِّبِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ خَالِقِ الْأَزْمِنَةِ وَ الْأَعْصَارِ الْمُجْرِي عَلَى مَشِيَّتِهِ الْأَقْدَارَ الَّذِي لَا بَقَاءَ لِشَيْءٍ سِوَاهُ وَ كُلُّ شَيْءٍ يَعْتَوِرُهُ الْفَنَاءُ غَيْرَهُ فَهُوَ الْحَيُّ الْبَاقِي الدَّائِمُ (تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ) اللَّهُمَّ قَدِ انْتَصَفَ شَهْرُ الصِّيَامِ بِمَا مَضَى مِنْ أَيَّامِهِ وَ انْجَذَبَ إِلَى تَمَامِهِ وَ اخْتِتَامِهِ وَ مَا لِي عُدَّةٌ أَعْتَدُّ بِهَا فَأَلْجَأُ إِلَيْهَا وَ لَا أَعْمَالٌ مِنَ الصَّالِحَاتِ أُعَوِّلُ عَلَيْهَا سِوَى إِيمَانِي بِكَ وَ رَجَائِي لَكَ فَأَمَّا رَجَائِي فَيُكَدِّرُهُ عَلَيَّ صَفْوَةُ الْخَوْفِ مِنْكَ وَ أَمَّا إِيمَانِي فَلَا يَضِيعُ عِنْدَكَ وَ هُوَ بِتَوْفِيقِكَ اللَّهُمَّ فَلَكَ الْحَمْدُ حِينَ لَمْ تُفَكِّكْ [لَمْ تَفْكُكْ يَدِي عِنْدَ اسْتِمْسَاكِي] يَدِي عِنْدَ التَّمَاسُكِ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَ لَمْ تُشْقِنِي بِمُفَارَقَتِهَا فِيمَنِ اعْتَوَرَهُ الشَّقَاءُ اللَّهُمَّ فَأَنْصِفْنِي مِنْ شَهَوَاتِي فَإِلَيْكَ مِنْهَا الشَّكْوَى وَ مِنْكَ عَلَيْهَا أُؤَمِّلُ الْعَدْوَى فَإِنَّكَ تَشَاءُ وَ تَقْدِرُ وَ أَشَاءُ وَ لَسْتُ [وَ لَا] أَقْدِرُ وَ لَسْتُ إِلَهِي وَ سَيِّدِي مَحْجُوجاً وَ لَكِنْ مَسْئُولًا تُرْجَى وَ مَخُوفاً يُتَّقَى تُحْصِي وَ نَنْسَى وَ بِيَدِكَ حُلْوُ وَ مُرُّ الْقَضَاءِ اللَّهُمَّ فَأَذِقْنِي حَلَاوَةَ عَفْوِكَ وَ لَا تُجَرِّعْنِي غُصَصَ سَخَطِكَ [سُخْطِكَ] وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
2⃣ دعای دوم :
یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیحَ یَا مَنْ لَمْ یُؤَاخِذْ بِالْجَرِیرَهِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ یَا عَظِیمَ الْعَفْوِ یَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ یَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَهِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَهِ [وَ] یَا صَاحِبَ کُلِّ نَجْوَى وَ مُنْتَهَى کُلِّ شَکْوَى [وَ] یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ یَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا یَا رَبَّاهْ یَا سَیِّدَاهْ یَا مَوْلَاهْ یَا غَایَهَ رَغْبَتَاهْ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ لَا تُشَوِّهَ خَلْقِی فِی النَّارِ
🔵 سپس حاجتت را بخواه. ان شاء اللّه تعالى برآورده میشود.
ادامهى این دعا بر اساس روایت دیگر:
اللَّهُمَّ یَا مُفَرِّجَ کُلِّ هَمٍّ وَ یَا مُنَفِّسَ کُلِّ کَرْبٍ وَ یَا صَاحِبَ کُلِّ وَحِیدٍ وَ یَا کَاشِفَ ضُرِّ أَیُّوبَ وَ یَا سَامِعَ صَوْتِ یُونُسَ الْمَکْرُوبِ وَ فَالِقَ الْبَحْرِ لِمُوسَى وَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ مُنْجِیَ مُوسَى وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُیَسِّرَ لِی فِی هَذَا الشَّهْرِ الْعَظِیمِ الَّذِی تُعْتِقُ فِیهِ الرِّقَابَ وَ تَغْفِرُ فِیهِ الذُّنُوبَ مَا أَخَافُ عُسْرَهُ وَ تُسَهِّلَ لِی مَا أَخَافُ حُزُونَتَهُ یَا غِیَاثِی عِنْدَ کُرْبَتِی وَ یَا صَاحِبِی عِنْدَ شِدَّتِی یَا عِصْمَهَ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِیرِ یَا رَازِقَ الْبَائِسِ الْفَقِیر یَا مُغِیثَ الْمَقْهُورِ الضَّرِیرِ یَا مُطْلِقَ الْکَبَلِ عَنِ الْأَسِیرِ [وَ] یَا مُخَلِّصَ الْمَسْجُونِ الْمَکْرُوبِ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَجْعَلَ لِی مِنْ جَمِیعِ أُمُورِی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ یُسْراً عَاجِلًا یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین
3⃣ دعای سوم :
الْحَنَّانُ أَنْتَ سَیِّدِی الْمَنَّانُ أَنْتَ مَوْلَایَ الْکَرِیمُ أَنْتَ سَیِّدِی الْغَفُورُ [الْعَفُوُّ] الرَّحِیمُ أَنْتَ مَوْلَایَ الْحَلِیمُ أَنْتَ سَیِّدِی الْوَهَّابُ أَنْتَ مَوْلَایَ الْعَزِیزُ أَنْتَ سَیِّدِی الْقَرِیبُ أَنْتَ مَوْلَایَ الْوَاحِدُ أَنْتَ سَیِّدِی الْقَاهِرُ أَنْتَ مَوْلَایَ الصَّمَدُ أَنْتَ سَیِّدِی الْعَزِیزُ أَنْتَ مَوْلَایَ الْبَارِی صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْ لِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنِّی إِنَّکَ أَنْتَ الْأَجَلُّ الْأَعْظَم
🔵 منتظران گرامی با توجه به اینکه این ادعیه در کتاب مفاتیح الجنان نیامده است در این شب های ارزشمند این ادعیه را از دست ندهید.
#امام_زمان
#رمضان_مهدوی
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
34.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💓شب شب تولد کریمه 💓
👤سید مجید بنی فاطمه
🌹ولادت با سعادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک باد 🌹
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
گروهی از آدما که شب قدر نیز بخشیده نمیشوند!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای_عاشقی💗
قسمت103
بعد از عکس گرفتن و تبریک گفتن همه ،رفتم سمت بابا و مامان که باهاشون برگردم خونه
بعد از چند دقیقه امیر اومد کنارم
امیر: آیه ،نمیخوای بری از سید خداحافظی کنی یه دفعه نگاهم به هاشمی افتاد که هنوز کنار سفره عقد ایستاده و نگام میکنه
رفتم نزدیکش
بدون اینکه به چشماش نگاه کنم
گفتم: آقای هاشمی با اجاز ه تون من دیگه برم!
هاشمی با شنیدن حرفم زد زیر خنده
متعجب نگاهش میکردم ،کجای حرفم خنده داشت
بعد از چند ثانیه گفت: آیه خانم ما دیگه محرم شدیم ،دیگه هاشمی نیستمااا ،
با شنیدن حرفش تازه دو زاریم افتاد که چی گفتم بهش، که خندید
لبخندی زدمو گفتم : با اجازه
داشتم دور میشدم که صدام کرد
آیه خانم
برگشتم نگاهش کردم
هاشمی: بابت همه چیز ممنون
لبخندی زدمو رفتم کنار بابا ایستادم
بعد از خداحافظی با خانواده هاشمی سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم سمت خونه
توی راه سارا فقط مسخره ام میکرد و حرص میخورد
میگفت: آخه دخترم ایقدر خشک و مقدسم میشه ،عه عه عه راست راست سرشو انداخت پایین مثل چی از کنارش رد شد
منم فقط از حرفای سارا میخندیدمو چیزی نمیگفتم
وقتی به خونه رسیدیم
بابا و مامان تو پذیرایی نشسته بودن
از خجالت سرمو انداختم پایین و رفتم سمت اتاقم
لباسمو عوض کردم روی تخت نشستم به انگشتر توی دستم نگاه میکردم
صدای پیام گوشیمو شنیدم ،بلند شدم رفتم از داخل کیفم گوشیمو برداشتم نگاه کردم
پیام از طرف هاشمی بود ،باز کردم پیامو نوشته بود: سلام ،ای کاش بیشتر کنار هم بودیم ،از همین الان دلتنگت شدم
اصلا نمیدونستم چی بنویسم ،جوابش و ندادم
که دوباره پیام داد :
لطفا یه سری به تلگرامت بزن...
@zoohoornazdike
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای_عاشقی💗
قسمت 104
تلگراممو باز کردم
دیدم یه عکس فرستاد دانلودش کردم
دیدم اسم منو که داخل گوشیش ذخیره کرده بود عکس گرفته
اسممو نوشته بود« همه زندگی من »
لبخندم بیشتر شد و باز چیزی نتونستم بنویسم
که دوباره پیام داد لطفا از اسم من داخل گوشیت عکس بده ببینم
رفتم داخل مخاطبین اسمشو ویرایش کردم نمیدونستم چی بنویسم ،بعد از کلی فکر نوشتم آقا سید
عکس گرفتم و براش فرستادم
دوباره پیام داد: آقا سید و همه به من میگن ،نمیشه یه چیز متفاوت بنویسی؟
براش نوشتم: بزارید فکر کنم باز بهتون میگم
جواب داد: من عاشق این فکر کردناتم،میدونم آخرش یه چیز خوب پیدا میکنی...
انگار کنارم بود و این حرف و میزد داشتم از خجالت ذوب میشدم...
اون شب تا صبح فقط داشتم به این فکر میکردم اسمشو چی بزارم توی گوشیم
سید جان
علی آقا
سیدم
علی جان
یعنی خودم با گفتن این اسما کلی خندیدم ،
بعد از خوندن نماز صبح خواستم بخوابم که یه اسم به ذهنم رسید
گوشیمو برداشتمو اسمشو ویرایش کردم گذاشتم « هدیه الهی»
یه عکس ازش گرفتم خواستم براش بفرستم
که پشیمون شدم ،آخه این موقع صبح وقت فرستادن پیامه ...
یه هفته ای گذشت و من به بهانه های مختلف نه باهاش صحبت کردم نه جواب پیاماشو دادم نه همراش بیرون رفتم
توی دانشگاه هم هر موقع میدیدمش ،سرمو به نشونه سلام تکون میدادم و از کنارش رد میشدم بماند که سارا کلی فوحش نثارم میکرد با این کارای که انجام میدم خودمم کلافه بودم از این کارای مسخره ام ولی دست خودم نبود...
