eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
728 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
270 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 برده خانگی قانع نمی‌شود! ✍️ سمیه محسنی، عضو تحریریه مجتهده امین در سایت تحلیلی فکرت نوشت: واقعیت، تلخ‌تر از شکست بازی ایران و آمریکا، غصه و دردی بود که بعد از بازی از صدای هلهله و شادی و بوق و کرنای خیابان، به سراغم آمد. هر چند قطعاً می‌دانم که تعداد آن شادی‌کنان به نسبت مردم ایران بسیار اندک است. غصه از اینکه چقدر آدم‌ها می‌توانند غافل باشند که علیه وطن و ریشه خود این اقدام را انجام دهند. نمی‌دانم این شادی ریشه در رذالت داشت یا جهالت!؟ شاید هر دو، نمی‌دانم! بعد که کمی فکر کردم یادم آمد نه تنها تاریخ ایران بلکه تاریخ جهان بارها شاهد این رفتارها بوده است! گاه از روی جهالت(خطای شناختی) و گاه از روی عناد و دشمنی، گاه بی‌ریشگی، گاه منفعت‌طلبی و گاه خیانت.‌ مگر نه اینکه وقتی کودتای انگلیسی _ آمریکایی ۲۸ مرداد سال ۳۲ دولت ملی و قانونی مصدق را سرنگون کرد، عده‌ای در داخل برای‌شان سوت و کف زدند!؟ مگر نه اینکه بسیاری از حرکت‌ها و جنبش‌های آزادی‌بخش با خیانت افراد به ظاهر خودی و دوست، شکست خوردند؟! گاندی وقتی حرکت ضد استعماری خودش را آغاز کرد یکی از مشکلاتش همین گروه خائن و وطن فروش بود! همچنین نلسون ماندلا و تمام جنبش‌های رهایی‌بخش تاریخ! حال که دقت می‌کنم می‌بینم این خودباختگان به قول جلال، هرهری مذهبِ التقاطیِ بی‌اصالت، پدیده جدیدی نیستند! گاه در موقعیت یک فرد معمولی بروز می‌کنند و گاه در جایگاه یک فرد به ظاهر فرهیخته و اندیشمند! گاه در کسوت عوام و گاه در کسوت خواص، گاه در جامه‌ی یک کارگر و گاه در لباس یک سلبریتی که با پشتوانه شهرت ضریب می‌گیرد و تصاعدی شیوعی طاعونی پیدا می‌کند. بصیرتمندی که طبقه و شغل و عوام و خواص نمی‌شناسد. نمی‌دانم آیا برای این احمد کسروی‌ها و تقی‌زاده‌ها علاجی وجود دارد؟! البته که به آگاهی و بیداری آن کارگر و آدم معمولی بیشتر می‌توان امید داشت. 🔗 متن کامل در سایت فکرت @HOWZAVIAN
🏴کوچه فاطمی همه کوچه و محله را فاطمی می‌کنیم و دل‌هایمان را به محبت مادر گره می‌زنیم، مادری که در خانه‌ها را تک به تک می‌زد، تا آن‌ها را از بزرگترین ظلم زمانه برحذر دارد و مفاهیم دینی و ارزشی را برای آنها بازگو نماید. خواهرم آماده‌ای همچون مادر لباس پاس‌داری از اسلام بپوشی و برای همراهی مادر و دفاع از ارزشهای دینت، روشنگری کنی؟ اولین قدم را از در خانه‌ات بردار و در خانه و دیوار خانه‌ات را به نام مادر سلام الله علیها مزین کن، تا دنیا بداند، زن ایرانی، زن مسلمان فاطمی مسلک زنده و هوشیار است. از مادر الگو بگیریم همان‌گونه که با شجاعت از ولایت دفاع کرد، همان گونه که حتی در بستر بیماری از دشمن واهمه نداشت و آنها را از خود دورکرد و به آنها بهایی نداد. نباید به دشمن فرصت داد، وقت تنگ است، امام زمان خویش پیر و مرشد و ولی خویش را دریاب! مبادا همچون انصار و مهاجر از قافله فاطمی مسلک عقب بمانید! ✍️صدیقه عالیپور @AFKAREHOWZAVI
🍰شیرین اما از چشم افتاده ✍️آمنه خالقی فرد @AFKAREHOWZAVI
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
🍰شیرین اما از چشم افتاده ✍️آمنه خالقی فرد #مجله_افکار_بانوان_حوزوی @AFKAREHOWZAVI
🍰شیرین اما از چشم افتاده چند روز پیش بود به شیرینی فروشی رفتم، سلام کردم؛ خانمی که مسئول فروش بود، به سردی جواب سلامم را داد. بدم آمد اما توجهی نکردم و با حساسیت تمام چشم چرخاندم تا شیرینی‌های مورد نظرم را، انتخاب کنم. اما به‌جای شیرینی خوش رنگ و لعاب داخل یخچال، مگسی توجهم را جلب کرد! با دیدنش چشمه ذوق و شوقم خشکید! حضور مزاحم را به خانم فروشنده اطلاع دادم، دوباره بی‌تفاوت، انگار اتفاق مهمی نیفتاده باشد، گفت: «لابد در یخچال باز مونده مگس داخل یخچال رفته.» ناراحت شدم و بهتر دیدم هر چه زودتر آنجا را ترک کنم. در راه به این موضوع فکر می‌کردم که جای مگس در یخچال شیرینی‌فروشی نبود، باید حسرت این خوشرنگ‌های دست نیافتنی را می‌خورد. باید می‌دانست که اینها لقمه دهان او نیستند. اما به‌خاطر غفلت شخصی یا اشخاصی، در یخچال باز مانده و حضور بی‌جای آن، شیرینی‌ها را از چشم انداخته بود. چقدر این اتفاق شبیه دنیای برخی از ما انسان‌هاست! خودمان با سهل‌انگاری و بی‌تفاوتی درِ زندگی‌مان را برای بیگانگان باز می‌کنیم. مثلا چه لزومی دارد نشان دادن دورهمی دوستانه در رستوران و پارک به هر رهگذری؟ آن‌ها عقیده‌شان این است نگاهی هم اگر به این سو کشیده شد، باکی نیست. با یک نگاه که از ارزش گوهر وجودی من کم نمی‌شود! در واقع اینها بافته‌های ذهن افراد ساده‌بین است. حقیقت این است که، اجازه دادن به ذهن، قلب و چشم آلوده حتی به اندازه چند لحظه تماشا، بیگانه را به طمع می‌اندازد. گاهی برخی ندانسته در را باز می‌گذارند و برخی دیگر دانسته خود را از چشم می‌اندازند و جرأت جولان دادن به بیگانه را در حریم شخصی خود می‌دهند. اما باید بدانیم که درهای بسته، طمع را کم و گوهر وجودی را محفوظ و دست نیافتنی می‌کند. آن موقع است که پوششی محکم و بدون رخنه تو را در بر می‌گیرد و حجاب می‌شود میان تو و بیگانه و تو ارزشمند می‌شوی همچون درّ و گوهر. ✍️آمنه خالقی فرد @AFKAREHOWZAVI
📱گوشی همراه و مجلس سال‌هاست با چندتن از دوستان در مجالس سخنرانی در لحظه نکاتی از سخنان ناب را می‌نویسیم. این کار چند ثمره دارد: ✅ فی المجلس ذهن مستمع را متمرکز می‌کند. ✅علم را به چنگ میاورد. (قیدالعلم بالکتابه). ✅سرعت عمل و دقت مستمع و همچنین تایپ سریع، قدرت ذهن بالا و عملکرد رفتاری را ملکه می‌کند. ✅مکتوبه‌ها را به سمع و نظر دیگران که از مجلس محروم بودند در گروهی بارگزاری می‌شود. ✅ اهمیت و ارزشی بودن این مطالب را در پی دارد. ✅نشاط سخنران را برمی انگیزد. ✅ سخنران مجبور می‌شود، مستند و متقن سخن بگوید. اما امشب به محض اینکه با گوشی شروع به نوشتن کردم، گهگاهی سرم را به اطراف چرخاندم، دیدم در لحظه چند نفر گوشی‌هایشان را در دست گرفتند و مشغول شدند. ذهنم مثبت بود، حتما می‌نویسند هر چند کم! درگیری ذهن و سخنران با دیگر مستمعین و گوشی به دستان جنگ روانی ایجاد کرده بود. صدای آلارم چت دوست کناری گوشم را نوازش می‌داد و دخترکی دیگر بازی‌های اندروئیدی انجام می‌داد و دیگری با گوشی‌اش قرآن می‌خواند و دست‌های دخترکی دیگر صورت گوشی‌اش را حرکت می‌داد به سمت بالا و پایین. باخودم گفتم: گوشی همراه اعتیاد آور شده است و بیماری اش مسری! روش نت‌برداری را تغییر دادم، سخنرانی را از متن به صوت گذاشتم و عطایش بر لقایش بخشیدم. ✍️فاطمه وجگانی @AFKAREHOWZAVI
🔰به بهانه آغاز به کار «مجله افکار بانوان حوزوی»، مدیر قرارگاه قلم، جناب آقای علی اسفندیار، یادداشتی ارسال کردند، که تقدیم شما همراهان عزیز می‌شود. 👇 🔅انتخاب کلمه؛ انتخاب آرامِ زندگی ✍️علی اسفندیار زندگی را باید شناخت، یکی از لوازم شناخت خوب، شیوه روایت ما از مسائلی است که با آن رو‌به‌رو هستیم و پاسخ به این پرسش‌ها که «باید از چه زاویه‌ای به خود و جامعه نگاه کنیم؟»، «باید چه کلماتی را به زبان بیاوریم؟» و «برای نیازهای معنوی و مادی خود باید دست به چه انتخابی بزنیم؟» از این رو سنجشِ وضعیتی که در آن هستیم در گرو نوع نگاه ما‌ است. بسیاری از افراد با خودشان حرف می‌زنند، برنامه‌ریزی می‌کنند و برای آینده و آرامش‌ خود نقشه می‌کشند؛ اما مسأله اینجاست که در برخورد با خود از چه کلماتی استفاده می‌کنیم؟ کلمات آرام یا ناآرام؟ اینجاست که انتخاب ما از میان دنیای کلمه‎ها، آرامش دنیای ما را رقم بزند. گاهی استفاده از کلمات نیکو، و به قول امروز‌ی‌ها کلمات مثبت و پرانرژی، زندگی ما را می‌سازد. انتخاب لحن و کلمات مثبت نشان می‌دهد که برای خودتان و اطرافیان احترام قائل هستید. همان‌گونه که خداوند به حضرت موسی و برادرش هارون دستور داد حتی با فرعون، سخن نرم و نیکو را انتخاب کنند نه درشتی و خشونت‌های زبانی را! «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً». دریافت آرامش از دغدغه‌های تاریخی بشر است، انسان امروز فکر می‌کند در چرخه تکنولوژی در حال بلعیده‌شدن است و در دام تبلیغات سهمگین بازار و تجارت افتاده است، همه چیز برای او استرس‌آور شده است؛ این جمله‌ها بخشی از واقعیت‌های امروز است که با لحن ترس آور و منفی بیان شده است، حالا می خواهیم زاویه دید خودمان را تغییر دهید و از دنیای واژگانی ذهن خود، بهترین و مناسب‌ترین کلمه‌ها را انتخاب کنیم و به خودمان قول بدهیم با «قول لیّن» رفتار کنیم. بنابر این می‌توانیم از این پس: به جای عبارت «راه‌های درمان اضطراب» بگوییم: راه‌های حفظ آرامش. به جای «راه رهایی از دام شیطان» بگوییم: راه نیافتادن در دام شیطان. به جای جمله‌ی «چاقی خود را درمان کنیم» بگوییم: چگونه چاق نشویم؟ به جای «بررسی عوامل دروغ‌گویی» بگوییم: آثار راستگویی در زندگی ما و به جای این که بگوییم «چرا من خوشبخت نیستم؟» جمله‎ی «برای خوشبختی تلاش می‌کنم» را به زبان بیاوریم. همین طور در مواجهه با مسائل دینی و معرفتی با مسأله‌ای به نام انتخاب و زاویه دید رو به رو هستیم؛ برخی افراد و شبهه‌کنندگان دینی، حکم قصاص را مایه مرگ و ناامیدی می‌دانند؛ اما نگاه خدا به قصاص، نگاه امید و زندگی است و در آیه 179 بقره چنین تصریح می‌کند: «وَ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ». با این زاویه دیدِ خداپسندانه؛ هم فرهنگ شهادت و هم فرهنگ قصاص، هر دو زندگی‌آور و زندگی‌ساز است. شهید، مرگ خود را زندگی می‌داند و شهادت را انتخاب می‌کند تا هم خود و هم جامعه زنده بماند و مجرم نیز با رفتنِ اجباری‌اش و به حکم قانون، دیگران را از خطا و قتل باز می‌دارد و حذفش زمینه زندگی دیگران می‌شود. حالا ببینید چه روایت‌های گوناگونی از جهاد و قصاص پیش روی ماست که نشان از تفاوت «زاویه دید و فهم‎های» افراد به رویدادها، مفاهیم و مسائل دارد؟! زاویه‌ی دید است که اندیشه و رفتار فردی و اجتماعی را رقم می‌زند و «کلمات» وجهِ آشکارگی زاویه‌‌ی دیدها است. شما می‌توانید به جای سوء تفاهم به خودتان و اطراف‌تان، کلمات انگیزشی و امیدوارانه را انتخاب کنید. به هر روی، انسان در قرآن کریم به «قول حَسَن، قول احسن، قول لیّن، قول سدید، قول کریم و قول معروف» امر شده است؛ اگر حرف خوب با کلمات خوب بیان شود، حلّ مسائل زندگی، آسان‌تر رخ می‌دهد و آرامش در عصر مدرن و تکاپوهای تکنولوژیکی، دست یافتنی‌تر می‌شود. نتیجه آنکه؛ با روایت مثبت از خودمان و شرایط‌مان، نقطه‌های منفی زندگی را کم‌رنگ و حذف کنیم، بسیار آرام و نرم، مثل موسی نزد فرعون. @AFKAREHOWZAVI
. 🔰 فضای مجازی و خلأ آموزش های مهارت پایه ✍️ معصومه ظهیری، استاد حوزه و دانشگاه 🔸مهم ترین مسأله ،ناظر به شناخت و درک صحیح از فضای مجازی و شبکه های اجتماعی است و مادامی که این درک و شناخت وجود نداشته باشد نمی توان راه حل درستی را شناسایی و بکار بست تا عوارض کمتری از حضور در فضای مجازی نصیب افراد و مخاطبان آن گردد. 🔗 متن کامل در سایت فکرت @AFKAREHOWZAVI
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃سروها با دستِ بسته هم سرفرازند! سروها با دستِ بسته هم سرفرازند! سروهای "غواص" را می گویم... همان‌هایی که به دل دریایی" اروند" زدند، غافل از اینکه عملیات‌شان لو رفته!! همان" گل‌هایی" که سال‌ها در قلب اروند به امانت گذاشته بودیم! همان سروقامتانی که با دست‌های بسته، وفاداری به خاک وطن را بر سطور سرخ تاریخ دفاع از حریم انقلاب به یادگار نوشتند! همان غیرتمندانی که پای حفظ ناموس وطن ماندند! همان اروندی که امانت داریِ آستان مقدس "شهادت" در راه خداست! همان"گلزار شهدا"یی که زیارتگاه خیل عاشقان حسینی است! همان"امامزادگان عشق"...‌ ✍️زهراسعادت @AFKAREHOWZAVI
🔆 روزی قصد سفر دارم به سرزمینی که بوی بهشت می‌دهد. مثل وقتی که طفل بودم، در عالم بچگی چشم به روی هم می‌گذاشتم. قدم ‌زنان وارد کوچه‌های گل محمدی می‌شدم. حال باز چشم می‌بندم. در این دیار گرچه غریبم! اما بوی بهشتی‌اش چه آشناست. پرسش‌کنان خانه‌ی« ایلیا» را پیش می‌گیرم. کوچه‌‌ی‌ها چه غم غریبی دارند! از زنی که در حال گذر است پرسیدم. _خانه‌ی «ایلیا» کجاست؟ هیزمی را که بر دوش داشت بر زمین می‌گذارد، نفسی تاز می‌کند. _غریبی؟ نگاهم را در چشمان بزرگ پرسرمه‌‌اش می‌دوزم. _آری، می‌شود خانه را نشانم دهی؟ آهی کشید و خم شد. هیزم را بر دوش گذاشت. باانگشتش انتهای کوچه را نشان داد. _رنگ در خانه‌اش با سایر درها فرق دارد. حرفش را آرام تکرار کردم. «در خانه‌اش با سایر در‌ها فرق دارد؟ » دست بر دیوار‌های خشتی و سرد خانه‌ها کوچه‌‌ ‌می‌کشیدم که بوی عجیب و خوش عطری می‌دادند. راه را ادامه دادم. هرچه به انتهای کوچه می‌رسیدم، بویی مرا مست خود می‌کرد. کودکانی پا برهنه با سر و روی خاکی در حال بازی دیدم و به سمتشان رفتم. سلامی کردم، بعد کمی با لبخند جوابم را دادند. پرسیدم این بوی چیست؟ یکی از میان آنها که سبزه و چهره‌ی دلنشین با نمکی داشت و از میان، پسر بچه‌ها تپل تر بود. نفس عمیقی کشید. _بوی موهای حسنین است. سمت پسر بچه‌ها برگشت. _مگر حسنین از خانه بیرون آمدند؟ منتظر جواب نشدم، راهم را ادامه دادم. به انتهای کوچه که رسیدم، از میان در‌ها دری بود؛ نیم سوخته، کلون در شکسته، انگار هیزمی دم آن روشن کرده باشند! چه کینه‌ای از اهل این خانه دارند! که این چنین چوپ‌های در از وسط شکسته شدند؟ از میان چند خانه فقط در این خانه فرق داشت، آن هم از نظر سیاهی سوختگی! از در یکی خانه‌ها زن میان‌سالی بیرون آمد. نگاهی از پایین به بالا به من انداخت. سمتش رفتم. _خانه‌ی «ایلیا» کجاست؟ بدون جواب انگشت اشاره را سمت در سوخته گرفت. «اما چرا سوخته؟» حرفم را بلندتر تکرار کردم _چرا این در سوخته است؟ زن با گوشه‌ی شالش بر یکی از چشمانش کشید. باصدای لرزان.... _غریبی؟ بدون هیچ تاملی جواب دادم. _آری اما ... نزدیکتر شد. دست بر شانه‌ام زد. _اما از اصل ماجرای این خانه بی خبری، هرچه بهت گفتند یا بگویند، حجم درد بیشتر از آن بود، که شنیده‌ای! مادر این خانه خود را سپر ولایت کرد. _ولایت؟ به اطراف نگاهی انداخت، سر خم کرد، گوشه خاکی عبایش را تکاند. _آری! دیگر بدون هیچ حرفی از کنارم محو شد. من ماندم، این در پر از حرف‌های ناگفته! نزدیک شدم، چند باری دستم را برای گرفتن کلون در بالا بردم، که در بزنم... «نوری چون حرارت خورشید اما به لطافت نم‌نم باران در وجودم شعله ور شد. آمدم، او را بجویم تا روزیم را بگیرم. من را چه شد؟ در زدن این خانه سخت که نیست. این حب دنیاست، رها کن بکوب کلون در این خانه را ! شاید سوخته است، اما ورودی باب رحمه‌الله بهشت از اینجاست. رزق شهادت با مهره مادر این خانه است. بکوب! این در را مادر این خانه را صدا بزن، تا مادری کند برایت...» ✍️سیده الهام موسوی @AFKAREHOWZAVI
🏴شعر فاطمی امشب تمام خانه را آماده کردی کار علی را در دل شب ساده کردی با اشک هایت باغ را جارو کشیدی سیبی برای کودکان از شاخه چیدی خونابه را از روی درها پاک کردی در سینه ات زخم دلت را خاک کردی خانه به دور چشم کم سوی تو چرخید ماه از غم قد کمانیّ تو بارید دستت به پهلو شانه را آغاز کردی موی حسن، روی حسینت ناز کردی حیدر که دید آهی کشید از جان خسته: زهرا کمی آرام تر، دستت شکسته... رنگ گل یاس علی سرخ است و نیلی پهلو به پهلو می‌شود از ضرب سیلی می سوخت زینب از فراق و داغ مادر از چشم های سرخ و بی روح برادر شب تا سحر زهرا که مشغول نماز است قلب علی و کودکانش در گداز است امشب چرا دستان زینب مثل بید است او از قنوت فاطمه ذکری شنیده است میگفت با چشم ترش《 عجل وفاتی》 میجست زینب با علی راه نجاتی مهتاب امشب ساکت است و سرد وخاموش دنیا کنار فاطمه افتاده بی هوش افتاده عکس فاطمه در صورت ماه دیگر علی سنگ صبورش می‌شود چاه... ✍️زهره قاسمی @AFKAREHOWZAVI
🥀تنها گریه کن چند روزی با تنها گریه کن «تنها گریه کردم» و در خانه ی گرم و آکنده از معنویت اشرف سادات و حاج حبیب مهمان شدم… با شهید محمدمعماریان به جبهه رفتم و از جهاد خانم های پایگاه حضرت زهرا سلام الله در تاریخ سازی دفاع مقدس غبطه خوردم… گاه آنقدر غرق توصیف دلنشین کتاب می شدم که از گذر نیمه شب غافل بودم. واژه واژه ی روایت روای و نگارنده این کتاب، از نگاه معنوی شهید رخصت گرفته، که اینچنین با دل خواننده ای که درکی از حال خوش معنوی جنگ و جهاد ندارد رابطه می جوید… قوت عجیب، انگیزه ی مقدس، نشاط والا، صبری از جنس رضای الی الله، قدم هایی استوار و جان بر کف در راه خدا، فهم دقیق و برآمده از سیره اهل بیت سلام الله، تنها گوشه ای از ترسیم تلاش های بانو اشرف سادات منتظری مادر شهید معماریان بود که از او زنی حماسه ساز ساخته است… بانویی که با حمل نقش مادرانه و همسری، در مقام رزمنده ای با صلابت آنچنان به فکر راه خداست که جز معشوق، هیچ کسی را سبب نمی بیند، هدف نمی بیند و آنچه در راه خدا بخشیده پس نمی گیرد… خدا را شکر می گویم که از عنایت شهدا مفتخر به آشنایی با شهید عزیز و والدین بزرگوارشان شدم… ✍🏻فاطمه شکیب رخ @AFKAREHOWZAVI