eitaa logo
ضیافت آیه‌ها
179 دنبال‌کننده
592 عکس
91 ویدیو
8 فایل
برگزاری محافل خانگی قرآن در ماه مبارک رمضان 1400 ارتباط با مدیر @quran1455
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🌺 در است، نه ماندن، رفتنی که در راه باشد. پس چه بهتر که مرگمان در باشد.... امیدورام برادران، دوستان و دیگر مؤمنان بتوانند را ادامه دهند. میدانی است گرانبها که در سراسر عالم وجود دارد. آری شهادت نهایی با خداست. 🌷دوش به دوش هم در خدمت باشید و به سخنان ایشان که همان سخنان (عج) است گوش فرا دهید و در حق و دعا کنید. ادامه دهنده باشید، زیرا این شهدا هستند، که نثار خونشان سرخ (ع) را منتقل کرده و و را به ارمغان آورند. همچون گلوله‌ای است، که هرگاه توطئه‌ای برپا شود، بر می‌نشیند و آنها را به درک واصل می‌کند. از سمت چپ: 1-زنده یاد جانباز محمد تهرانی 2-حاج مهدی کردانی 3- قاسم هراز 4-آزاده محمدحسین منصف لحظات اولیه ‌ ‌ ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ ➕ به بپیوندید👇 @zyafat1455
ایشان در روزها و شب های دوران حصر در منزل، با صوتی حزین را می خواند و می ریخت، به گونه ای که صدایش قلب انسان را متاثر می ساخت. او با حالتی عجیب را مدنظر داشت و نوع لحن وی دل هر شنونده ای را به لرزه در می آورد ‌ ‌ ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ ➕ به بپیوندید👇 @zyafat1455
از خانه ما در لبنان که خیلی مجلل بود همیشه اکراه داشت، ما مجسمه‌های خیلی زیادی از جنس عاج داشتیم که بابا از آفرقا آورده بود. از اینها خیلی ناراحت بود و می‌گفت: این ها برای چیه؟ باید باشد ... به ؛ به همین ... ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ ➕ به بپیوندید👇 @zyafat1455
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 سردار فرمانده تخریب قرارگاه‌های خاتم کربلا و نجف روزهای آخر، یک روز بعد از ، در حالیکه میخواند از او سوال کردم که شما همینطوری قرآن میخوانید یا آیات خاصی را انتخاب میکنید؟ جواب داد که هر وقت بخواهم را باز کنم، میکنم و در پی این هستم که چه آیاتی بر اساس این نیت می آید. نیت امروز من این بود که -خدایا! من از اول ، درس و خانه را رها کردم و برای به آمدم. میخواهی با من چه ای بکنی؟ این آیات آمد که کسانی که در راه ما کنند و از شهرشان نمایند، برای آنها اجری عظیم است. ➕ به بپیوندید👇 @zyafat1455
✅ شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز ... از استان مازندارن که با یک زیر پیراهن راهی شد و هیچ کس در نفهمید خانواده ای ندارد. کم سخن می‌گفت و با سن کم، سخت ترین کار جبهه یعنی بودن را قبول کرده بود. سرانجام توسط اسیر شد، برگه و کدهای عملیات رو قبل از خورده بود و منافقین پس از ایشان، برای بدست آوردن رمز و کدهای بیسیم، سینه و شکمش رو شکافتند، ولی چیزی نصیب آنها نشد.... ✅ آسایش امروز را هستیم.... ➕ به بپیوندید👇 @zyafat1455
فرزندانم، دختران و پسرانم، ، پدران و مادران باقیمانده از ، ای چراغهای فروزان كشور ما، خواهران و برادران و همسران وفادار و متدینه شهدا! در این ، صوتی كه روزانه من می شنیدم و مأنوس با آن بودم و همچون به من میداد و بزرگ ترین خود می دانستم، صدای بود كه بعضاً روزانه با آن مأنوس بودم؛ صدای و بود كه وجود مادر و پدرم را در وجودشان احساس میكردم... ➕ به بپیوندید👇 @zyafat1455
پدر عزیزم و همسر مهربانم امیدوارم اگر با من روبه رو شدید بتوانید از این امتحان الهی سربلند بیرون آیید و اگر به خاطر دوری من ناراحت هستید می توانید با و و بزرگ این را تحمل کنید. همسرم هایت را بخوان و سر نماز دعا کن و را هیچگاه فراموش نکن.... گزیده ای از وصیتنامه  ➕ به بپیوندید👇 @zyafat1455
💠 فاصله بین تا یک ساعت و نیم است. در صندلی های عقب بین و نشسته بودم. ✅ مجید همیشه یک همراهش بود و در هر فرصتی می کرد. توی این فاصله داشت را حفظ می کرد. قرآنش را داد دست من و گفت: ببین درست می خوانم؟ من داشتم حفظ هایش را کنترل می کردم. 🔷 وقتی رسیدیم به آیات آخر سوره فجر «یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى إِلَى‏ رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَادْخُلِى جَنَّتِى‏ »، رسیدیم به . مجید به حسن گفت: نمی دانم چرا آیات آخر سوره را نمی تونم حفظ کنم. گیر دارد. نمی دانم گیرش چیست؟ 🔸حسن با خنده گفت: می دانی گیرش چیست؟ گیرش یک است. گیرش یک است. بابا! یا ایتها النفس المطمئنة در شأن (ع) است. شوخی که نیست. ✨ راست می گفت حسن. گیر ورود به جمع ، خصوصی های خدا، یک لقمه شهادتی بود که در با هم نوش جان کردند. 🔹: 📚 ؛ زندگی نامه شهید حسن باقری نویسنده: سعید علامیان ➕ به بپیوندید👇 @zyafat1455
💠 قرار گذاشته بود که هر روز بعد از 45 دقیقه بنشینیم و با هم صحبت کنیم، درباره هر موضوعی که من بگویم. ✨روز اول بعد از رفتم اتاقش بابا را خواند و منتظر شد تا کنم اما میکشیدم. ✨خودش شروع به حرف زدن کرد؛ چقدر شیرین بود بعد از مدتی یخ من هم باز شد و با صحبت میکردم و نظراتم را بیان میکردم، کار هر روزمان شده بود. از صحبت های شیرینش تازه بابا را شناختم. برگرفته از خاطرات مریم (دختر ) ➕ به بپیوندید👇 @zyafat1455
💠 در والفجر ۳، موقع عبور از ، پای  علی ماهانی رفت روی مین و از مچ قطع شد. چند نفر را گذاشتم تا ایشان را به عقب منتقل کنند. ✅ ها می گفتند: نگذاشت به عقب منتقلش کنیم. ✨ می گفت: بچه هایی که حالشان بد است را منتقل کنید. به زور تا آخر آوردیمش. 💠 وقتی زمین گذاشتیمش با آرامشی عجیب قرآنش را از جیبش در آورد و شروع به کرد. 📚 رندان جرعه نوش؛ خاطرات ➕ به بپیوندید👇 @zyafat1455
تا رو گفتند دیدم داره اش رو خالی می‌کنه روی خاک با تعجب گفتم: ١۵ کیلومتر راهه چرا آب قمقمه را خالی می کنی؟! گفت: مگه نگفتی رمز عملیات (ع) هست؟ من می‌کنم با اسم آقا برم عملیات و با خودم آب ببرم... ➕ به بپیوندید👇 @zyafat1455
💠 که بعد از ۱۶ سال در لا به لای کتاب های پیدا شده 🕊 درجریان یورش نیروهای اشغالگر آمریکایی به در سال ۸۳ به عنوان علوی در حاضر شد و با گلوله مستقیم‌تانک آمریکایی ها در نزدیکی حرم‌علوی به می رسد... ➕ به بپیوندید👇 @zyafat1455
💠 مکن تهدیدم از کشتن که من تشنه زارم به خون خویشتن...: را تهدید کرده بودند دشمنان که تو را به خواهیم رساند. ایشان به دوستان گفته بود من را به چیزی می‌کنند که در و و دنبال آن هستم.... ➕ به بپیوندید👇 @zyafat1455
💠 منِ بی تو را باران گرفته است ... که این عکس متفاوت را از یک ثبت کرده، درباره آن نوشته: ✅ مجید امیدی ، هر وقت می‌اومد می‌رفت زیر بارون می‌ایستاد و چشمای اَبریش بارونی می‌شد. ✨ وقتی ازش می‌پرسیدن آخه مادرِ من چرا وایستادی زیر بارون؟ 💠 آروم زیر لب زمزمه می‌ کرد، 🔹 گلی گم کرده‌ام می‌ بویم او را ... 🔸آخه الان زیر بارونه .... 🔹بدن مجید من معلوم نیست کجاست ... 💠 می‌خوام بگم ، ، من به یادتم... ➕ به بپیوندید👇 @zyafat1455
💠 بعداز ۴۸ ساعت درگیرے با دشمن نیمہ شب به رسیدیم ... مقداری آب و یڪ جعبه خرما باقے مانده بود فرمانده بچه های گردان را به خط ڪرد و گفت: برادرانے ڪہ خیلی هستند از این خرما بخورنـد و آنهایے کہ می ‌توانند تا فـردا تحمل ڪنند. جعبہ بیـن بچـه ها دست به دست چرخیـد تا به رسید... فرمانـده بہ نگاه ڪرد، خرماهـا دست نخورده بود، بچـه ها تنـها با قمقمه هایشان ڪرده بودنـد. ماه بود... تیرماه شصت و یڪ... ➕ به بپیوندید👇 @zyafat1455