@zoohoornazdike
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای _عاشقی💗
قسمت105
صبح با مشت و لگدهای سارا بیدار شدم
- چته دیونه زنجیری
سارا: پاشو پاشو گاوت زایید
- ول کن تو رو خدا سارا اذیتم نکن
سارا: میگم پاشو ،آقا سید اینجاست
با شنیدن حرفش چشمام از حدقه زد بیرون
- آقا سید؟ اینجا چیکار میکنه ؟
سارا: فکر کنم اومده دختر همسایه رو ببینه
- بی مزه
سارا: اینقدر بی محلی کردی بهش گفتم که دیگه عمرا بیاد سراغت ،بیچاره چه تیپی هم زده واست ،پاشو پاشو که آبرومون رفت
- الان کجاست؟
سارا: تو حیاط روی تخت نشسته ،مامان هر چی بهش گفت بیا بالا برو تو اتاق آیه گفت نه ،عجب مرد نجیبیه بلند شدم رفتم سمت پنجره پرده رو یه کم کنار زدم
سارا: حیف این پسر که عاشق تو شد
یه اخمی کردم به سارا که از اتاق رفت بیرون
از اتاق رفتم بیرون دست و صورتمو شستم و برگشتم توی اتاق
لباسمو عوض کردم
یه شومیز آبی کاربنی با شلوار مشکی پوشیدم یه شال مشکی هم گذاشتم روی سرم
چادرمم برداشتم از اتاق رفتم بیرون
مامان و سارا تو آشپز خونه بودن تا منو دیدن تعجب کردن
مامان: آیه چادر چیه؟ مگه نامحرمه
سارا: آخ آخ آخ پاک خل شد رفت
- عع گیر ندین تو رو خدا ،یه چایی بدین براش ببرم
سارا: بیچاره تا الان ۵ تا چایی خورده معده اش شده دریاچه...
- حالا یکی دیگی بدین ،زشته همینجوری برم
سینی چایی رو گرفتم توی دستم و در خونه رو باز کردم از پله ها رفتم پایین...
@zoohoornazdike
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای _عاشقی💗
قسمت107
تپش قلب گرفته بودم
سید تا منو دید از جاش بلند شد و لبخند زد
- سلام
سید: علیک السلام خانووم ،خوب خوابیدی ؟
از خجالت احساس میکردم کل صورتم در حال سرخ شدن بود
چیزی نگفتم و روی تخت نشستم
سید هم کنارم نشست
با دیدن سینی چایی خنده اش گرفت
سید : هر چند دیگه جایی نداره شکمم ولی این چایی از دست شما خوردن داره..
سید مشغول خوردن چایی شد و منم با لبه شالم ور میرفتم
سید : اومدم دنبالت با هم بریم بیرون
اینقدر این مدت اذیتش کردم دیگه نمیتونستم بهونه ای بیارم
- باشه چشم،الان آماده میشم
سید: چشمت بی بلا ،پس میرم داخل ماشین منتظرت میشم
- باشه
تن تن رفتم توی خونه سارا مثل بختک افتاد روی سرم
سارا: چی شد؟ چی میگفت؟ چرا اینجا اومده ؟
-اومده دنبالم بریم بیرون
سارا: بابا دمش گرم ،گفتم الان تو رو تو آفتاب میشوره و آویزونت میکنه...
- هه هه هه ،نمکدون
وارد اتاقم شدم مانتو مو پوشیدم ،یه روسری آبرنگی سرم کردم چادر عبایی مو از داخل کمد برداشتم سرم کردم کیف و گوشیمو برداشتم
از اتاقم رفتم بیرون از مامان خدا حافظی کردم و رفتم بیرون سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم...
@zoohoornazdike
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#پارت_هدیه
#ولادت_امام_حسن مجتبی(ع)
#گامهای_عاشقی💗
قسمت108
سید: خوب آیه خانم کجا بریم ؟
- هر جا که شما دوست دارین!
سید: اول اینکه هر جا که تو دوست داری ،دوم اینکه من جایی رو دوست دارم برم که تو دوست داری ! الان کجا بریم
- گلزار
سید : ای به چشم
توی راه خیلی دلم میخواست به سید بگم یه جا نگه داره گل و گلاب بخریم ولی روم نمیشد
اما انگار فکرمو خونده بود ،یه جا نگه داشت و پیاده شد ،دوتا شاخه گل نرگس خرید با یه گلاب داخل ماشین نشست یکی از گلا رو داد به من ...
سید: تقدیم با عشق
- خیلی ممنونم
سید : از امیر پرسیدم از چه گلی خوشتون میاد بهم گفت گل نرگس ،منم عاشق گل نرگسم
بعد حرکت کردیم سمت گلزار ..وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شدیمو وارد گلزار شدیم
انگار منتظر بود من بگم کجا بریم
واسه همین حرفی نزدمو به سمت مزار شهیدم حرکت کردم
سیدم پشت سرم می اومد
وقتی رسیدم به مزار شهیدم نشستم
سید اول سنگ قبر و بادستش کمی تمیز کرد و بعد با گلاب شست
منم گل و گذاشتم روی سنگ قبر
بعد سید شروع کرد صحبت کردن با شهید : سلام دوست عزیز ،خیلی ممنونم که مهر منو تو قلب این آیه جان انداختی که حاضر شد با من ازدواج کنه ،لطفا برای خوشبختی مون دعا کن
- شما شهید منو میشناسین؟
سید: وقتی که درباره ات به امیر صحت کردم ،امیر گفت بیام از شهیدت بخوام تو رو به من برسونه ،واسه همین چند باری اومدم اینجا
البته منم یه دوست شهید دارم
- واقعا ،اسم شهیدتون چیه؟
سید: ابراهیم هادی، راستش از شهید خودمم خیلی خواستم کمکم کن ،در کل همه رو واسطه کردم تا به تو برسم...
لبخندی زدمو چیزی نگفتم
بعد از فاتحه مزار دوست شهیدم ،رفتیم سمت مزار شهید ابراهیم هادی یه کم قرآن خوندیمو
و رفتیم سوار ماشین شدیم صدای اذان و شنیدیم سید نزدیک یه مسجد ایستاد و پیاده شدیم ...
سید: آیه جان بعد نماز بیا کنار ماشین منتظرم باش
- چشم
از اینکه اولین باری که با هم بیرون اومده بودیم مکان های خوب خوبی بود دوست داشتم
از همه بیشتر تلفظ اسمم به زبون سید خیلی خوشایند بود برام...
@zoohoornazdike
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#پارت_هدیه
#ولادت_امام_حسن_مجتبی(ع)
#گامهای_عاشقی💗
قسمت109
بعد از خوندن نماز از مسجد خارج شدم
رفتم سمت ماشین که دیدم سید کنار ماشین ایستاده
بعد سوار ماشین شدیمو رفتیم یه رستوران که ناهار بخوریم
از اونجایی که صبحانه خورده نبودم خیلی گشنم بود از طرفی هم خجالت میکشیدم غذا بخورم
بعد از خوردن ناهار ماشین و پارکینگ گذاشتیم ورفتیم سمت بازار
سید از هر چیزی که خوشش میاومد میخرید ،واقعأ سلیقه اش هم خیلی خوب بود
اصلا باورم نمیشد همچین آدمی که توی کلاس همه ازش میترسن اینقدر روحیه لطیف و قشنگی داشته باشه
تا غروب فقط در حال دور زدن بودیم ،دیگه پاهام توان راه رفتن نداشت
- آقا سید میشه یه جا بشینیم پاهام درد گرفت
سید خندید و گفت: شرمنده ببخشید ،میخواستم تلافی این هفته رو بکنم
لبخندی زدمو گفتم: ببخشید
سید: یه خواهش کنم؟
- بفرمایید
سید: میشه منو علی صدا کنی؟ حالا یه جانم بهش اضافه کنی میشه نو علی النور
خندیدمو گفتم : چشم
سید : حالا یه امتحانی بگو ببینم بلدی
- علی.....جان
علی: جانم،حالا بریم
- باز کجا؟
علی: یه آبمیوه، چیزی بخوریم پختیم تو گرما
- باشه بریم
وارد یه آب میوه فروشی شدیم
رفتیم روی یه گوشه خلوت نشستیم
علی: چی میخوری؟
- فرقی نمیکنه ،هر چی که خودت دوست داری!
علی: باشه ،صبر کن الان میام
بعد از مدتی علی با دوتا شیر موز بستنی اومد
یا خدااا الان اینو چیکار کنم
الان چی بگم بهش
نمیگه دختر چقدر تو پاستوریزه ای
شروع کرد به خوردن ،وقتی دید من دارم نگاهش میکنم گفت: دوست نداری؟ میخوای یه چیز دیگه سفارش بدم؟
- هاا ،نه نه ،دوست دارم ،الان میخورم...
@zoohoornazdike
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
Tahdir joze15 (1).mp3
4.2M
📖تحدیر : جزء پانزدهم
🎙با صداے: استاد معتزآقایے
#جزخوانی_تحدیر 15
#معتزآقایی
🔴 دعای روز پانزدهم ماه رمضان
🔹 اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ طَاعَةَ الْخَاشِعِينَ، وَ اشْرَحْ فِيهِ صَدْرِي بِإِنَابَةِ الْمُخْبِتِينَ، بِأَمَانِكَ يَا أَمَانَ الْخَائِفِينَ.
🔺 خدایا در این ماه طاعت فروتنان را نصیبم کن، و سینه ام را برای انابه همانند بازگشت خاضعان باز کن، به امان دادنت ای امان ده هراسندگان.
🌕 فضیلت و ثواب روز پانزدهم ماه مبارک رمضان برای روزه داران این روز طبق روایت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم :
🌺 روز پانزدهم، خداوند هر حاجتى از حاجتهاى دنیا و آخرت شما را بر مى آورد؛ ثواب عمل ایّوب را به شما میدهد و دعایتان را مستجاب مى کند. حاملان عرش براى شما آمرزش مى طلبند. روز قیامت خداوند چهل نور به شما عطا مى کند که ده نور از جانب راست و ده نور از جانب چپ و ده نور از جلو و ده نور از پشت سر شماست.
📚امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص۴۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-قراربزاریمبعد سحر برای تعجیل در ظهور مولامون دعای فرج بخونیم
در ماهِ ضیافت خدا ✨''
‹🕊.🌱› #قرار_مهدوی
‹🕊.🌱› #امام_زمان
#مولاجانم
🌱ای نسخه پایانیِ دست خداوند
هر درد درمان می شود وقتی بیایی...
🌱 دل ها شده بازار سردی از عواطف
دل ها بهاران می شود وقتی بیایی...
#العجلمولایغریبم
#سلام امام زمانم
#صبحت بخیر و خوشی
AUD-20221007-WA0007.mp3
1.78M
هر روز با امام زمان عج عهد ببندیم🌱
📝 من گناه میکنم، تو جورش را میکِشی
سندش؟ «طولانی شدن غیبتت» 😔
🎧 با نوای استاد فرهمند
سرلشکر سلامی: شهید متوسلیان اولین شهید ایرانی فتح قدس است
🔹فرمانده سپاه پاسداران در دیدار نوروزی با خانواده متوسلیان: شهید جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان اولین شهید ایرانی در راه فتح قدس است و فتحهای امروز جبهه مقاومت محصول راهی است که او برای آزادی قدس شریف و رهایی مردم مظلوم فلسطین از یوغ سلطه و ستم اشغالگران صهیونیست و حامیان آنها باز کرد.
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تخریب امام زمان (ع) در شبکه فاکس نیوز امریکا
#کلیپ بسیار جالب حتما ببینید
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
📣📣📣📣📣فـــــــوری و مــهــم❌
✅ کاش توانایی داشتم که به کل مردم مومن و انقلابی ایران این بنر رو میفرستادم!👍
🔹 شرکت در این کارگاه از واجباته💯
💡پـــاسخ به تـــمــامی شبهات روز در مورد امــر به معروف و نهی از منکر
🔴کـــاملا رایگان
✅ چهار شنبه ۱۶ فروردین
⏰ ساعت ۲۱ الی ۲۳
🔰لینک اسکای روم🔰
https://www.skyroom.online/ch/mouod/vebinar
🔰لینک پخش زنده ایتا🔰
https://eitaa.com/joinchat/3518955713C6b2bc116ef
💥اگر مایل هستید که هنگام شروع جلسه برایتان پیامک یادآوری ارسال بشود، همین الان عدد «۱» را به سامانه پیامکی 50002615 ارسال نمایید
حتما لینک رو برای بچه مذهبی ها بفرستید ❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زهرا پسر آورده قرص قمر آورده🎉
برای حیدر حیدر آورده😍
#میلاد_امام_حسن_مجتبی✨
#مبارڪباد✨
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2