.
گلهایی با سرهای خمیده
✍️صدیقه طهماسبی نژاد
"سرها پایین، سرها پایین!
جلوتر، جلوتر بیایید. سجده کنید."
همه به سجده افتادند. صدای هق هق گریهها بلند شد. روحانی کاروان ایستاده با لباس سفید احرام؛ باصدای بغضدار شروع به خواندن کرد:
" اللهم البیت و بیتک
والحرم حرمک
والعبد عبدک"
سجده کنندهها شانههایشان از شدت گریه تکان میخورد.
نگاهم به روحانی کاروان افتاد.
به حاجیها نگاه میکرد.
حجاجی که بر زمین افتاده، محبوب و معبود مهربانشان را صدا میزدند و اشک میریختند، حالشان دیدنی و چشیدنی بود.
روحانی کمی دیگر منتظر ماند، اما کسی سر از سجده برنداشت. انگار خودش هم دلش نمیخواست نجواهای عاشقانه و خلوت با خدایشان را در آن شلوغی جمعیت برهم بزند؛ اما چارهای نداشت باید برمیخاستند تا به طواف خانه خدا بروند و به گرد خدایشان بگردند.
روحانی محو تماشای عشق بازی عشاق بود انگار همانجا معشوق خود را درآغوش کشیده بودند ولی هنوز مناسکشان مانده.
روحانی کاروان دل به دریا زد به ملاقات کنندگان خدا گفت:
"بلند شوید، بلند شوید."
#مکه
#دحوالارض
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI