.
در سایهی خورشید
✍نجمه صالحی
در کوچهها، هوا بوی اشتیاق میدهد. صدای اذان از دور میپیچد، با زمزمهی دعا در هم میآمیزد و زائران، در ازدحام بازار و همهمهی حرم، دلهای بیقرارشان را به سوی گنبد طلایی میکشانند؛ آرامشی گمشده را جستوجو میکنند، آرامشی که میراث غربتی است آغاز شده از قرنها پیش.
در روزگاری که خلافت عباسی با قدرتی بیمرز بر سرزمینهای اسلامی سایه افکنده بود، علی بن موسیالرضا علیهالسلام، پس از شهادت پدر، بار سنگین امامت را در مدینه بر دوش گرفت.
مأمون عباسی، در آغاز خلافتش با چهرهای فریبنده، پیشنهاد ولایتعهدی را مطرح کرد؛ نه برای تکریم، بلکه برای مهار نوری که دلها را روشن کرده بود. او میخواست امامت را در حصار سیاست عباسی محصور کند. اما امام، با بصیرتی ژرف، این پیشنهاد را پذیرفت؛ نه از سر سازش، بلکه برای افشای حقیقت در دل تاریکی.
سفر به خراسان، سفری بود از جنس علم و حکمت. در نیشابور، حدیثی زرین از زبان ایشان جاری شد:
«کلمة لا إله إلا الله حصنی... و أنا من شروطها»
و اینگونه، امامت را شرط ورود به قلعهی توحید دانست. آن روز، هزاران کاتب و مشتاق، کلام او را ثبت کردند و شکوه امامت را در برابر چشمان خلافت به نمایش گذاشتند.
در طوس، با مناظراتی ژرف و گفتوگوهایی روشنگر، نقشههای مأمون را یکییکی نقش بر آب کرد. دانشمندان ادیان، در برابر علم و حلمش، جز سکوت و احترام، پاسخی نداشتند. و اگر آن واکنشها نبود، شاید امروز از اسلام، تنها نامی در کتابها باقی مانده بود.
اکنون، پس از قرنها، او همچنان پناه دلهای بیقرار است. جور ظالمان نتوانست نور خورشید طوس را خاموش کند. حرمش، حرم امن دلهاییست که رو به قبله ایستادهاند؛ با اشک، با عشق، با یقین... هر قدم، با زمزمهای از امید است و هر نگاه به گنبد طلایی، دعایی بیصدا برای آرامش.
#امامرضا
#جهاد_تبیین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI