eitaa logo
בخترانـღمذهبـے•͜•‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ْ‌‌‌‌‌‌⃟♡
187 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
210 فایل
[زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست...💔] ♡•مذهبی بودن لیاقت میخواد حواسمون باشه•♡ 300....🚴‍♀🚴‍♂....200 تاسیس 1400/3/5 ایدی مدیر>>> @Atieha ناشناسمونهـ https://harfeto.timefriend.net/16685314500247 🖇 @zozozos 🖇
مشاهده در ایتا
دانلود
‌❤️چقدر پر می کشد دلم 🕊به هوای تو... 🌱سلام آقا جان... بیا و حال و هوای دلمان را عوض کن...🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عڪس‌هاۍگل‌منگولۍو ˘˘! منبع‌عڪس‌هاۍ چریڪۍ و متون‌نابڪۍ🙊!' ⟮بھ‌صرف تماشاۍمتن‌هاۍدلربا ☕️!⟯ 🌿🖤https://eitaa.com/joinchat/2195980403C4604f5c267 :)) غنۍشده‌میان‌عڪس‌نوشتھ‌هاۍ عطر‌یاسˇˇ! ☁️؛ 👊🏿!
اگه دنبال یه کانال خوب می‌گردی که داخلش پرو فایل دخترانه ❤️🌺 ایده و ترفند ☘️😊 متن و کلیپ انگیزشی🍁 مطلب های شهدایی 😞❤️ کلیپ با محتوا 🌼🍀 استوری مذهبی ✨ والپیپر های دخترونه 🧕 چالش 💫💌 تبادل 😊🌺✨ و ... داشته باشه، بکوب رو لینک زیر https://eitaa.com/joinchat/1064370318Cf7a5e4992b پشیمون نمیشی ❤️❤️❤️
دور هم نشسته بودیم که گفتم: یاسمن خانم شما خیلی هم جوان هستید اگر ازدواج نکرده بودید و من هم پسر بودم حتما بهتون پیشنهاد میدادم اصلا توجه به اطرافم نداشتم که صدای سرفه شنیدم سر برگرداندم که دیدم امیرعلی درحال است فهمیدم که تمام صحبته هایم را شنیده من هم برای اینکه از این حال و هوا در بیایم به گفتم: ببخشید نمیدونستم اینجوری میشه، از مادرتون تعریف کردم به این روز افتادید اگر از خودتون میکردم چی میشدید؟؟ فقط مونا، زینب، هلیا، مهسا، حامد و صد البته امیرعلی این را شنیدن امیرعلی سعی در پنهان کردن اش داشت و با یک عذر خواهی جمع را ترک کرد همین که رفت مونا با اعصانیت تمام به من : دیدی نارحتش کردی؟؟ رفت منم که بدون خجالت و پرو پرو گفتم: میخوای برم صداش کنم بیاد پیشت سبزی خورد کنه ؟ https://eitaa.com/joinchat/913703056C4af616da27 👍😂♥️ 🚫🚶‍♀
سلام رفقا😊 میدونین چیه... هرروزکلی وقت میزاشتم تاازکانالای مختلف مطالبی که میخواستم پیداکنم تا اینکه این کانال پیدا کردم😍 وای باورتون نمیشه.. همه چی تمومه 🌿اینـجـا کلـییییی ( : #امـام_ زمـانـی و.... همچین کانالی دیگه پیدا نمیکنی نیای جا میمونی😉 ✨🦋تَبَسُّمْ : ••@tabasoom_313••
هدایت شده از آساٰهیر
بسم اللھ🌸 -رمان‌‌مسیحاےعشق نیڪے و مہوش مشغول صحبتهاے خودشان مےشوند. آرش خودش را بہ سمتم مےڪشد. آرام زیر گوشم مےگوید:مردم زرنگ شدن ها،نہ؟ متوجہ منظورش نمےشوم. با ابروهایش بہ نیڪے اشاره مےڪند: فڪر نمےکردم سلیقہات اینجورے باشہ..بستہبندے ڪردے زنت رو.... عصبانیت مثل خون،هجوم مےآورد زیر شقیقہهایم. دو طرف سرم نبض مےگیرد. دوست دارم دست بیاندازم و یقہے مرتب پیراهنش را پاره ڪنم.دوست دارم مشتم را حوالہ ے صور ِت صاف و سہتیغ شدهاش را بڪنم. اما چارهے صحبت با این جماعت،فقط زبان خودشان است. سعے مےڪنم حتے شده مصنوعے،پوزخند بزنمـ: بہتر از اینہ ڪہ چو ِب حراج بزنم بہ زنم... آرش سرخ مےشود و لبهایش ڪش مےآیند برای خواندن رمان به کانال زیر سر بزنید ! https://eitaa.com/joinchat/3779199116C01bbe3e533
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا