.
سرکار خانم فاطمه تقی زاده عضو تحریریه مجتهده امین در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه عنوان کرد: جهاد تبیین به عنوان یک تکلیف مهم و استراتژیک از سوی رهبر معظم انقلاب برای روشنگری و مقابله با جنگ روایتی دشمن مطرح شده است و عرصه «زن و خانواده» یکی از اصلیترین میدانهای این نبرد معنایی و فرهنگی است؛ زیرا دشمن با درک جایگاه محوری این نهاد در تمدنسازی اسلامی، تمام توان خود را برای تخریب و تحریف آن به کار گرفته است.
لینک گفتوگو
https://hawzahnews.com/xf4K9
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
گشنگینکشیدیکهعاشقییادت
بره
✍🏻س.رضایی
ضربالمثلها را باید قاب طلا گرفت و دهان سرایندگانشان را پر از زر و زمرد و زیور کرد.
از دولتی سر ادبای قدیم است که چنین فرهنگ و ادبی را ما میراث دار شدیم. پر از پند و قند و مثل و عسل.
یکی از این قندها همین است« گشنگی نکشیدی که عاشقی یادت بره.»
همه جا مصداق دارد اما مصداق این روزهایش میشود، غزه.
جایی که چند برابر مساحتش انسان کشته شدند، و در بقیه عالم انسانیت بیدار شد، گشنگی بیداد میکند و آمار مرگ و میر و شهادت از شدت گرسنگی روزافزون است؛ اما عاشقی یادشان نرفته که هیچ عاشق ترشان هم کرده، توکل و توسلشان به قرآن بسیار چشمگیر است. پس این تکه از زمین ضربالمثل ما را تغییر داد.
انگار ککت نمیگزد از این وسعت مظلومیت، ما دیگر لسم شدهایم. وگرنه این همه حجم از حیات در کنار این همه آمار کشتگان و شهدا. آماری که چندین برابر شده است حتی از مرز ۶۰هزار تا هم گذشته اما نیمی از شهدا در آمار هم نمیآیند.
وهم نیستند، خیال نیستند؛ اینها جان آدمیاناند که ناقابلاند و مفت و دم دست صهیونیست آماده برای در رفتن جان از بدن.
سر در سازمان ملل زیباترین شعر انسانی نوشته نشده است:«
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند،
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار.»
دیروز کلیپی دیدم که دختر هجده ساله در اثر سوء تغذیه شدید، بال گشود و تن آسوده کرد از این محنت هم زیستی با شقیترین دشمنان، یعنی از لکه ننگی به نام صهیونیسم و اسراییل، رهایی یافت.
تو کز محنت دیگر بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
این فقط روایت من است از علویان ترکیه و توان محدود من است از آنچه در این پانزده روز شنیده و دیدهام و اساساً ادعایی در تمام و کمال بودن آن ندارم.
💠 سفرنامهی ترکیه
🔹 قسمت اول: پیش از سفر
در جایی خوانده بودم جایی که میشود با تور رفت ارزش سفرنامهنویسی ندارد؛ اما سفر من با دیگر سفرها تفاوت داشت، چرا که بعید میدانم شخصی برای گفتگو با علویان ترکیه و مشاهدهی آداب و رسوم آنها به استانبول سفر کرده باشد. من برای رفتن به ترکیه اهدافی مثل گشت و گذار و دیدن مکانهای تاریخی نداشتم، اگرچه گاهی برای تنوع هم که شده از برخی مکانها دیدن کردم.
هدف من از این سفربرمیگردد به سالهای تحصیلم در مقطع کارشناسی ارشد، به دلیل اینکه از همان دوره همواره مسئلهی علویان ترکیه که مقام معظم رهبری آنها را «ایتام آل محمد» نامید، ذهن من را به خود مشغول کرده بود و دغدغهی مطالعه دربارهی آنها موجب شد تا به آموختن زبان ترکی استانبولی روی آورم و آن را تا سطح مترجمی تخصصی ادامه دهم و در نتیجه بتوانم سرنوشت آنها را از زبان خودشان بشنوم و از کتابهای خودشان بخوانم؛ و همین موضوع موجبات ترجمهی کتابهای «علویگری بکتاشیگری» و «علویان بر اساس منابع مکتوب» و یک مقاله با عنوان «تأملی در هویت کادینجیک آنا» _ که هنوز مجلهی مناسبی برای چاپ آن پیدا نکردم _، شد.
در مقطع دکترا انگیزهام برای شناختن جمعیت میلیونی آنها دوچندان شد و در نهایت تصمیم گرفتم رسالهام را با عنوان «واکاوی مسئلهی مرجعیت فرهنگی و اجتماعی علویان ترکیه» دربارهی آنها بنویسم.
برای رفتن به ترکیه مقدماتی لازم بود از جمله نوشتن طرح رساله و دفاع از آن، طراحی سؤال برای مصاحبههایی که قرار بود در ترکیه انجام دهم و انتخاب محل اسکان. مدتها بود برای این سفر رؤیاها بافته بودم و باید آن رؤیاها را عملی میکردم.
قبل از هر چیز فرم پیشنهاد موضوع _ که کلیت آن یعنی علویان ترکیه از سالها پیش مشخص بود _ را پُر کرده و به گروه ارسال کردم. در این مدت از مشورت و راهنماییهای اساتید زیادی بهره بردم. بسیاری از آنها نسبت به پژوهش در این موضوع به من انگیزه داده و تشویق کردند و برخی هم از پرداختن به این موضوع منع کردند، من اما مصمم بودم به نوشتن از علویان ترکیه و این را مانند یک دِینی میدیدم که باید ادا میشد.
پیشنهاد موضوع با تغییر کوچکی پذیرفته شد و ماند نوشتن طرح که آن هم برای منی که مدتی بود دربارۀ آنها مطالعه میکردم کار سختی نبود و به فاصلۀ کوتاهی طرح نیز آماده شد و بعد از اصلاحات کوچکِ اساتید راهنما و مشاور، آمادۀ دفاع شد.
درست در مرکزیترین روز تابستان، روزهایی که گرمای هوا به اوج خود رسیده بود، در پانزدهم مرداد ماه از طرح رسالهام دفاع کردم و با اشکالات جزئی اما دقیقی که اساتید داور مطرح کردند، طرح مورد تصویب قرار گرفت و من یک مرحلۀ دیگر به تحقق رؤیایم نزدیکتر شدم.
حالا باید طرح را اصلاح کرده و به سراغ طراحی سؤالات و نامهنگاریهای مربوط به اسکان و هماهنگیِ قرارهای مصاحبه در ترکیه میرفتم. با مشورت با اساتید و باتوجه به همکاریهایی که از قبل با نمایندگی جامعهالمصطفی در ترکیه داشتم، با نمایندۀ جامعهالمصطفی آقای دکتر سید وحید کاشانی که کتاب مشترکی نیز با ایشان داشتم، ارتباط گرفتم و قرار شد نامهای از طرف دانشگاه تنظیم شود و در آن پروژۀ رسالهام تعریف شده و میزان همکاری مشخص شود.
نامهنگاریها یک ماهی طول کشید و من در این مدت مشغول طراحی سؤالهای مصاحبه و مشاهدۀ مصاحبههای برخی از ددههای علوی در یوتیوب شدم و یادداشتهایی را از زبان ترکی استانبولی مطالعه کردم. حالا همه چیز آماده شده بود تا من برای پیشبرد پروژۀ رسالهام به استانبول سفر کنم و مدتی مهمان جامعهالمصطفی در استانبول باشم.
بعد از آماده شدن سؤالهای مصاحبه آن را به اساتید راهنما، مشاور و همچنین داور رسالهام ارسال کردم. هرکدام از اساتید باتوجه به دغدغههایشان نکاتی را مطرح کرده بودند که به طور اجمالی سعی کردم آنها را در مصاحبه لحاظ کنم.
