دور هم نشسته بودیم که #ناگهان گفتم: یاسمن خانم شما خیلی هم جوان هستید اگر ازدواج نکرده بودید و من هم پسر بودم حتما بهتون پیشنهاد #ازدواج میدادم
اصلا توجه به اطرافم نداشتم که صدای سرفه شنیدم سر برگرداندم که دیدم امیرعلی درحال #سرفه است فهمیدم که تمام صحبته هایم را شنیده من هم برای اینکه از این حال و هوا در بیایم به #شوخی گفتم: ببخشید نمیدونستم اینجوری میشه، از مادرتون تعریف کردم به این روز افتادید اگر از خودتون #تعریف میکردم چی میشدید؟؟
فقط مونا، زینب، هلیا، مهسا، حامد و صد البته امیرعلی این را شنیدن امیرعلی سعی در پنهان کردن #خنده اش داشت و با یک عذر خواهی جمع را ترک کرد همین که رفت مونا با اعصانیت تمام به من #توپید: دیدی نارحتش کردی؟؟ رفت
منم که بدون خجالت و پرو پرو گفتم: میخوای برم صداش کنم بیاد پیشت سبزی خورد کنه #عزیزم؟
https://eitaa.com/joinchat/913703056C4af616da27
#بهترین_رمان_طنز_سال👍😂♥️
#عضویت_محدود_میباشد🚫🚶♀