eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
727 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
270 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅چه شباهتی انتظار پسر، مادر را سال‌ها پیرتر از سنش نشان می‌داد، غم‌ فراقِ جگرگوشه‌اش را در بقچه‌ای پیچیده و روی گرده‌اش نهاده بود. اشک که می‌ریخت تا مغز استخوان هر بیننده‌ای را می‌سوزاند. صدایش در نمی‌آمد گویی یک نفر چنگ انداخته در گلویش از بس یک عمر بغض گلویش را، قورت داده بود. پسر آمد، اما از مادر پوست و استخوان و از پسر استخوانی بیش باقی نمانده بود. ✍️ مرضیه رمضان قاسم @AFKAREHOWZAVI
📌مگر اینجا ایران نیست! ✍️زهرا سرمیلی، عضو تحریریه مجتهده امین چرا وقتی دم از می شود؟ همه جوری نگاهت می‌کنند که انگار تو کافر شده‌ای! همه با نیش خند برایت چشم نازک می‌کنند! شما بگویید مگر حرف نادرستی زده‌ایم؟ نمی‌فهمم چرا ایران ما به این روز افتاده است؟ همه‌اش در حال تقلید از غرب می‌باشد برای غرب حاضر است سر هم میهن خود فریاد بکشد و او را تخریب کند. همیشه فکر می‌کردم اسلام با ایران زنده است اما چرا چند روز به این فکر می‌کنم که اسلام دارد فراموش می‌شود! چرا عده‌ای از مردم ما دیگر میهن دوست نیستند؟ چرا هر وقت در گروهی دم از اسلام میزنی تو را حذف می‌کنند! مگر چیز عجیبی گفتیم یا نعوذبالله کفر گفته‌ایم؟! وقتی به عمق مسأله فکر می‌کنم می‌بینم تقصیر خود ماست که از مردم فاصله گرفتیم، داشتیم می‌دیدیم مردم دارند راه را اشتباه می‌روند اما لام تا کام امر به معروف و نهی از منکر نکردیم! نگویید به ما ربطی ندارد که این جمله برای نویسنده عذاب آور تر از آن است که بتواند ادامه بدهد. نمی‌دانم چرا مردم اینقدر سست شده‌اند؟ پدر و برادر دیگر رگ خود را از ریشه خشکانده‌اند که مبادا کسی به آن ها بگویید: «بی کلاس!» این است غرب وحشی که هیچ کداممان فکر نمی‌کردیم اینقدر در خانواده‌ها جایگاه پیدا کند! این بود آرمان‌های انقلاب؟ قلمم از اینکه مارکش ایرانی نیست شرم می‌کند بنویسد، اما ای کاش همه مان قلم به‌دست می شدیم برای اسلامی.🇮🇷 @AFKAREHOWZAVI
📌فحاشی به سبک اهل فرهنگ و ادب ✍️سمیه رستمی،عضو تحریریه مجتهده امین در کتاب احوالات مریدان لاکچریه فی خانقاه غیر انتفاعیه باب سخن و مهارتهای کلامی آمده است: روزی مریدان دسته به دسته با نظم و ترتیب برجای بنشسته. چشم و گوش فرانهاده که پیر چه گوید و پیر در بحر تفکر و سکوت غرقه همی. که ناگاه با فریاد گفت: ای فرزند دشنام و ناسزا، فحش فضحیت، دری وری و لیچار و حرف چارواداری همگی به اتفاق یکی باشند و خود را گول‌ْمال ننمایید، همه فحش غیر فرهنگی هستند و دور از شأن آنکه رخت علم بر تن دارد. چرت بعضی مریدان از فریاد او پاره پوره گشته و بعضی زهره بترکید. یکی از مریدان که با پارتی به خانقاه اندر شده بود گفت: ای پیر! گاهی ادب حکم می‌کند به فحش دادن! پیر آه محکم از نهاد بلکه حتی گزاره‌اش هم برخاست که: مرا خواندن یاسین در گوش چهارپایان خوشتر تا گفتن حکمت نزد بعض شمایان. مرید دیگری گفت: در نزد اهل فتوت و جوانمردی