🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
🔦 دوتا چشمتان را ندوزید 🔦
🍃 استاد میرباقری 🍃
⛰ در دوران غیبت میبینید امپراتوریهای مادی میآیند و خدا به اینها همهجور امکاناتی میدهد، بخصوص امکانات آخرالزمانی. بعد هم به ما میگوید: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ» (طه/۱۳۱) امت پیامبر [صلی الله علیه و آله] شما چشمتان را به این شکوفههای دنیا که برای این کفار انواع مختلفش را سبز کردیم و برای هرکدام یک جلوه ای از دنیا قرار دادیم، دوتا چشمتان را ندوزید ...
⛰ یک بار آدم نظر میکند اما یک بار نگاهش امتداد پیدا میکند و میرود در خانه مردم و هی نگاهش را امتداد میدهد. چشم دلتان که به دنیای آنها افتاد، این نگاه را امتداد ندهید تا به تمنی نرسید و شما هم مثل دنیای آنها را نخواهید. ... «وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ» ... اگر شما چشمتان را به دنبال دنیای آنها ندوختید، به سوی آن رزق و خیر باز می شود و وقتی باز شد می توانید کنار پیغمبر [صلی الله علیه و آله] بایستید. شما خیال میکنید سلمان همینطوری کنار حضرت امیر [علیه السلام] میایستاد و بهشت و جهنم را میدید؟
#هویت_مستقل
🌐 mirbaqeri.ir
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
🏺 اثر روحی 🏺
🍃 آیت الله شهید مدرس 🍃
🎖 آقای سید علی اکبر [برادر شهید مدرس] چنین اظهار کردند: من چهارده سالم بود که مدرس، برادرم، مرا برای ادامه تحصیل به اصفهان آورد و در مدرسهی جده اتاقی برایم گرفت و مشغول درس سیوطی شدم. پس از یک هفته اظهار نمود: فردا تُرا نزد استاد دیگر خواهم بُرد. فردا صبح به حجرهی من آمد و مرا نزد استاد دیگری برد.
🎖 یک هفته گذشت و گفت: اخوی! راضی هستی؟ گفتم: بلی، راضی هستم؛ ولی علت تغییر استاد را ندانستم. فرمود: آن معلم، کار و بارش خوب بود، اتاقش با قالی مفروش بود، در اتاق او وسایل اعیانی وجود داشت و تو فقیر بودی، در تو اثر روحی میگذاشت. تو را نزد کسی بردم که از تو فقیرتر است؛ تا جاه و مال دنیا در روحیه تو اثر نکند.
#هویت_مستقل #الگوی_تربیتی
📚 مدرس، مجاهدی شکستناپذیر
ذریه طیبه
🏴 بسم الله الرحمن الرحیم 🏴
🎖 اقامه دلیل کن 🎖
☀️ آیت الله بهجت ☀️
⭐️ از عجایبی که در ایران از او مطلع شدیم این است که کتابی در خزینهی حضرت امیرالمؤمنین – علیه السلام – در نجف اشرف به دست آمده که در آن دارد: امیری در بلخ، یکی از ایالات افغانستان به زخم غیر قابل علاج مبتلا میشود. شبی در خواب حضرت امیر – علیه السلام – را میبیند، حضرت به ایشان میفرماید: علاجش روغن «لا و لا» است. بیدار میشود، به هر کس از علمای مذاهب اسلامی میگوید که روغن «لا و لا» چیست؟ اظهار بیاطّلاعی میکند.
⭐️ تا این که یکی از شیعیان آن سامان میگوید: من میدانم. او را نزد امیر میبرند. میگوید: منظور حضرت، روغن زیتون (1) است. امیر با روغن زیتون مداوا میکند و خوب میشود و آن شخص در اثر این خدمت، از مقرّبان امیر میگردد ولی دیگران از جمله علمای اهل تسنّن از روی حسد نزد امیر از او شکایت میکنند که او از روافض است و به صحابه – از جمله معاویه – دشنام میدهد. امیر، مجلسی با حضور علما تشکیل میدهد و از ایشان در محضر آنان میپرسد که آیا شما به معاویه دشنام میدهید؟
⭐️ وی میگوید: بله، نه تنها به او بلکه هر کس قبل از او، خود را خلیفه میدانست یعنی عثمان را هم سبّ میکنم، و کسی که او را جانشین خود کرد (= خلیفهی ثانی) را نیز دشنام میدهم، و همچنین کسی که او را جانشین و خلیفه بعد از خود گردانید (خلیفهی اول) را سبّ میکنم. در هر حال بعد از اعتراف او و اثبات ارتدادش در نزد علما و قضاة، و گرفتن اجازهی حکم قتلش از امیر، امیر گفت: بگذارید برای ادعای خود، بیّنه و دلیل اقامه کند و پس از محکومیتش، حکم قتل او را صادر نمایید.
⭐️ از سخن امیر اطاعت نمودند و به او گفتند: اقامهی دلیل کن، به چه دلیل آنها را سبّ میکنی؟ پاسخ داد: شما میدانید که حاتم طایی یک دختر داشت، این دختر بعد از فوت پدر به خدمت پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – آمد و حضرت به احترام پدر کافر او (= حاتم طایی) که به جود و احسان معروف بود، یک گله گاو و یک گله گوسفند و شتر به او هدیه داد؛ ولی همین پیغمبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلّم – بعد از رحلت خود در میان امّت، دختر گرامی خود فاطمهی زهرا – علیها السلام – را به یادگار گذاشت، آیا جا داشت که حق تنها دختر پیامبر را غصب کنند، و به جای احسان و اکرام به او، فدک را ازدست او بگیرند؟!
⭐️ اهل مجلس منقلب شدند و از جمله امیر و علما به عزا و گریه پرداختند و تا مدتی که آن شیعی در میان آنها بود محترم بود و شاید نوشته باشند که آنها مستبصر هم شدند. آن آقا سه سال بعد از این قضیه وفات کرد و از جنازهی او تجلیل نمودند و با احترام دفن کردند و بر روی قبر او ضریح و گنبد و بارگاهی ساختند و مورد احترام و زیارتگاه قرار گرفت. از قضا نام او «علی» و نام پدر او «ابوطالب» بود، لذا روی مرقد او نوشته شده: «هذا قبر علی بن ابی طالب» ... . این مکان همان «مزار شریف» معروف است که الان در افغانستان مورد علاقه و احترام شیعیان میباشد و چه کرامتها که از آن ظاهر نگشته! ...
(1) اقتباس از آیهی 35 سورهی نور که میفرماید: «شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ»
📚 در محضر آیت الله العظمی بهجت – کتاب اول
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
✨ یک هنرم بدرد خورد ✨
🍃 استاد جاودان 🍃
🎖 گفتند یک آقایی خیلی هنرمند بود. از دنیا رفته بود. بعد خوابش را دیدند. گفتند آقا از همه آن هنرهایت چیزی آن طرف بردی؟
🎖 [گفت:] نه. هیچ چیز از آن هنرهای من آنجا خریدار نداشت. مثلا من خط خیلی خوبی مینوشتم. آن طرف خط خوب به درد نمیخورد. اما یک دانه هنرم را بردم ... من از اول تکلیفم به نامحرم نگاه نکرده بودم. «حیا». این را بردم.
#داستان_تربیتی
🌐 Javedan.ir
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
🎖 غبطهآور 🎖
☀️ آیت الله بهجت ☀️
✨ مرحوم شیخ محمدحسین [نجفی] اصفهانی صاحب تفسیر میفرماید: که از اول تکلیف تا به حال معصیت نکردهام، ... و نتیجهی آن این بود که در تاریکی، قرآن یا هر کتاب دیگر را میخوانم،
✨ و هر گاه محتاج غذا باشم، از غیب برایم حاضر میشود تا به حدی که میخورم و سیر میشوم، و مسائل و مشکلات با توسّل برای من حل میشود.
✨ آیا برای ما مایهی سرافکندگی و غبطهآور نیست که غیرمعصوم، در زمان تکلیف هیچ معصیت نکند! و ما ...
#داستان_تربیتی
📚 در محضر آیت الله العظمی بهجت – کتاب اول
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
🍃 استاد قرائتی 🍃
🐚 شما کفش هم که پا میکنی پایت محدود میشود اما به نفعت است. حجاب برای خانم محدودیت میآورد اما به نفعش است. 🐚
#استدلال_تربیتی #حجاب
🌐 qaraati.ir
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
☀️ حضرت آیت الله خامنهای ☀️
🏔 اگر کسی به یک دختر چادری یا باحجاب، با نظر تحقیر نگاه میکند، تحقیرش کنید؛ ملاحظه نکنید. اگر کسی به جوان حزباللهی که ریش دارد، با نظر تحقیر نگاه میکند و دورش میکند (حالا اگر این گزارشهایی که گاهی از گوشه و کنار به ما رسیده، راست باشد. اگر راست نیست، که هیچ) این را تحقیرش کنید 🏔
🌐 (بیانات در دیدار وزیر بهداشت و رؤسای دانشگاههای علوم پزشکی ۱۳۶۹/۸/۱)
#هویت_مستقل
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
⭐️ سکهی طلا ⭐️
🍃 استاد قرائتی 🍃
🐚 فکر میکند که حجاب تحقیر است، حجاب تکریم است. شما سیبزمینی را کادوپیچی نمیکنی، سکّهی طلا را کادوپیچی میکنی. حجاب تکریم است 🐚
#استدلال_تربیتی #حجاب
🌐 gharaati.ir
هدایت شده از حیات طیبه
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
🔥 داشتند اجرا میکردند! 🔥
🍃 شیخ محمدتقی بهلول 🍃
☄️ ... سخنرانی میکردم و طبق دستور [آیت الله] سید ابوالحسن اصفهانی نمیگذاردم که به جنگ منتهی شود کارم، لذا طوری سخن میگفتم که حرف خود را زده باشم و مخالفت زیادی هم نکرده باشم. برای نمونه یک سخن را که آن زمان گفتم، میگویم.
☄️ یک قانونی که رضاخان وضع کرده بود که مردمی که اسم عربی دارند بروند به آمار و اسم خود را تبدیل به فارسی کنند. مثلاً اگر اسمش حسین است و ... به رستم و ... تبدیل کنند و اگر اسمش فاطمه است و ... تبدیل به شهناز و ... کند. این قانون را داشتند اجرا میکردند و من میخواستم در تهران ضد این قانون سخن بگویم، چه بگویم. چه کردم؟
☄️ در مسجد شاه تهران منبر رفتم و در حضور عدهی کثیری از مردم صحبت کردم که اسما مردم باید دینی باشد. اسم مردها اسما پیغمبر و ائمه [صلوات الله علیهم] باشد و اسمایی امثال عبدالله، عبدالکریم، عبدالناصر و ... باشد و اسما زنها باید فاطمه و خدیجه و زهرا و ... باشد. این سخنان خود را گفتم، بعد سخن علیه قانون رضاخان را چنین گفتم که
☄️ بسیار جای خوشحالی است که شاه ما فخر میکند اسمش رضا است و اسم پسرش محمدرضا است و اسم پسر دیگرش حمیدرضا است و اسم دیگر پسرش علیرضا است. وقتی شاه ما افتخار میکند به نام امام رضا، شما ملت چرا میروید اسمهای خود را عوض میکنید اسم رستم و سهراب و غیره میگذارید؟ ... و ... خوکی هستند و ... و غیره چه اسما گندی هستند.
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
❤️ او از ماست ❤️
🌷 شهید محمدابراهیم همت 🌷
⭐️ پدر شهید: به همراه جمعی از همشهری ها برای زیارت حرم امام حسین علیه السلام راهی کربلا شدیم. ... آن روزها سفر به کربلا خیلی سخت و طاقتفرسا بود. مخصوصا برای همسر من که [سه ماهه] باردار هم بود. ... راه پُردستانداز باعث شد تا حال همسرم بد شود. رسیدیم کربلا. موقع پیاده شدن نتوانست. درد پیچید توی کمرش. افتاد.
⭐️ پرسان پرسان بردیمش پیش یک دکتر عراقی. معاینهاش کرد و گفت: بچه صد درصد سقط شده. یک سوزن و قرص و کپسول نوشت و گفت: اگر با این بچه رد شد که شد، اگر نشد، فردا صبح بیاوریدش عملش کنم. برگشتنی ... با درشکه رفتیم منزلمان که مقابل حرم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بود. تا چشم مادرش افتاد به حرم طاقت نیاورد. گریه کرد [و] گفت: من هزار کیلومتر دوهزار کیلومتر راه آمدهام بیایم خدمت امام برسم. نه اینکه بروم یک گوشه بنشینم. ...
مجبور شدم ببرمش حرم. ...
⭐️ مادر شهید: سر گذاشتم روی شبکههای ضریح [و] گفتم: من از خودم نمیترسم که بروم ... فقط میترسم قاتل این بچه بشوم. نگذار همچین بلایی سرم بیاید. ... برگشتم خانه و شام را خوردم [و] خوابیدم. خواب دیدم نشستهام پای ضریح دارم به این خانمهای قدبلندی نگاه میکنم که روبندهی عربی دارند. به خودم گفتم چه با حیا هستند اینها، که یکی از آنها آمد پیش من گفت خانم! گفتم: بله ... دست کرد از زیر چادرش یک بچهی قشنگ در آورد داد به من. ...
⭐️ میگفت: «بچهات که از دست رفت ولی برای این که دست خالی برنگردی این را بگیر با خودت ببر. به کسی هم نشانش نده. فقط یادت باشه اسمش را بگذار محمدابراهیم. او از ماست و پیش ما هم برمیگرده». یک همچین چیزی میگفت. ...
⭐️ پدر شهید: بچه را که از دست زن میگیرد، از خواب میپرد، مینشیند به گریه کردن. مادرم کنارش بود دلداریاش میداد. میگفت: خیالتان تخت، بچه سالم است. گفتم: دکتر که شنیدی چی گفت؟ گفت: دکتر را ولش کنید. از این حرفها زیاد میزنند. این خواب نشانهست. گفتم: یک عمر درس خواندهاند که از همین چیزها سر در بیاورند. گفت: دو عمر هم درس بخوانند نمیتوانند از بعضی چیزها سر در بیاورند. ...
⭐️ شب گذشت. صبح بلند شدیم رفتیم پیش همان دکتری که گفتم. معاینهاش که تمام شد، ماتش برد. همینطور نگاهمان میکرد. حرف نمیزد. ... دکتر نمیتوانست باور کند بچه سالم است. میگفت: قابل باور نیست. شما دیشب رفتید پیش کی؟ منظورش دکتر بود. ... دکتر تا شنید چی شده و کجا رفتهایم هر چی پول ویزیت و نسخه داده بودیم را به ما برگرداند.
📚 (براساس خاطرهای از پدر و مادر سردار شهید محمدابراهیم همّت)
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
⛈ همه منقلب شدند ⛈
☀️ آیت الله بهجت ☀️
🎖 آقایی میگفت: وارد شهری شدم و دیدم صدای ساز و آواز بلند است و اهل شهر به فساد اخلاقی گرفتارند. از راه دلیل و برهان و منطق برای مردم آنجا کم کم ثابت کردم که اینگونه کارها زیانبار و حرام و باطل است. همه منقلب شدند و آلات لهو را شکستند و شهر از آن کارهای فاسد پاک شد. انسان اگر حرفشنو باشد، به سعادت دنیا و آخرت خواهد رسید. 🎖
#داستان_تربیتی
📚 در محضر آیت الله العظمی بهجت – کتاب اول