#خاطرات_شهید
ظهر شده بود. برای ناهار کنار یک رستوران ماشین رو نگه داشت.
رفت ناهار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخوریم چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچه های فال فروش به ماشینمون نزدیک شد.
امیر شیشه رو پایین آورد و از کودک پرسید: غذا خورده یا نه؟!
وقتی جواب نه شنید، غذای خودش رو نصفه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران....
وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود.
✍🏻به روایت همسر
#شهید_امیر_سیاوشی🌷
#سالروز_شهادت
#حجاب
#عفاف
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا
#ایران
#خاطرات_شهید
اوایل ازدواجمان بود. یک شب از صدای دلنشین قرآن بیدار شدم . نور کم سویی به چشمم خورد. از خودم پرسیدم : این نور از کجاست ؟ بعد از مدتی متوجه شدم از چراغ قوه ای است که علی روشن کرده بود تا نماز شب بخواند، چراغ بزرگتری را روشن نکرده بود که مبادا من از خواب بیدار شوم . علی خیلی به من احترام می گذاشت.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_علی_شفیعی🌷
#سالروز_شهادت
#واحد_شهدا
@zovvarorezayiha
واحد شهدا 🌹
#خاطرات_شهید
💠شهادت آرزوی دیرینه شهید مظفرینیا بود و میخواست طوری شهید شود که پوزه آمریکا و اسرائیل را به خاک بمالد
مهربان و خوشاخلاق بود و دست به خیر داشت؛ حتی وقتی که خسته از مأموریت و کار برمیگشت اگر احساس میکرد کسی چه پدر و مادر و چه غریبه به کمکش نیاز دارند لباس از تن بیرون نمیآورد و به کمک و خدمت میشتافت..
✍راوی: برادر شهید
#شهید_شهرود_مظفری_نیا
#شهید_مقاومت
#سالروز_شهادت🌷
هیأت زوارالرضا 🌹
@zovvarorezayiha
واحد شهدا 🌹👋
#خاطرات_شهید
●علی اصغر در سال ۱۳۴۱ در کرمانشاه دیده به جهان گشود و در خانواده ای مذهبی و متدین دوران کودکی اش را سپری نمود و سپس وارد مدرسه شده و تا چهارم دبیرستان تحصیل نمود.
●سپس وارد سپاه گردید به علت علاقه شدید به امام (ره) و انقلاب و اسلام و مقید بودنش نسبت به مملکت اسلامی ایشان را راهی جبهه های حق علیه باطل نمود.
●شهید بزرگوار بسیار مومن و با تقوی بود و یکی از خصوصیات برجسته ایشان منظم بودن و با شخصیت بودن ایشان بود و با توجه به اینکه تک فرزند (پسر) خانواده بود اما بخاطر اینکه موقعیت مملکتی جنگ بود ترجیح داد که به جبهه برود ایشان در سال ۵۹ ازدواج نمود که ثمره ازدواجش یک فرزند پسر به جا ماند.
●شهید عزیز و بزرگوار در مورخه ۶۵.۱۰.۲۴ در منطقه کربلای ۵ شلمچه در نبرد با مزدوران بعثی عراق به علت اصابت ترکش نارنجک به درجه رفیع شهادت نایل گردید و پیکر پاک شهید را در گلزار شهدای کرمانشاه به خاک سپردند.
#سالروز_شهادت
#شهید_علی_اصغر_سیبی🌷
هیأت زوارالرضا 🌹
@zovvarorezayiha
واحد شهدا 🌹
#خاطرات_شهید
🔸ميگفت : سعي ميكنم وقتي به خانه ميروم، نمازهايم را تقريبا جمع و جور و بدون مستحبات بخوانم. زيرا ميخواهم فقط سه چهار روز با خانواده باشم و بعد دوباره وارد كار شوم. واجبات را در كنار زن و فرزندانش انجام ميداد ولي به مستحبات در جبهه عمل ميكرد و مستحبات را در جبهه انجام ميداد. اين براي ما مهم بود. معلم زبانی نبود، معلم عملی بود.
🔹عباس به افراد بزرگتر از خودش خیلی احترام میگذاشت. سه پیرمرد در گروهان ما حضور داشتند. خب به دلیل جهش یکباره من در کارها، دید خاصی به آن سه نفر داشتم. یعنی آنها را ضعیف تر از خودم میدانستم. یک روز به عباس گفتم: این سه پیرمرد را از گروهان بیرون کن، چون دست و پا گیر هستند و یک مرتبه میبینی اسیر دشمن میشوند.
🔸عباس گفت: برادر شیبانی اجازه بدهید در گروهان ما چند حبیب بن مظاهر داشته باشیم تا خداوند به احترام آنها ما را در این عملیات موفق کند.
🔹یکی دیگر از خصلتهاي عباس این بود که او بسيار متواضع بود و متکبر نبود. به دنبال مادیات نبود چون اگر بود بالاخره او در یک ارگانی کار میکرد و همه امکاناتی در اختیار داشت ولی مستضعف زندگی میکرد. خیلی هم به ياد مستضعفين بود . یعنی میخواهم بگوییم عباس معنی شام داشتن یا نداشتن و لباس داشتن یا نداشتن مستضعفین را مي فهميد.
✍به روایت سردارباقرشیبانی
📎رییس ستاد لشگر ۲۷محمدرسولالله (ص)
#سردارشهید_حاجعباس_ورامینی🌷
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۳۳/۱۱/۵ تهران
●شهادت : ۱۳۶۲/۸/۲۸ پنجوین ، عملیات والفجر۴
هیئت زوارالرضا 🌹👋
@zovvarorezayiha
واحد شهدا 🌹
#خاطرات_شهید
خیلی کم خانه بود، اکثراً ماموریت بودند..اطرافیان همیشه اعتراض میکردند و به من میگفتند که شما چگونه تحمل میکنید بچهها یک دل سیر پدرشان را ندیدند.یک روزی به او گفتم:«خسته نشدی؟ نمیخواهی استراحت کنی؟؟
گفت:«مگر دنیا چقدر است که من خسته شوم؟ برای استراحت هم وقت زیاد است...
#شهید_رحیم_کابلی🌷
#شهدای_خان_طومان
#سالروز_ولادت
هیئت زوارالرضا 🌹
@zovvarorezayiha
واحد شهدا 🌹
#خاطرات_شهید
توی یک روز سرد زمستانی در روستایی از توابع فدیشه نیشابور که در محاصره برف بوده، یک خانم باردار موقع وضع حمل دچار مشکل میشه، و اگر زود رسیدگی نمی شد، هم مادر و هم بچه از دست می رفتن، وقتی که این خبر رو به فرمانداری میدن، اونها هم جلسه تشکیل میدن، ولی نه می شد ماشین فرستاد به روستا و نه هلیکوپتر و...
اما یک نفر مستقیماً دستور میده که فوراً دو تا تانک با تجهیزات کامل به روستا اعزام بشه، این کار باعث شد که مادر و بچه که اسمش رو فاطمه زهرا گذاشتن، زنده بمونن...
واین شخص کسی نبود جز:
#رزمنده_دیروز_مدافع_امروز
#سردارشهید_محسن_قاجاریان
#سالروز_شهادت🌷
هیئت زوارالرضا 🌹👋
@zovvarorezayiha
#خاطرات_شهید
●برادر حمید [شهید مهدی باکرى]، از تبریز زنگ زد و پرسید:« بچه چیه؟» گفتم:« دختر». به شوخی گفت: « برای جبهه فرمانده گردان میخواهیم. دختر میخواهیم برای چه؟». من هم به شوخی گفتم:« میروم پس میدهم.» به حمید گفتم که مهدی چه گفته، گفت: «[تو هم] میگفتی اگر پاسدار نشود، زن پاسدار میشود... میگفتی زن پاسدار شدن، خیلی سختتر از پاسدار شدن است».
●یک بار گفت:« میآیی نماز شب بخوانیم؟» گفتم:« بله.» او ایستاد به نماز و من هم پشت سرش نیت کردم. نماز طولانی شد، من خسته شدم، خوابم گرفت، گفتم:« تو هم با این نماز شب خواندنت... چقدر طولش میدهى؟ من که خوابم گرفت، مؤمن خدا... .» گفت: « سعی کن خودت را عادت بدهى. مستحبات، انسان را به خدا نزدیک ترمیکند.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎قائممقام لشگر ۳۱ عاشورا
#سردارجاویدالاثر_حمید_باکری🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۴/۹/۱ ارومیه
●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۶ عملیات خیبر
#حجاب
#عفاف
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا
#ایران
🎗🌷 هیئت زوارالرضا 🌹 🌷🎗
@zovvarorezayiha
#خاطرات_شهید
از وقتی ازدواج کرده بود، قناری و سُهرههایش را هی کم و کمتر میکرد. محدثه میگفت: «دلم میگیرد طفلیها را توی قفس میبینم.»
از آنهمه پرندهِ قفسی که روزی جانش به جانشان بسته بود، یک سُهره مانده بود برایش که آنرا هم همان روز بعدازظهر، قبل رفتنش برد با محدثهسادات رهایش کرد.
شب، وقتی میخواست برود، با همه که آمده بودند برای بدرقهاش، تک به تک خداحافظی و دیدهبوسی کرد و آخر از همه، خم شد و کف دستهایم را گذاشت روی صورتش و بوسیدشان.
دستهایم را حلقه کردم دور گردنش و یک دل سیر بویش کردم. درِ گوشم گفت: «ننه! دعا کن شهید برگردم...» و زل زد توی چشمهایم و گفت: «اگر شهید شدم، رخت سیاه نپوش و نگذار کسی رخت سیاه بپوشد. توی مجلسم جای خرما و حلوا، شیرینی و شکلات خیرات کنید...»
و تنگ در آغوشم کشید و لحظهای بعد، از حلقه دستهایم بیرون خزید و رفت که رفت...
✍به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_صادق_عدالت_اکبری🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۶۷/۲/۲ تبریز ، آذربایجانشرقی
●شهادت : ۱۳۹۴/۲/۴ دلامه ، سوریه
🇮🇶🇵🇸🇱🇧🇸🇾🇮🇷🇾🇪🇦🇫🇵🇰
#حجاب
#عفاف
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا
#ایران
هیئت زوارالرضا 🌹
@zovvarorezayiha