eitaa logo
ذرّیه طیّبه
176 دنبال‌کننده
61 عکس
9 ویدیو
0 فایل
🚩 بسم الله الرحمن الرحیم 🚩 📨 daigo.ir/secret/81696020521 📨 @e_zorieh_tayebeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩 بسم الله الرحمن الرحیم 🚩 🧊 اصلاً به کسی بر نمی‌خورد 🧊 🍃 حاج آقا مجتهدی تهرانی 🍃 🐚 آن موقع اِف اِف نبود، کلون پشت در بود. برای زن، زن می‌آمد و برای مرد، مرد. حالا هم این‌جوره؟ بعد هم مرد خانه به زنش می‌سپرد که اگر من خانه نبودم و مردی آمد و در زد، تو پشت در رفتی نگو کیه؛ چون که صدای تو را می‌شنود و صدا هم عورت است. دستت را بگذار جلوی دهانت تا صدایت عوض شود. در این دوره که ما این حرف‌ها را می‌زنیم، خیلی اثر می‌کند، چون یک عده‌ای می‌گویند: «عجب، پس روزگاری این‌جور بوده!» 🐚 یادم هست که ... [آقایی] روی منبر نقل می‌کرد و می‌گفت: «یک روز پدر ما در تبریز مهمان آورده بود، مادرم هم چادرش را شسته بود و روی بند حیاط آویزان کرده بود. پدر من با مهمان وارد شد و چادر مادرم روی بند بود. پدرم عصبانی شد، به مادرم گفت: ... چرا چادرت را جمع نکردی؟ مهمان من چادر تو را دید!» چادرش را دیده بود نه خودش را! آن یک روزگار این هم یک روزگار. 🐚 ... غیرت زمان قدیم زیاد بود. الان زمان ما غیرت خیلی کم شده، خیلی کم شده، خیلی غیرت کم شده است. اصلاً به کسی بر نمی‌خورد. ... زمان ما نسبت به هفتاد سال پیش اصلاً غیرت نیست. 📚 بدیع الحکمة
🚩 بسم الله الرحمن الرحیم 🚩 🌷 شهید محمدرضا حقیقی 🌷 🎖 [بر اساس روایت خانواده شهید:] پایش را کرده بود توی یک کفش که می‌خواهم بروم کودکستان. آن موقع توی اهواز فقط یک کودکستان بود، با شهریه 750 تومان. ... شهریه‌اش برای ما خیلی سنگین بود ... به هر حال ثبت‌نامش کردیم. دو ماهی خوش و خرّم می‌رفت و می آمد؛ ولی خیلی زود بهانه‌گیری‌هایش شروع شد. 🎖 هر طور بود می‌فرستادیمش. یک بار به قربان صدقه، یک بار به توپ و تشر؛ اما انگار واقعاً نمی‌خواست برود. نشستم و کلی باهاش حرف زدم. با اخم و تخم گفت: آقای آهنگ‌زنی داره! سر در نیاوردم. شال و کلاه کردم و رفتم کودکستان. فهمیدم هفته‌ای چند ساعت کلاس‌های موسیقی ... برایشان می‌گذارند و محمدرضا به همین دلیل دیگر دلش نمی‌خواست برود.
🚩 بسم الله الرحمن الرحیم 🚩 🔥 خدا تو جهنم می‌سوزونه! 🔥 🌷 شهید محمدرضا حقیقی 🌷 📺 [بر اساس روایت خانواده شهید:] محمدرضا تقریباً چهار سالش بود. خب آن وقت، تلویزیون کلی برنامه‌های موسیقی و ساز و آواز پخش می‌کرد. یک روز ... [میهمانانی] منزل ما بودند. همه دور هم نشسته بودیم و داشتیم تلویزیون تماشا می‌کردیم. یک دفعه دیدیم محمدرضا از جا بلند شد و با اخم به طرف تلویزیون رفت و خاموشش کرد. داشت موسیقی پخش می‌شد. ... دوباره تلویزیون را روشن کردند. 📺 این بار یک خواننده هم داشت می‌خواند. محمدرضا باز رفت و دکمه را محکم‌تر فشار داد و خاموش کرد. ... دفعه سوم که تلویزیون را روشن کردند، ... [یک خواننده زن] آمده بود روی صفحه و داشت می‌خواند. محمدرضا این بار با عصبانیت شدید رفت طرف تلویزیون و با مشت به آن کوبید و خاموشش کرد. بعد با فریاد گفت: این موسیقیه! گناهه! خدا تو جهنم می‌سوزونه!
🚩 بسم الله الرحمن الرحیم 🚩 ❤️ من بیش از همه اموالم را دوست دارم ❤️ 🍃 آیت الله ناصری دولت‌آبادی 🍃 🎖 در سال‌های قبل در هندوستان، بنده‌خدایی زندگی می‌کرد که انسان خیلی فوق‌العاده‌ای بود. وضع او خوب بوده و هر روز، زیاد انفاق می‌کرد. حاکم وقت دنبال او فرستاد و به او گفت: «شنیده‌ام شما مقداری عقلت کم است». گفت: «چطور؟» گفت: «شنیده‌ام زیاد بذل و بخشش می‌کنی و به دنیا علاقه نداری. مگر اموالت را دوست نداری؟» گفت: «قربان، من بیش از همه اموالم را دوست دارم». گفت: «پس چطور این اندازه انفاق می‌کنی؟» 🎖 گفت: «چون آن‌ها را دوست دارم، می‌خواهم برای خودم جلو بفرستم. نمی‌خواهم اینجا بگذارم و بروم. من که می‌خواهم بروم، با عملم می‌روم. این اموال، خانه، ویلا، ماشین‌ها، پول‌ها، جواهرات و این‌ها، برای وارث‌ها می‌ماند. آن‌ها که این‌ها را بخشش نمی‌کنند، مالشان را دوست ندارند. آن‌ها مالشان را می‌گذارند و می‌روند؛ اما من دوست دارم و جلو می‌فرستم تا در آن عالم، آنها را داشته باشم». سلطان متنبه شد که این بنده‌خدا راست می‌گوید. 📚 رسم بندگی
🚩 بسم الله الرحمن الرحیم 🚩 ⏰ میشه من برم؟ ⏰ 🌷 شهید صیاد شیرازی 🌷 📺 دختر ایشان: حسرت به دلم مانده بود یک بار بابا بیاید بنشیند کنار ما و تلویزیون نگاه کند. اصلاً نمی‌آمد. ما می‌نشستیم پای تلویزیون و ‏نگاه می‌کردیم. برنامه‌های جورواجور، فیلم، کارتون، سریال، همه‌چی ولی بابا نمی‌آمد. یک بار رفتیم دستش را گرفتیم ‏آوردیمش پای تلویزیون؛ به زور.‏ 📺 کلی قربان صدقه‌اش رفتیم «بابا، ما می‌خوایم شما پیش ما باشید، با هم باشیم. یکی دو دقیقه هم برای ما وقت بگذارید، بیایید ‏بنشینید کنار ما آخه.» به زور همین حرف‌ها آمد نشست. چه نشستنی، انگار روی میخ نشسته باشد. یک ربع نشست، طاقت ‏نیاورد بلند شد.‏ 📺 به من و مهدی و مامانم گفت: «ببخشید، نمی‌خوام ناراحتتون کنم، ولی وقتی می‌شینم پای تلویزیون، انگار وقتم داره تلف ‏می‌شه. باید اون دنیا جواب بدم که وقتم رو برای چی صرف کرده‌ام. نمی‌تونم بشینم و این برنامه رو نگاه کنم. میشه من ‏برم»‏. 📚 خدا می‌خواست زنده بمانی
🚩 بسم الله الرحمن الرحیم 🚩 🎖 شخصی یا همگانی؟! 🎖 🍃 استاد شهید مطهری 🍃 🐚 نقل شد که مردی از طلاب در حالی که همسرش همراه بود و کاملاً پوشیده بود، از خیابان عبور می‌کرد و در آن حال مرد دیگری با همسر مینی‌ژوپ‌پوشش می‌آمد. خانم مینی‌ژوپ‌پوش به شوهرش اصرار کرد که بروند سربه سر آنها بگذارند و از او بپرسند که فلسفه این لباس چیست و چرا او همسرش را آزاد نمی‌گذارد و اساساً آن چه نوع لباسی است؟ مرد ابتدا حاضر نبود ولی به اصرار همسرش رفت و موضوع را طرح کرد. 🐚 طلبه گفت: آیا هیچ به شهربانی رفته و ماشین نمره کرده‌ای و یا لااقل از نمره کردن ماشین‌ها اطلاع داری؟ گفت: بلی. گفت: ماشینها را دو جور نمره می‌کنند: نمره شخصی و نمره همگانی. لباس زن هم دو نوع است: لباس شخصی و لباس همگانی. حجاب نمره شخصی است‏ برای زن؛ یعنی سواریِ این اختصاصی است، ولی مینی‌ژوپ نمره همگانی است و به معنی این است [که] همگان می‌توانند استفاده کنند. 📚 یادداشت‌های استاد مطهری - جلد ‏3
🚩 بسم الله الرحمن الرحیم 🚩 ✈ در اوج غیرت ✈ 🍃 آیت الله حق‌شناس رحمة الله علیه 🍃 🐚 آقای عبدی: من و یکی دیگر از دوستان، منزل حاج آقا بودیم. خانم ایشان می‌خواست از خانه بیرون برود و باید از اتاقی که ما در آن‌جا بودیم، عبور می‌کرد. با این‌که ما آن زمان نزدیک سن تکلیف بودیم و هنوز مکلّف نشده بودیم، حاج آقا فرمود: «داداش جون! در اوج غیرت، رویتان را برگردانید تا حاج خانم رد بشود». وقتی ایشان رفت، حاج آقا فرمود: «داداش‌جون! به همین شکل نسبت به نوامیستان و نوامیس دیگران، حرمت قائل باشید و غیرت بورزید» 🐚 📚 بنده خدای کریم
🚩 بسم الله الرحمن الرحیم 🚩 🍃 شیخ محمدرضا تنکابنی 🍃 🎖 مرحوم شیخ محمدرضا تنکابنی پدر مرحوم آقای فلسفی دفتر ازدواج داشت. وقتی شناسنامه‌ها را برای ثبت پیش ایشان می‌آوردند، اگر طرف خانم بود، ایشان انگشت شست را می‌گذاشت روی عکس خانم تا چشمش به عکس خانم نیفتد. این تقوا و خداترسی این‌ها بود. 🎖
🚩 بسم الله الرحمن الرحیم 🚩 ⏰ کسی را نگه می‌دارند که وجودش نافع است ⏰ 🍃 آیت الله حق‌شناس 🍃 🎯 فردی قوی‌هیکل و صاحب مقامی بود که شاید می‌توانست با یک حرکتِ دستش مرا بلند کند. صبح زود در هوای آزاد ورزش می‌کرد و مدام این‌طرف و آن‌طرف می‌دوید. خیلی سرحال بود. گلدان‌ها را آب می‌داد و کارهای دیگر می‌کرد و ... یک بار بعد از ورزش، می‌خواست بیاید که صبحانه بخورد، نتوانست از پله‌ها بالا بیاید! تا خواستند او را به بیمارستان برسانند، فوت کرد. 🎯 ورزش خوب است؛ اما نه اینکه تمام موضوع باشد! ورزش بکن امّا بقیه‌ی وقتت را طوری برنامه‌ریزی کن که در مسیر الی الله باشد. چون کسی را نگه می‌دارند که وجودش نافع است. «وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأَرْضِ» [رعد-17]؛ 🎯 خب حالا شما ورزش کردی و یک آدم فوق‌العاده شدی، بگو ببینم چقدر از اسلام برداشت داری؟! چقدر از معنویات بهره برده‌ای؟! آخر ورزش همین است که روی پلّه می‌آیی ولی نمی‌توانی بالا بروی و می‌افتی! باید وجودت برای افراد جامعه نافع باشد تا بمانی! 📚 مواعظ – جلد دوم
🚩 بسم الله الرحمن الرحیم 🚩 🎈 پشت سر این آدم نمی‌شود نماز خواند!🎈 🍃 استاد شهید مطهری 🍃 🔦 می‌گوییم آن چیست که علاوه بر اینکه انسان به واجباتش عمل می‌کند و محرماتش را ترک می‌کند یک چیز دیگر هم باید داشته باشد تا عادل باشد؟ می‌گویند مروّت، یعنی شخصیت داشته باشد. 🔦 خیلی حلال‌ها هست که اگر انسان دنبال آن حلال برود گناه نکرده اما علامت این است که این، آدمی هم نیست، شخصیتی ندارد. مثلاً انسان جنسی از دکانی گرفته، ذره‌ای آنجا باقی مانده؛ از اینجا می‌رود آنجا. مال خودش را می‌خواهد بگیرد ولی در نظرها پست شمرده می‌شود، می‌گویند این آدم پستی است، ببینید بند چه چیزهایی است! 🔦 سالهای اوّلی که من از قم به تهران آمده بودم مستأجر یک آقایی بودم. مرد متدیّنی بود، متدین به معنی اینکه ایمان داشت، از خدا می‌ترسید، یک کارهایی که حرام تشخیص می‌داد واقعاً احساس می‌کردم نمی‌کرد. اما این آدم به قدری فاقد مروّت و شخصیت و به قدری پول‌پرست بود که عجیب بود. ثروت فوق‌العاده‌ای هم داشت. 🔦 بعد از مدت‌ها که ما از خانه او بیرون آمده بودیم یک روز در خیابان من را دید. خیلی هم به من اظهار علاقه و ارادت می‌کرد. گفت: فلانی راستی شما یک چیزی مدیون ما هستید. بعد که شما رفتید آمدند پول آب گرفتند (هنوز لوله‌کشی نبود) و شما سه تومان و سی‌ شاهی مدیون هستید. گفتم: بسیار خوب. من برای کاری عجله داشتم، تقریباً نیم ساعت به غروب بود. پول خرد نداشتم، سه تومان و نیم به او دادم. نداشت که سه ریال و ده ‌شاهی به من بدهد. 🔦 گفت: خودتان خرد کنید. من نگاه کردم مغازه‌ای آنجا نبود. گفتم: سه ریال و ده شاهی را دادم به شما، حلال کردم. حاضر نشد از آن سی‌ شاهی بگذرد! خودش می‌گفت من در همه عمرم یادم نمی‌آید که یک ریال به کسی داده باشم که واجب نباشد. اگر واجب بوده داده‌ام ولی اگر واجب نبوده یک ریال نداده‌ام. این اسمش چیست؟ پستی. 🔦 یک چنین آدمی اگر فرض کنید از نظر محرمات فوق‌العاده عادل هم باشد که همه واجبات دنیا را بجا بیاورد، مستحباتش را هم بجا بیاورد، هیچ حرامی هم مرتکب نشود، همین قدر که پست باشد و این خلق و خو را داشته باشد آیا پشت سر این آدم می‌شود نماز خواند؟ نه. آیا این اگر مجتهد باشد و اعلم هم باشد می‌شود از او تقلید کرد؟ نه. این را می‌شود قاضی قرار داد؟ نه. می‌شود پیش این آدم صیغه طلاق جاری کرد؟ نه. همه برای چه؟ برای این که این رفتار علامت پستی است. 📚 فطرت و تربیت