یکی را باید دو تا پاسخ گفت، نه هیچ، که شرط انصاف و عدالت این باشد. پیر از جای بِجَست و گفت: کلاس را کنسل می‌کنم و به تربیت چهارپایان همت می‌گمارم که مرا امیدی به این جمع نیست. کمی پا به پا شد بلکه مریدان اصرار به ماندن کنند. مریدان همه سر در گوشی و بی‌خبر از حال وی. بچه درس خوان کلاس گفت؛ ای پیر! قبل رفتن در باب فحش فرهنگی ما را نصیحت و پندی ده که کلام بی‌فحش چون املت بی گوجه باشد. پیر چون این بشنید گفت: حال که التماس می‌کنید می‌مانم و برجای تالاپی نشست و گفت: چه نیکو پرسشی بود. از عقل اندک خود بهره بردی یا از جایی خواندی؟ مرید گفت: حالا! و از جواب امتناع کرد. پیر ضایع گشت اما به سبب شوق علم‌آموزی به روی خویش نیاورد که مریدان جوانند و خام و از قدیم گفته باشند آنچه پیر در خشت خام بیند جوان در اینستاگرام نبیند. پیر نگاهی عمیق به مریدان کرد و گفت: فحش فرهنگی لازمه ادبیات عصر کنونی است و یک جور مهارت کلامی است. آن را که در طریقت کسب معرفت است از واجبات باشد. مبادا روزی ساحت علم و ادب فروگذارد و فحش غیر فرهنگی از خود در بدهد. پس فراگیری ساخت فحش فرهنگی به تناسب احوالات و شرایط زمانه واجب است. مریدی چاپلوس گفت: ای پیـــر! پیر گفت: خموش! مرا حافظه اندک است. میان کلام من نپر چون غوک. زمان و مکان از یاد برم و فحش غیر فرهنگی حواله دهم تو را. مریدان چشم گرد کردند و گفتند: غوووک؟! و پنداشتند که کار از دست بشد و پیر فحش غیر فرهنگی بداد. پیر گفت: ای بابا! اعصاب بر آدمی باقی نمی‌گذارید. غوک همان وزغ است بی‌سوادها!همان قورباغه خودمان. پس مریدان به آسودگی نفس کشیدند و اولین فحش فرهنگی را فراگرفتند. پیر دستی به ریش خویش کشید و گفت: پس بدان ای فرزند! فحش باید مناسب سن بوده و رعایت سایز شود. اگرچه سن یک عدد است اما رعایت آن حکم ادب است. پس بالای پنجاه شصت را از شاهنامه بهره برده و بگویید: ای پلشت زشت کردار! ای دیو سرشت بی‌مقدار! خدا را! خدا را! به رعایت حال ضعیفان و بیماران به هنگام فحش گفتن. پس آنان را فحش ویتامینه بدهید. از میوه‌جات چون شفتالو و زردآلو و صیفی جات چون خیار چنبر و خربزه و دستمبو و سبزیجات چون کرفس و کلم و شنبلیله. فحش فرهنگی باید نقطه زن باشد و صاحب فحش بداند از کدام نواحی مورد اصابت قرار همی‌گرفته و همچنین باید تولید داخل باشد. مبادا فحش خارجی بر لب آرید که تهاجم فرهنگی است. مریدی گفت: ای پیر!می‌شود با فحش جذب توریست کنیم. مگر نه آنکه از قدیم گفته‌اند: فحش را بینداز صاحبش آن را می‌یابد. فحش خارجی بدهیم تا خارجی‌ها برای برداشتن فحششان بیایند. حال کردید فکر اقتصادی را؟! پیر در وی نگاهی انداخت حاوی انواع و اقسام فحش‌های آب نکشیده و گفت: مگر در خارجه قحطی فحش است که برای یک مشت فحش ناقابل به این دیار سفر کنند. مرید بسی خز شد. پیر ادامه داد: فحش باید که بیس علمی و تخصصی داشته باشد. مریدی پنهانی از بغل دستی خویش پرسید: بیس را معنی چه باشد؟ مرید بغل دستی گفت: تو چگونه بدین خانقاه درآمدی که معنی بیس نمی‌دانی؟ بیس را معنی پایه و بنیان است. افتاد؟! پیر پچ‌پچ ایشان بشنید و گفت: این سرو صدا از کدام پدر محترقه بود و مریدان را چشم‌ها گردالی گشت که پیر این دفعه دیگر فحش غیر فرهنگی ناجور بداد. پیر گفت :هرگز مباد که کرسی تدریس و تعلیم به فحش غیر فرهنگی آلوده کنم. پدری که دچار احتراق درونی شده باشد را پدر محترقه گویند و این نوعی فحش سازی بر پایه علم لغت و صرف و نحو است. مریدان همه در شگفت شدند از علم و بلاغت پیر چندان که یقه‌ها چاک دادند و از خانقاه بیرون دویدند و پیر برای جمله ایشان غیبت همی رد کرد. ❇️منتشر شده در دفتر طنز حوزه هنری تهران @AFKAREHOWZAVI
🌱شهید سلیمانیِ حداقلی ✍زینب نجیب، عضو تحریریه مجتهده امین دشمن برای دشمنی حربه‌های متعددی دارد. گاهی تخریب... گاهی ترور... گاهی تحریف... گاهی در مرحله‌ای هدفش حاصل می‌شود و گاهی مجبور است هر سه را با هم، یا یکی را پس از دیگری عملیاتی کند. مانند دشمنی با رسول الله (ص) ابتدا به خیال خام خود، در اوج حماقت، به پیامبر مکرم اسلام اهانت کردند تا شاید به روش تخریب، شخصیت ایشان را تحقیر کنند. آنها نمی‌دانستند که مشتی خاک به سوی آفتاب پاشیدن نه‌تنها از درخشش خورشید نمی‌کاهد بلکه خاک به سوی خودشان باز می‌گردد. در وهله‌ی بعد نقشه‌ی ترور حضرت را کشیدند که این نیز موفق نشد. بعد از آن تصمیم گرفتند در کنار ایشان سکوت کنند و ادعای ایمان داشته باشند اما در هر فرصتی به تحریف ایشان و دین مبین اسلام مبادرت ورزند که البته در این زمینه به موفقیت‌هایی دست یافتند. یکی از همین تحریف‌ها اعتقاد به دین حداقلی است، دینی که فقط ساحت فردی انسان را پوشش می‌دهد و در برابر مسائل اجتماعی منفعل است. دین سکولار یا به قولی اسلام رحمانی دینی که ظاهری جذاب دارد و باطنی پوشالی که حتی قدرت حفظ خودش را هم ندارد. حال امروز که دشمن از تخریب و حتی ترور حاج قاسم ناکام مانده، دست به تحریف او زده است. او که بی‌شرمانه و بزدلانه شخص او را ترور کرد امروز در پی حذف شخصیت حقیقی اوست. به‌هوش باشیم و بدانیم او فراجناحی بود اما به‌شدت انقلابی بود. اصلاً انقلابی و انقلابی‌گری خط قرمزش بود. جمهوری اسلامی را حرم می‌دانست و اطاعت از ولایت فقیه را یکی از شئون عاقبت بخیری. یادمان باشد خلق دوگانه‌های "امت و ملت" در وصف او حربه‌ی دشمن است. محدود کردن او تنها به عنوان یک قهرمان ملی حداقلی کردن اوست. 🍃او قهرمان ملت بود و الگوی مقاومت امت🍃 @AFKAREHOWZAVI
🌨دوشنبه‌ی بارانی ✍️طیبه فرید، عضو تحریریه مجتهده امین آخرین باری که دیدمت دوشنبه بود و باران می بارید.با خنده رفتی. با خانم جان برایت آش پشت پا درست کردیم و ریختیم توی کاسه های کشمیری و گلسرخی، بردیم در خانه ی همسایه‌ها. کاسه ی کشمیری! کاسه ی گلسرخی! یادت هست چقدر به این کاسه ها حساس بود که لب پر نشوند! سال به سال فقط از توی بوفه می‌آوردشان بیرون و غبارشان را با دستمال یزدی می گرفت و دوباره می گذاشت‌شان سر جایش. روزی که تو رفتی، آش پشت پایت را ریخت توی همان کاسه ها و داد به همسایه ها. بی سابقه بود! من از این شکلی دل کندنش ترسیدم! کاسه ی گلسرخی بی کعبش را، خاص تر تزیین کرد و خودش برد در خانه ی بهجت خانم اینها! می‌گفت وصله یِ تنِ ما توی خانه ی بهجت خانم است، لیلا ابرو کمانی‌ترین دختر بهجت خانم! وصله ی تن ما! خانم، باکمالات. در چادر سیاه مثل ماه شب چهارده می‌تابید! آخرین باری که دیدمت دوشنبه بود! داشت باران می بارید. عکس امام(ره) را زده بودی روی سینه‌ات. کوله پشتی‌ات را برداشتی و ما تا مسجد همراهت آمدیم، سوار اتوبوس که شدی، باران داشت بند می آمد، خانم جان حس دل کندن داشت، من هم! اما باران زودتر از همه از تو دل کند وقتی اتوبوس از انتهای خیابان داشت محو می شد. باران بند آمده بود. جزیره ی مجنون آخرین جایی بود که تو را دیده بودند. خبر نیامدنت که رسید، خانم جان نه گریه کرد و نه حرفی زد! فقط اُترج‌ها را از سر شاخه‌های درخت چید و مربا درست کرد. برای تو، تو که هیچ‌وقت باز نگشتی! بهجت خانم اینها از این محل رفتند و لیلا ازدواج کرد. خانم جان فراموشی گرفت، اما تو را هیچ‌وقت فراموش نکرد! زمستان امسال خانم جان نیست که برایت مربا درست کند. دوشنبه است! دارد باران می بارد. اترج ها سر شاخه ها سنگینی می کنند، همه را می‌چینم و می‌دهم واحد انفاق مسجد. یکی‌اش را می گذارم روی طاقچه کنار عکست! شب خواب می بینم خانم جان دارد مربای اترج درست می کند و می ریزد توی کاسه های گلسرخ و تو می بری برای همسایه هایتان توی بهشت. دو روز بعد یک شیشه مربا از مسجد برایم می آورند. رویش نوشته شادی روح مادر شهید حسینی و فرزند شهیدش صلوات. @AFKAREHOWZAVI
(برادر و خواهر) ✔️ آموزش مهارت‌های پاسخ‌گویی در فضای مجازی 🖊 دوره شبهه‌شناسی و پاسخ‌گویی(1) 🔍 محورها 1️⃣مبانی و اصول تبلیغ در شبکه‌های اجتماعی 2️⃣ تکنیک‌های مناظره و گفت‌و‌گو 3️⃣ جریان‌شناسی رسانه 4️⃣ آشنایی با خبرنویسی 5️⃣ مهارت‌های کنشگری 6️⃣ یادداشت‌نویسی ✍️نام‌نویسی و آشنایی با دوره @Madrese_Shobhepajohi ✍️ این رویداد تولید‌محور به همت مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه‌های علمیه و با مشارکت مرکز علمی تربیتی مهدیه در قم برگزار می‌شود. 🖌 مزایا و امتیازات: ☑️ برگزاری به صورت حضوری و مجازی ☑️ ارائه گواهی شرکت در دوره ☑️ چاپ و نشر آثار برتر در نشریات و فضای مجازی ☑️ پرداخت حق الزحمه برای آثار پذیرفته شده ☑️ امکان ادامه همکاری در زمینه پاسخ گویی @HOWZAVIAN ..................................................................... نویسا بمانید تا تا https://eitaa.com/joinchat/3834314754C58903f67c6
🔖مکتب حاج قاسم، تراز انقلابیگری ✍️آمنه عسکری منفرد، عضو تحریریه مجتهده امین امام‌خمینی (ره) بر پایه‌ی دین مبین اسلام و مکتب رهایی‌بخش آن و تمسک به اصول نابی همچون خط سرخ حسینی و در جهت تحقق عدالت علوی، خاستگاه شجره‌ی طیبه انقلاب اسلامی شد. انقلابی که به معنی واقعی کلمه، معجزه‌ی قرن به شمار می‌رود و از آن‌جاکه معجزه، تاثیری فرامرزی دارد، پیام فطری الهام‌بخش و سیال این مکتب که با اندکی خردورزی می‌تواند در جان‌ودل هر انسانی بنشیند، به مرزهای ایران اسلامی محدود نشد و طیف گسترده‌ای از آزادی خواهان شرق و غرب دنیا را با خود همراه نمود و فرهنگ و اندیشه‌ی انقلاب اسلامی را از ایران به سرزمین‌های دیگر صادر کرد، تا جایی‌که در عرصه‌ی مقاومت و شجاعت، ایران اسلامی را به «محور مقاومت اسلامی» در منطقه و شهید حاج قاسم سلیمانی را به «اسم رمز برانگیختگی بسیج مقاومت در دنیای اسلام» تبدیل کرد. سپهبد شهید قاسم سلیمانی عصاره‌ی ناب هشت سال دفاع مقدس بود که رهبر انقلاب در نخستین پیام خود به‌ مناسبت شهادت این شهید عزیز، او را شاگرد مکتب امام‌خمینی (ره)، فرزند انقلاب و نمونه‌ی انقلابیِ تراز، در مسیر پویش آرمان‌ها و ارزش‌های ایرانی اسلامی برای نسل جوان معرفی کرد. این شهید بزرگوار نمادِ تحققِ واقعی ارزش‌هایی نظیر؛ صدق و اخلاص، بصیرت و ولایتمداری بود که درواقع به‌عنوان نماد و نمایه‌ی مکتب سلیمانی بشمار می‌رود. ایشان درحالی از منظر رهبر انقلاب به‌عنوان «مکتب» معرفی شد که نماد و تحقق واقعی ارزش‌هایی چون مقاومت، ایثار و ازخودگذشتگی، اعتماد به وعده‌های الهی بود که همه‌ی این عوامل، در میدان مبارزه‌ی حق علیه باطل به‌خصوص داعش و رژیم صهیونیستی در او تجلی عینی پیدا کرد. مکتب حاج قاسم به همه فهماند که میدان مبارزه‌ی حق علیه باطل، طول و عرض جغرافیایی نمی‌شناسد و هر جای جهان که باشی همان‌جا خط مقدم نبرد حق و باطل است. می‌توان چنین ادعا کرد که جنس مکتب شهید سلیمانی بیش‌از آن‌که ناظر به میدان جنگ سخت باشد، از جنس گفتمانی است که اسارت ناشی از اندیشه‌ی استبداد و استکبار را در میدان مبارزه‌ی نرم، از پای ذهنیّت ملت‌ها برداشته، تا با خودآگاهی اسلامی، معنویت‌گرایی، تعهد و ایمان، شجاعت و تدبیر، ملت‌ها را به راه روشن عزتمندی و آزادگی رهنمون سازد. ایشان یک مجاهدِ دائمی بود که همواره اخلاص داشت و «انقلابی‌گری و انقلاب خط قرمز واقعی او بود. او در عالم انقلابیگری به شدت پایبند به انقلاب و خط مبارک و نورانی امام بود.» (بیانات رهبر انقلاب ۱۵تیر ۱۴۰۱). مکتب او نیز نمای کاملی از راه روشن انقلاب، جهتِ تحققِ «تمدن نوین اسلامی» و شکل‌گیری «امت واحده‌ای» است که در عصر انتظار، مقدمات ظهور منجی بشریت را فراهم می‌کند. @AFKAREHOWZAVI
💌از خانه‌مان چه خبر؟ ✍️زهرا حاج‌محمدی، عضو تحریریه مجتهده امین سلام بر پدر معنوی‌ام علی‌بن ابیطالب، درود خداوند بر شما که بیش از پدر طبیعی‌ام با من مانوس‌اید و زحمت‌های همیشگی‌ام شما را بیزار و مشمئز از گوش کردن به درد دل‌های این فرزند گریزپا نکرده است. پدرم؛ علی جان! امروز که این سطور را برایتان سیاهه می‌کنم چند روزی به پایان دهه‌ای که به نام مادرم گره خورده، باقی نیست، با غمی بس سنگین در ثانیه به ثانیه‌ی آن. باز صدای ناله از زمین به آسمان بالا می‌رود تا با ناله‌های عرش‌نشینان گره بخورد. دلم برای مادر جانم بسیار تنگ است. از شما تقاضا دارم پابوسی‌ام را خدمت‌شان عرضه کنید و بفرمایید که دلتنگ دیدارشان هستم. پدرجان حال و روز این روزهایتان را می‌فهمم. نوشته بودید چندی‌ست که همسایگان در مدینه از اتفاقی مبهم در "خانه‌ی علی" سخن می‌گویند. گویا ساکنان خانه‌هایی که در طول و عرض خانه‌ی دختر رسول خدا واقع شده‌اند، گله‌مند هستند و دایم می‌پرسند در خانه فاطمه چه خبر است؟! مرقوم فرمودید که ساکنان این خانه‌ها همانند ارواح سرگردان؛ دربدر سکوت هستند، شهر خالی شدنِ شب‌ها و روزهایش را از صدایِ "زهرا" طلب می‌کند. همسایه‌ها گله دارند از وقتی پیامبر اعظم به رحمت خدا و دیدار معشوش‌اش رفت، صدای ناله‌ی فاطمه قطع نشد و دو ماهی خواب و خوراک را از آن‌ها گرفته بود، اما حال که فاطمه آرام شده و دیگر صدای ناله‌‌اش به گوش نمی‌رسد، ناله‌ی فرزندان زهرا آرام و قرار را از مدینه گرفته! می‌پرسند حسنین و زینبین را چه شده؟ آیا "زهرا" بیمار شده، یا "علی" نیرو و توان خود را از دست داده که بچه‌ها این چنین بیقرارند؟! پدرجان ماجرا از چه قرار است؟ نگران‌تان شده‌ام. مادرم زهرا حال‌شان خوب است؟ سرورانم حسنین و خواهران بزرگوارم زینب و ام‌ کلثوم از چه سبب این چنین گریان و آشفته شده‌اند؟ دلیل این همه پریشانی در خانه‌‌مان چیست؟ این همه بی‌تابی دلیلی جز "فاطمیه" دارد؟ راستی پدر جان در مرقومه‌ی قبلی‌تان که چندی پیش به‌دستم رسید، از جشن بزرگی نوشته بودید که برادرانم به آن دعوت بودند. نوشتید همگی بسیار خوب بودند و جای هیچ نگرانی نیست. گفتید در آن جشن، مادرم "زهرا" هم حضور داشتند و سرورانم حسنین و فرزندان‌شان.... اسامی مهمانان را که بردید خیالم آسوده شد که دوستان جدیدمان خدمت‌تان رسیده‌اند و جمع خوبان در بهشت مشغول نوش و نیوش هستند و آسمان‌ها زیر پایشان سر به سجده دارند. یکی از آن مهمانان، آرمان علی‌وردی‌ بود. پدر جان می‌دانید آرمان هنوز دورانِ طلبگی را به پایان نبرده و مادرش نگران ادامه‌ی تحصیل اوست. همسر و سه فرزند شهید حمزه علی‌نژاد هم این روزها ناخوش‌احوال‌اند. بچه‌ها بی‌تابی پدر می‌کنند و مادر از بی‌قراری‌های بچه‌ها، پریشان احوال گشته. از مهدی لطفی‌پور هم برایم نوشتید و اینکه احوالش خوب است و اثری از درد و جراحت در بدنش باقی نیست. و نوشتید که برادرانم امیر کمندی و نورالدین جنگجو هم این روزها بسیار شاد و در محضر دیگر پاسداران و سربازان شهیدمان هستند. خدا را شکر. راستی پدر جان نگران رهبرم نباشید. جانشین و پرچم‌دار دینِ شما در ایران؛ پیش‌مرگ‌ها و فداییان بسیاری دارد که حاضرند جان‌شان را برایش قربانی کنند. می‌دانم نگران ظهور هرچه سریع‌تر فرزندتان هستید، ما نیز بی‌قرار میزبانی از او و آماده‌سازی جهان برای رجعت شما و مادرمان "زهرا" هستیم. لطفا در راز و نیازهای سحرگاهی خود از خداوند بخواهید به این فراق بیش از هزار ساله‌ پایان دهد و دیدار شما و ما را محقق سازد. پدر جان اطمینان دارم که برایم آرزوی خیر دارید، شما نیز مراقب خودتان و مادر عزیزم باشید. تا زمان حتمی دیدار، برادران شهیدم را به شما می‌سپارم. در انتظار پاسخ نامه‌تان هستم. به امید دیدار پدر جانم! @AFKAREHOWZAVI
🍃🌹 او قهرمان جنگ ها بود قلبی بزرگ و مهربان داشت چون کوه، سخت و پای برجا در سینه اش آتشفشان داشت تاریخ، مانندش ندیده آن سوتر از جغرافیا بود لبنان، فلسطین، شام، ایران در حیرتم؛ اهل کجا بود؟! با دشمن خونخوار، عمری در جبهه های جنگ، جنگید در غربت شام و فلسطین با داعش دلسنگ جنگید خود را فدای راه حق کرد تا آنکه شد سردار دل ها از او گرفته زیور امروز «فرماندهی» در کشور ما در سینه ی آزاد مردان دارد حضوری سبز دایم پاینده می ماند همیشه نام و مرام «حاج قاسم». 💠 💠 @shaeranehowzavi
🥀غم ثانیه‌ها ✍️ فاطمه شکیب رخ، عضو تحریریه مجتهده امین وای امشب که چقدر ثانیه‌ها غم دارند... لحظه‌های گذران، دل به تلاطم دارند... رفته بودی که مهیای خداوند بشوی سهم آن موشک و خمپارهٔ دشمن بشوی قدَمت سایهٔ سنگین به دل شیطان بود حلق بسته‌شدهٔ دشمن خلق الله بود کاش برگردی و بازم به حرم جان بدهی پرو بالی به دلِ رفته زحالم بدهی گو از آن روضهٔ ناگفته که مکشوفه نشد قدمی مانده به صبح بود که بشکفته نشد خون پاکی که ز تو ریخت، ره آوردی داشت حاصلِ نسل خراسانی قاسم را داشت @AFKAREHOWZAVI
🔖تو بودی... ✍🏻 ریحانه حاجی زاده تو که بودی؟! که بعد از رفتنت دختران مدرسه سیدالشهداء(علیه‌السلام) نتوانستند ماندن را در دنیای بی تو تحمل کنند، به قول سید شهیدان اهل قلم: "آنان که مانده‌اند شهر را به بهای اسارت خریده‌اند، حیاتشان بر ترک ماندن است، ماندن سخت‌تر و جانکاه‌تر از رفتن است." تو که بودی؟! که دل دختران زهرایی‌ات برای آن لبخندها، صفا و صمیمیتی که وقتی بودی، بر روی لب‌هایشان بود، بسیار تنگ شده است. تو که بودی؟! که تمام دخترانت بعد از رفتنت به ستوه آمدند و هر کدام به نوعی دلتنگی‌شان را بیان کردند یکی خوب و یکی بد؛ اما بگذار بگویم آن دختری که حتی حجاب مناسبی هم نداشت برای تو آن‌قدر گریه کرد که به هق هق افتاد. تو که بودی؟! که یک دنیا از شنیدن نامت به لرزه در می‌آمد. تویی که بعد از رفتنت محاسن طلایه‌دار خراسان سفیدتر از قبل شد. بعد از رفتن‌ِ تو دشمن نبودَنت را بهانه‌ای برای حمله به شاه‌چراغ کرد و نبودَنت را بهانه‌ای برای صدمه زدن به روح و روان دختران و پسرانت کرد. تو که بودی؟! که وقتی رفتی پسرک ۱۳ ساله‌ای در فلسطین، سنگِ در دستانش را با شتاب بیشتری به طرف صهیونیست پرتاب می‌کند. تو که بودی؟! که یعقوب‌وارانه در عمق چاه این متن به دنبالت می‌گردم. آری تو یوسف چاه این متن‌ شدی! حالا به صراحت می‌گویم تو همانی بودی که ریشه‌ی داعش را در کشورهای مسلمان خشکاند و نگذاشت کودکان بیشتری در یمن، عراق و سوریه یتیم شوند و تو بودی که شدی تمام کس و کار آن‌ها. تو بودی که شدی کابوس آن قمارباز آمریکایی. آری تو تنها کسی بودی که برای خون‌خواران اسرائیلی خط و نشان می‌کشیدی. علمدارم هنوز آن جملاتی که به آن قمارباز احمق می‌گفتی در خاطرمان هست: "نیروهای مسلح ایران نمی‌خواهد، من حریف شما هستم نیروی قدس حریف شماست. بدانید اشهد بالله هیچ شبی نیست ما نخوابیم و به شما فکر نکنیم. به شما می‌گویم آقای ترامپ قمارباز بدان در آنجایی که فکر نمی‌کنی ما در نزدیک شما هستیم. " تو بودی که شب و روز از مرزهای این حرم دفاع می‌کردی. آه که هر چقدر هم که از تو بگویم تمام نمی‌شود. سردارم تو بی‌مثال بودی و من یقین دارم تو با او می‌آیی و آوینی روایت می‌کند فتح نهایی را. یک @HOWZAVIAN