گَࢪ از یادَمــ رَوَد عالَم
• تو • از یادَمــ نخواهے رَفتــ ツ
#سردار_سلیمانی
#عکس_نوشته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️
#آشپزی 🍽
🎂 یک کیک خوشمزه با میوه 🥝
🥠هر کیک ساده ای که دوست داشتین بپزین و با میوه 🍌و کمی خامه فرم گرفته تبدیل به همچین کیک زیبایی بکنید
#ایده_پذیرایی😍😍
راستگفتہاند؛
عالمازچهارعنصرتشکیلشده:
آب،آتش،خاڪ،هوا!
آبےڪہازتودریغڪردند
آتشےکہدرخیمہگاهتافتاد
خاکےکہشدسجدهگاه وطبیبدردها
وهوایـےکہعمریستافتادهدردلما!
ترڪیباینچهارعنصرمےشود:
❤️❤️کـربـلـٰآ❤️❤️
#اربعین
#امام_حسین
#دفاع_مقدس
سلام میدهم💔✋🏻
ودلخوشم که فرمودید:
هرآنکه دردل خودیادماست،زائر ماست
🌱السَّلام عَلَي الحسین
🌱وعلی علی بن الحسین
🌱وعلی اولاد الحسین
🌱وعلی اصحاب الحسین.....
صبحتون حسینی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بستن_شال
بستن شال قواره بزرگ😊
❄️🌸❄️🌸❄️🌸❄️
🌸❄️🌸❄️🌸❄️
❄️🌸❄️🌸❄️
🌸❄️🌸❄️
❄️🌸❄️
🌸❄️
پارت 52 رمان #بهشت_چادر 🥨
تو راه ایستادم و یه سری خوراکی خریدم و رفتم خونه. خوشبختانه پلاستیک ها خیلی سنگین نبود خودم اوردم تو. سکوت خونه رو شکستم و بلند سلام کردم اما کسی جواب نداد.
۰بی صبرانه زنگ زدم به میلاد.
_سلام داداشی کجایی؟
+سلام یه حالی نپرسا.
_خوب حالا خوبی کجایی؟
+خوبم ممنون من رفتم شیراز.
_جاااان؟ چرا؟؟
+برای خرید یهسری ماشین برای شرکت رفتم. ۷ روز دیگه برمیگردم.
_اهان میگم مامان اینا کجان؟
+مگه بهت نگفتن؟
_نه بابا
+عه حتما یادشون رفته گفتن میرن مشهد.
_مشهد چرا؟
+مثل اینکه بابا سفر کاری داشته و مامان هم باهاش راهی شده.
_حالا کی برمیگردن؟
+فکر کنم هفته ی دیگه.
_اییییش پس من تنها تو این خراب شده چه لگنی به سر بریزم.
+ای قربون دلخوری برم که اصن شبیه آدم نیس!
_میلاااااد!
+باشه باشه ببخشید حرص نخور بابا اگه حوصلت سر رفت به دوستات بگو بیان پیشت خیالم راحته که سیستم ایمنی خونه عالیه و تو در حفاظتی.
_باشه فعلا خدافظ
+خدافظ کوچول
بعد قطع کرد. سریع هوراییی گفتم و دیگه تو خونه تنهام.اخ جون!
زنگ زدم به فاطمه و زهرا اما اونا با چیزی که گفتن عین بادکنک بادم خوابید و غم زده شدم.
گفتن هفته ی دیگه کنکوره و باید درس بخونیم. انقد خوشحال شدم که نمیدونستم باید این یه هفته مثل سنگ بشینم به درس خوندن. کلافه پولی کشیدم و رفتم سراغ درس.
●یک هفته بعد●
خوشحال و خندون وارد خونه شدم.مامان اینا و میلاد هنوز نیومده بودن و مامان اینا ۳ روز دیگه میان اما میلاد فردا میرسه. تو این یه هفته بکوب درس خوندم و رفتم دانشگاه. اونقدر حواسم پی درس بود که باکسی حتی فاطمه و زهرا هم سلام نمیکردم و فکرم فقط فقط درس بود. خوشبختانه تلاشم نتیجه خوبی داشت و کنکور برام راحت بود.
این داستان ادامه دارد...