eitaa logo
سپیدار
756 دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
5.8هزار ویدیو
477 فایل
●چآدریعنے :● ●زیبایے‌های‌من‌برآیـ‌خُـدآ● ●چادریعنے● ●‌خُــدآیآ‌مے‌دانم‌غیرتت● ●‌بھ‌من‌وصف‌نآ‌شدنے‌‌ستـ...(:● ●بہ‌احترام‌غیرتتـ‌ ● ●چآدربرسرمیکنم● ●قربهً‌إلی‌الله●
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ امام علی علیه السلام: در فتنه‌ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد كه سوارى دهد و نه پستانى تا او را بدوشند. 📙 نهج البلاغه، حکمت1 🍃🌸 @zxcvcxz
نصب بنری جالب در یک مدرسه... @zxcvcxz
از مادر شهید حسن باقری پرسیدند: چی شد که پسری مثل آقا حسن تربیت کردی؟! گفتند: «نگذاشتم امام زمان(عج) در زندگیمان گم شود» 🔹۹ بهمن سالروز شهادت شهید حسن باقری @zxcvcxz
📌معماری عریان... امروزه يك سالن درست می کنند با يك آشپزخانه open و خانه ديگر هيچ چيزی ندارد با يك اتاق خواب كه درش بسته است؛ اين می شود معماری عريان. فاميل و دوست و آشنا می آيند و می نشينند و نمی‌شود هم بگويی نيايند؛ زن و مرد می نشينند در سالن و خانم هم می خواهد که آشپزی كند اول به سختی چادر را نگه می دارد و بعد که دید دشوار است كم كم آن را كنار می گذارد و به نظرش می آيد که حالا يك بار هم دست آدم را ببينند كه طوری نيست و این كم كم فرهنگ می شود و چادر را هم برمی دارند و دور هم می نشينند مثل خواهر و برادر، محرم و نامحرم با هم حرف می زنند. @zxcvcxz
✨آقا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام "بلاشک اگر به غیر خدا امیدوار باشید، آرزو و امیدتان ناامید خواهد شد." 📚 غُررالحِکم، حدیث۱۸‌۹۴ https://eitaa.com/zxcvcxz
یکی از علمای نجف نقل میکردند: دیدم آیت الله سید علی قاضی ره، در دکانی کاهو می‌خرید، ولی برخلاف سایر مشتری‌ها که کاهوی مرغوب و نازک را جدا می‌کردند، ایشان کاهوهای غیر مرغوب و غیر قابل استفاده را جدا کرده، پولش را دادند و حرکت کردند. من به‌دنبالشان رفتم. عرض کردم: چرا حضرتعالی کاهوهای خوبی جدا نکردید؟ فرمودند: فروشنده، آدم فقیری است، میخواهم به او کمکی کرده باشم. در ضمن نمیخواهم مجانی باشد که شخصیت او محفوظ بماند و هم او به پول مجانی عادت نکند، این کاهوها را کسی نمیخرد برمیدارم و پولش را به او میدهم https://eitaa.com/zxcvcxz
✍ نوه ی آیت الله مصباح یزدی: تقریباً ۴۵ دقیقه‌ای به اذان مغرب و عشا مانده بود. رفته بودم منزل حاج‌آقا به ایشان سری بزنم. تنها بودند؛ حتی حاج‌خانم هم نبودند. احوال‌پرسی همیشگی و خوش‌و‌بشی کردیم. حاج‌آقا از من خواستند چیزی برایشان بیاورم. می‌خواستند بگویند متکا را بیاور که کلمه‌اش یادشان نیامد! چند ثانیه کشید. مقداری که گذشت متوجه شدم و متکا را برایشان آوردم. سرشان را انداخته بودند پایین. غرق فکر شدند. چند دقیقه‌ای سکوت شد. رو کردند به من و بغض‌آلود و با صدای لرزان گفتند: « آدم گاهی اوقات کلمه به این سادگی که شاید هزاران بار در طول زندگی با آن سروکار داشته، یادش می‌رود، اگر روزی به ما گفتند که خدایت کیست و یادمان رفت آن موقع چه خاکی بر سر کنیم؟ اگر گفتند که امامت کیست و یادمان رفت، اگر گفتند کتابت چیست و یادمان رفت! آنجا باید چه کنیم؟» آن بغض سنگین اشک شد و کم‌کم از چشمانشان سرازیر شد. این سؤال را تکرار کردند. گفتند: «چه کار کنیم؟» فکر می‌کردم این پرسش مقدمه توضیحی است، اما دیدم ادامه دارد. باز هم مرتب از من پرسیدند. «به نتیجه ای رسیدی؟ فکر کردی؟» همزمان خودشان هم حال معنوی دیگری پیدا کرده بودند. نزدیک اذان شد. از وضو که برگشتند دوباره با بغض و اشک پرسیدند: «خب! به نتیجه ای رسیدی چه کار کنیم؟» مبهوت مانده بودم. رفتند سمت چوب‌لباسی‌. عطرهای دم‌دستی‌شان را آنجا می‌گذاشتند. صدای اذان شان در خانه پیچید. وقتی نزدیک سجاده شدند، بغضشان ترکید. به پهنای صورت اشک می‌ریختند. گفتند: «شما که جوابی به این سؤال ندادی! اگر پرسیدند اسم خدایت کیست اگر یادمان رفت چه کنیم. اما فکر می‌کنم این «علی علی» گفتن‌های ما در طول زندگی که هر جا توانستیم و از دستمان برآمد، مدام گفتیم «علی علی» این «علی علی» گفتن‌ها ما را رها نمی‌کند. ما را ول نمی‌کنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جایش می‌آیند و جواب این «علی علی» گفتن‌ها را می‌دهند. اگر هم یادمان برود به ما یادآوری می‌کنند.» بعد بلافاصله گفتند: «اگر در این دنیا ایمان‌مان را امانت بدهیم دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شرطی که ایمان را خراب نکرده باشیم... بگوییم این امانت خدمت شما آن لحظه و جایی که من احتیاج دارم، این را به من برگردانید؛ بعید می‌دانم امیرالمؤمنین کسی باشد که بخواهد از امانت نگهداری نکند و حتماً آدم امینی است. مهم این است که ما ایمان‌مان را امانت دهیم. این علی علی گفتن‌ها آنجا کار خودش را می‌کند.» https://eitaa.com/zxcvcxz