همه چیز آماده شده بود برای رفتنم. دوم آبان ماه بلیط رفت را تهیه کردم و به توصیۀ اساتیدم برای در نظر گرفتن شرایط احتمالیِ پروژه، تهیۀ بلیط برگشت را به بعد از پیشرفت مصاحبهها در استانبول موکول کردم. باتوجه به اینکه تولد دخترم هفده آبان بود بلیط را برای بعد از روزهای تولد او یعنی ۲۲ آبان تهیه کردم. حالا باید برای مدت نبودنم در خانه، مقدماتی را تدارک میدیدم تا نبودنم کمتر اهل خانه را اذیت کند.
✍🏻 زهرا کبیری پور
سفرنامهی ترکیه را از کانال خانم دکتر کبیریپور دنبال کنید👇
💠@Delneveshteeee
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
بر جان جهان نوید احیا آمد
هستی به شعف غرق تماشا آمد
به به چه بهاری است ربیع الثانی
دوم حسن حضرت زهرا آمد
#حضرت_امام_حسن_عسکری
#طاهره_ابراهیم_نژاد_آکردی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
عذاب قرن ۲۱
دوربین جلو میرود و روی جوانی بیست و چندساله متوقّف میشود و شروع میکند به لرزیدن.
جوان که آخرین نفر صف ایستاده تا شاید کمتر دیده شود، سرش را کج کرده و بیاعتنا به اطراف با معبودش نجوا میکند.
زیرنویس، یک به یک پیش میرود و در آخر مینویسد: «فرمانده لشکر 17 علی بن ابیطالب، شهید مهدی زینالدین»
فیلم قدیمی، حالم را منقلب میکند. زیر لب زمزمه میکنم: «چقدر معلومه! چهرهش داد میزنه اسمش رو در لیست شهدا رد کردن!»
به قول سردار دلها، «تا کسی شهید نباشد، شهید نمیشود. در واقع شرط شهیدشدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش میشود.»
در دلم به اوضاع داغون این روزها پوزخند میزنم. شهادت هنر مردان خداست و برای من فقط لقلقه زبان «اللّهم اجعلنا من المستشهدین بین یدیه...»
چه کشکی؟ چه آشی؟ کدام شهادت؟ کدام رفتارم بوی شهادت میدهد؟ که خودم را مضحکه فرشتگان آمینگوی کردهام!
دور و برم را که نگاه میکنم همهاش دنیاست و غافل از عُقبی.
یادآوری مادری که میگریست و از وضعیت حجاب و رفتارهای منافی عفت در فرصتهای شیطانی ترافیک شهر میگفت دلم را آتش میزند.
یا مادری که قسم یاد میکرد پسر هفدهساله عزیزش را از سر راه نیاورده بوده که برای اسلام و آبروی مملکت اسلامی و مردم این سرزمین جنگیده و جان داده است.
کلمه مذاکره را که نگو.
حرف به حرفش زیر دلم میزند. همین که اسمش را میشنوم، یک جوش غرور، زیرپوستم بیرون میزند از این همه فرومایگی اصحابش.
اشک امانم نمیدهد و سرخود جاری میشود!
روز میلاد پدر منجی عالم است، تنها امام حیّ مسلمانان. او که عمریست لاف انتظارش را میزنیم؛ هرچند که چندوقتی است همان لاف را هم فراموش کردهایم!!
از عاقبت این همه دلمشغولی به دنیا و دلار و طلا و ماشه و تحریم و تهدید میترسم.
از روزهایی که یک به یک میآیند و چیزی برای پاسخگویی نعمت عمر ندارم، میترسم.
یاد آیهای میافتم که دقیقاً شرح این روزهای من و ماست.
صریح فرمان داده: «نباشید.» اما وااسفا که شدهایم:
«ولاتَکونوا کالذّین نَسوالله فَانَسیهُم اَنفسهُم. اولئک هُم الفاسِقون.» (حشر/19)
نتیجه فراموشی خدا (و دستوراتش)، فراموشکردن (صلاح و کمال) خود است و ما دقیقاً در همین باتلاق فراموشی دست و پا میزنیم.
هدف از آفرینشمان را،
هویّت انسانیمان را،
انسانیّتمان را،
استعدادها و ارزشهایی که ما را ممتاز از دیگر مخلوقات کرده فراموش کردهایم
و مدام اصرار داریم بر بیشتر شبیهشدن به حیوانات که همّتشان از خواب و خور و شهوت فراتر نیست.
«خودفراموشی» عذابی سنگین و بسیار دردناکتر از سیل و زلزله و طوفان است؛ عذابی قرن بیست و یکمی؛ عذابی که به دنبال فراموشی خدا بر سرمان فروریخت و این شد که تا سر حد یک حیوان سقوط کردیم.
خدایا به دعای صاحبالزّمان عج، ما را شکرگزار نعمت انسانبودن و متوجّه به این نعمت ارزشمند قرار بده و هدف از خلقتمان را بیش از پیش، پیش چشممان هویدا کن تا بدانیم ما خلق شدهایم برای رسیدن به بالاترین درجات کمال و مقام قرب الهی و این دنیا سرایی موقّت و گذراست. الهی آمین.
۹مهر ۱۴۰۴
میلاد پدر منجی عالم
✍️ پهلوانی قمی
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
#کاروان_صمود
#کاروان_صمود رو که در جریانش هستید؟ تعدادی کشتی کوچیک (مثل لنج) غذا و دارو و این چیزها بار زدن و از کشورهای مختلف با سرنشینانی از ملیتهای مختلف راه افتادن سمت غزه. ایده اصلی این بود که "حالا که دولتها هیچ کاری نمیکنن، آدمهای آزاده خودشون دست به کار میشن. قرار هم نیست با این چار تا غذا و دستمال و شیرخشک زندگی اهالی غزه زیر و رو بشه، فقط میخوایم محاصره شکسته بشه. بعدش ایشالا بقیه هم جرات کنن و این روند ادامهدار بشه.
خلاصه... با همین ایده تعدادی آدم از کشورهای مختلف وصیتنامههاشونو نوشتن، همسر و بچه رو بوسیدن، خدافظی کردن و راه افتادن سمت وحشیترین و خونخوارترین رژیم دنیا.
توی این مدت هی کشتیهای مختلف از جاهای مختلف بهشون پیوستن، سلبریتیها و رسانهها کارهای تبلیغاتی کردن، اسپانیا و ایتالیا لاتی رو پر کردن و گفتن ناوهاشونو میفرستن که کشتیها رو اسکورت کنن...
تا امروز که کشتیها به نزدیکی غزه رسیدن.
ایتالیا اعلام کرد ناوش رو برمیگردونه.
اسپانیا هم گفت شرمنده دیگه... ما تا همین جاش رو بودیم.
اسرائیل حدود ۲۰۰ پهپاد بالای سر کشتیها بلند کرد، کلی کشتی فرستاد محاصرهشون کنن، از طریق سیستم مخابراتی هشدار فرستاد و..
فردا صبح که بشه، سرنشینان کاروان صمود یا به خاک غزه رسیدن، یا توسط اسرائیل دستگیر شدن، یا کشته شدن.
دنیا تماشاگر فیلم ترسناکیه که روی پردهای به وسعت جهان در حال پخشه. فیلمی از هولناکترین شرورهای تاریخ سینما، مقاومترین مردمی که در فیلمی نیومده، چند نفر آزاده که دل به دریا زدن، قدرتهای بزرگی که عقب نشستن و توی سوراخ قایم شدن، و ما، که امروز برای صمود دعا میکنیم تا نوبت خودمون برسه. امیدوارم روزی که دوربین میچرخه و نوبت بازی کردن ما میرسه، یکی از اون قهرمانهای آزاده و شجاع فیلم باشیم.
✍منصوره مصطفی زاده
#روزهای_مادرانه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
یکی دو قدم تا انقراض!
بس که حرف زدم، لبهایم از نفس افتادند. فنجان دورطلاییام را برداشتم و راه افتادم سمت آبدارخانه. از اتاق دو که رد میشدم، دو نقطه سفیدی که میان تاریکی میدرخشید، خشکم کرد. سرک کشیدم.
- سلام. کاری دارین؟ خوابیده.
سر برگرداندم. مهشاد بود؛ یکی از همکاران جدید. لبخند زدم و اشاره کردم به زنی که روی تکتختِ اتاق، به خود میپیچید.
- نه بابا بیداره. خودم دیدم.
سرش را خم کرد و تکانی داد.
- پس تازه بلند شده. از اول شیفت هر چی بهش آموزش میدم، انگار دارم با دیوار حرف میزنم. خسته شدم. اومدم بیرون. اونم از خداخواسته، گرفت خوابید!
وقتی از اتاق سه رد شدم، لبخند بر لبهایم ماسید! چند قدم برگشتم. «الله اکبر!»
چای را بیخیال شدم. فنجان خالی را گذاشتم روی استیشن. نشستم پشت مانیتور و نگاهی به لیست بیماران انداختم.
تعدادشان زیاد بود. یک برگه پیدا کردم و نوشتم: «اتاق یک افغانی، اتاق دو نیجریه، اتاق سه نیجریه، اتاق چهار نیجریه...»
سرم به دنگ دنگ افتاد. از دوازده مادر بارداری که داشتیم، فقط سه نفرشان از تبار سلمان بودند و بقیه هندی و پاکستانی و افغانی و نیجریه و ...
مشغول دو دو تا چهارتا بودم که تلفن بخش زنگ خورد. همکارم گوشی را برداشت.
به جای زبان، دیگر اعضای صورت شروع کردند به داد و هوار. ابروها قیام کردند و خودشان به تنهایی «نه بابا! واقعاً!» را فریاد کشیدند! گوشی را که زمین گذاشت دستی به دور دهانش کشید و «بسم الله» غلیظی گفت. پرسیدم: «مریض میارن؟ چی هست؟»
هنوز حرفم تمام نشده بود که شاهد از غیب رسید! از ویلچر که بلند شد صدای «آخیش! راحت شدم.» از صندلی چرخدار بلند شد! پااردکی سمت ما آمد.
همکار اورژانس شروع کرد به شرح بیمار: «خانوم 33 ساله، گِرَوید 21، پارا دوازده، اَبورت هشت، دِس یازده، لیو یک، 37 هفته ...!»
دهانم جمع نمیشد هیچ، با هر کلمه زهرا بیشتر هم باز میشد.
- مطمئنی؟!
- آره به خدا! اینم پروندهش.
رو کردم به زن که یک لبخند کوچک روی صورت بیش از حد گِردش پهن شده بود.
- مامان چنتا بچه تو خونه داری؟
لبهای گوشتی رنگپریدهاش کش آمد و با لهجه جواب داد: «یَکی» دنبال انگشتان دست و پاهایم گشتم. کم آوردم. دستهایم را چندبار تکان دادم وگفتم: «یعنی بیست و یک بار حامله شدی؛ فقط یکیش زندهس؟!» سرش را زیر انداخت.
همکارم یک قدمی زن ایستاد و خیره شد به چشمان بادامی زن.
- مامان مطمئنی؟ دوازده بار زایمان کردی و همشونم، به جز یکی مُردن؟!
سرش را تکان داد و با انگشتان کوتاه تپلش نشان داد که تازه هشت بار هم سقط داشته است!
هر جور با دوستان حساب کردیم که با این سن و سال کم چطور میشود؟ عقلمان به جایی نرسید.
فرو رفتم توی لاک خودم. در پس و پشت لاک، تصویر خانم همسایه را دیدم که وقتی یکبار برای درمان ناباروری اقدام کرد خسته شد و خودش را برای همیشه از نعمت مادرشدن محروم کرد.
آنطرفتر دوستم نرگس را دیدم که وقتی بارداری سوّمش سقط شد، قید درآغوشگرفتن رحمت الهی و عشق بینظیر مادری را زد.
یاد فامیلهای دور و نزدیکمان افتادم که به داشتن تنها یک وارث از نسلشان افتخار میکنند و آنقدر خستهاند که حال آوردن دوّمی را هم ندارند چه برسد به سوّمی و چندمی!
یاد چندین دختر و پسر معصوم محله افتادم که بهار زندگیشان رو به خزان است و انگار هیچکس به فکرشان نیست.
سرم گیج رفت. روی صندلی ولو شدم. چشمم به برگه روی میز و نوشتههایم افتاد. سرم را بین دو دستم گرفتم و به یک یک سلولها التماس کردم کمی آرام بگیرند. نفس داغم را پرت کردم بیرون. مغزم داشت ذوب میشد. در همین بیمارستان خودمان، آمار تولّد نصف شده و حالا یک حقیقت وحشتناک دیگری در حال وقوع بود که هیچکس متوجه آن نبود: «اینکه از این نرخ تولّد ناچیز، کمتر از نصف، مربوط به ایرانیهاست!!»
لرز به جانم افتاد. نیمه شب بود؛ وگرنه یک بلندگو دست میگرفتم و فریاد میزدم:
«سگ و گربه و یوزپلنگ ایرانی را رها کنید؛ نسل انسان ایرانی باهوش و زیبا رو به انقراض است. این را کسی میگوید که نه سیاستگذار است که فقط حرف بزند، نه خارج گود؛ بلکه کارشناس ماماییست که درست وسط گود، در بیمارستانی خدمت میکند که تازه آمارش نسبت به خیلی از شهرهای ایران بالاتر است.»
گوشی را دستم گرفتم و خطاب به ملّت ایران نوشتم:
«خانمها! آقایان! ایرانیان عزیز و پرافتخار! بدون تعارف، ما داریم منقرض میشویم. دیگر لازم نیست کسی به ما حمله کند. ما خودمان به تنهایی تیشه خوشتراشی دست گرفتهایم و بر تنه تنومند ایران پراقتدار ضربه میزنیم. خیلی زود، دیر میشود. لطفاً ایران را دریابید.»
✍️ پهلوانی قمی
https://eitaa.com/pahlevaniqomi
#برای_ایران_لطفا_نشر_حداکثری
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
بازخوانی «زیست عفیفانه»؛ گذر از دوگانهسازی تا تکریم اراده زنان
هانیه کثیری
در نشست تخصصی با عنوان «زیست عفیفانه» به میزبانی دفتر مطالعات راهبردی تسنيم، به تبیین تمایز مفهومی میان «عفاف» و «حجاب» پرداخته شد.
دغدغهی به حقی که با این تمایز، پیگیری میشود این است که « کم حجاب بی عفت نیست » به گمانشان این تلقی غیر منصفانه ثمره ی یکسانانگاری حجاب و عفاف (عطف تفسیری این دو مفهوم) است.
بنظر می رسد این تقریر اگرچه در بخش آسیبشناسی «بیحجاب بیعفت نیست » قوی عمل میکند، اما در ارائه علت و راهکار دچار ضعف است.
در معناهای رایج از حجاب معمولا حجاب غیر هویتی و سکولار فهم میشود؛ اما حجاب زن انقلاب اسلامی باید از یک سو، از معنای «حجاب عقیم زن شرقی» – که فاقد اراده و الگودهی و صرفاً در خدمت عدم تحریک مردان تعریف میشد – و از سوی دیگر، از معنای «حجاب استایلی» – که مدرن شدهی حجاب شرقی است- متمایز شود.
متن کامل https://rahamedia.net/?p=18898
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
بازخوانی «زیست عفیفانه»؛ گذر از دوگانهسازی تا تکریم اراده زنان هانیه کثیری در نشست تخصصی با عنوا
🔸در ضرورت معنای هویتی و اراده ورزانه از حجاب
در این نوشتار از کتاب « آیین بندگی و دلدادگی » توجه استاد یزدان پناه به حجاب در نماز برایم الهام بخش بود.
ایشان اینجا از حجاب به عنوان یکی از لوازم نماز سخن میگویند که زن حتی بدون حضور مردان(عدم دخالت شهوت مردان برای تعیین حجاب) موظف به رعایت حجاب است.
آیا میتوانیم از معنای رایج فعلی از حجاب گذر کنیم و حجاب را جریان آن روح توحید و معنویت در ساحت تمدنی ببینیم؟
زیرا که تمدن توحیدی تمدن مادی صرف نیست بلکه تمدنی آسمانی در زمین است.
در این تمدن زن با حجابش میتواند نشان معنویت و مدد رسان و واسطهی حرکت سهلتر بندگان به تقرّب الهی باشد.
و چقدر این معنا حامل شکوفایی ارادهی زنان، استقلال هویتی آنها، قدرت زنانه، و رشد توسعه وجودی زن تا مرزهای تمدنی است.
خاطرم هست وقتی خانم دانشجو در دیدار رهبری عرض کرد : « حجاب لباس حضور اجتماعی ماست.» رهبری چندبار احسنت گفتند این احسنت ها حامل نگاه رو به جلو و چشم انداز تمدنی ایشان است.
حجاب باید حامل معنای جامعه سازی باشد
و تمدن توحیدی جز با « اراده های مردمی » ساخته نمیشود.
✍🏻هانیه کثیری
@jure_sevom
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
💢حضرت معصومه (س)؛ بانوی حکمرانی در «فضای سوم»
✍ زهرا عباس پور
در خوانش تاریخ زنان بزرگ، به ویژه در دوران صدر اسلام، غالباً یا در هالهای از تقدس محض متوقف میشویم یا به دلیل محدودیتهای زمانه، نقشآفرینیشان را نادیده گرفته می شود. اما بازخوانی زندگانی حضرت فاطمه معصومه (س) از منظر نظریات حکمرانی، پرده از سیمای یک استراتژیست هوشمند و کنشگری تاریخساز برمیدارد.
کنشگری حضرت معصومه (س) در چارچوبهای متعارف قدرت سیاسی (حکمرانی دولتی) نمیگنجد. هنر او، حکمرانی در «فضای سوم» بود؛ عرصهای که نه دولت است و نه بازار، بلکه قلمرو جامعه مدنی، شبکههای اجتماعی و کنشگران مستقل است. این همان جوهر نظریه «حکمرانی شبکهای» (Network Governance) است.
در زمانهای که خلافت عباسی با تمام قوا برای محو فیزیکی و گفتمانی امام رضا (ع) میکوشید، حضرت معصومه (س) به مثابه یک «گره کانونی» (Central Node)، شریانهای حیاتی یک شبکه مقاوم را به هم پیوند زد. این کنشگری در سه پرده درخشان تجلی یافت:
۱. پرده اول: هجرت، یک بیانیه سیاسی متحرک
سفر ایشان از مدینه به مرو، صرفاً شور خواهرانه برای دیدار برادر نبود؛ بلکه یک مانور سیاسی هوشمندانه علیه سیاست «تبعید نرم» امام بود. هر گام این کاروان، مُهری بر مشروعیت گفتمان امامت میزد و هر منزلگاه، نقطهای از شبکه پراکنده شیعیان را به جریانی واحد و پویا متصل میکرد. او نه یک مسافر، که یک پیامرسان استراتژیک بود.
۲. پرده دوم: علم، سلاح حکمرانی نرم
شهرت ایشان به «محدثه» و جایگاه رفیع علمیشان، ابزاری قدرتمند برای حکمرانی نرم (Soft Governance) بود. در عصری که دانش برای زنان کالایی نایاب بود، مرجعیت علمی او، سدی در برابر تحریف و فراموشی آموزههای اصیل ساخت. او با سلاح حدیث و روایت، شبکهای از دانش را گرداگرد محور امامت تنید که از گزند قدرت حاکم در امان ماند.
۳. پرده سوم: قم، تولد یک پایتخت معنوی
نقطه اوج این درام تاریخی، انتخاب شهر قم به عنوان مقصد نهایی بود. این تصمیم راهبردی، قم را از شهری در حاشیه تاریخ به قلب تپنده و قطب استراتژیک تشیع بدل کرد. با حضور و آرامگرفتن ایشان در این خاک، پایگاهی امن برای عالمان و اندیشمندان فراهم آمد که کارکرد بیبدیل خود را در حکمرانی دینی و علمی تا امروز حفظ کرده است. این یک سرمایهگذاری برای قرنها بود.
کلام آخر:
حضرت معصومه (س) به ما آموخت که برای تغییر جهان، نیازی به تکیه زدن بر تختهای قدرت رسمی نیست. او نشان داد که یک زن، با ایمان، علم و درکی عمیق از زمانه، میتواند در دل محدودیتها، چنان موجی از کنشگری بیافریند که تا ابد در ساحل تاریخ باقی بماند. او نه کنشگری منفعل، که معمار هوشمند شبکههای فرهنگی و اجتماعی بود.
#حضرت_معصومه #حکمرانی_کنشگری #بانونگار
🔹https://eitaa.com/joinchat/2455240780Cda036c21be
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
جرم صمود و حماسه زنان حماس
حمل شیرخشک هم جرم است، برای نوزادانی که در قحطی به دنیا آمدند و در قحطی حتی شیر مادر را نداشتند بخورند و در قحطی جان دادند....
این صدای وائل نوار از ناوگان #صمود است، نمی دانم اکنون کجاست و با اوچه کرده اند...
ولی می دانم، شیرخشک برای این جرم است که برنامه اسرائیل نسل کشی است.
زنان فلسطینی چقدر هوشمند و مقاوم هستند که در برابر اسرائیل در سخت ترین شرایط قحطی نگذاشته اند در دل آمار جمعیت، آب از آب تکان بخورد، نگذاشته اند تعداد شهدا از تعداد متولدین پیشی بگیرد.
حماس یعنی این زنان، اسرائیل به دنبال کدام حماس است؟؟
این زنان نقشه دشمن را می دانند و حماسه می آفرینند.
✍معصومه فاطمی
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
یادگار جاودانهی تاریخ
✍نجمه صالحی
ای آن که در ژرفای پردهی غیبت، شعلهی امید را در جانها فروزان نگاه داشتهای. ای نغمهی مهربانی، ای تجلّی دادگری و مهر، حضورت در گذر عمرم چون اختری تابان است که در سیاهیهای شب، راه را نمایان میکند.
رنج و الم این روزگار، گاه چون کوهی گران بر دوش آدمی سنگینی میکند، اما یاد تو نسیمی است فرحبخش که بر زخمهای دل مرهم مینهد. در انتظار طلوع ظهورت، روزها چون مرواریدهایی به رشته درمیآیند و هر یک روایتی از پایداری و شکوه صبر را در دل تاریخ حک میکنند. به پاس توست که هر بار ققنوس امید از خاکستر ناامیدی سر برمیآورد، چرا که میدانم روزی بازخواهی گشت تا طعم ناب داد و مهر را بر کام بشریت بنشانی.
در آن روزگار موعود، حال دلها دگرگون خواهد شد. آن زمان، دیگر بار غم از دلها رخت برخواهد بست و زلال عشق و یکرنگی در جانها جاری خواهد شد. آنگاه همگان در حلقهای از مهر گرد خواهیم آمد و به دست تو، دشتهای خشکیده را به بوستانهای بهشتی بدل خواهیم کرد.
پس ای عزیز غریب، ای یادگار جاودانهی تاریخ، در دل این انتظار سبز، زندگی میکنم. امید، همدم همیشگی من است و شناخت تو، راهی به سوی انوار بیپایان. تو در هر لحظه، در هر مکان، در عمق قلب عاشقان حاضری و این عشق، چراغی است که هرگز خاموشی نخواهد گرفت.
#جمعه
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI