♡بهشت زمینی
قدمهایش را که بر زمین میکوبد، عرش و فرش را گم میکنم.
پاهایش را که میبوسم مومنی میشوم در وسط بهشتِ دنیا و قیمتیتر.
اغلب رسم آدمها این است، گرفتار کسی شوند که دستشان به او نمیرسد ولی چه خوب که با وجودی که دستم به تو رسید بیشتر از همه گرفتارت شدم "مادر"
مومن دائم الذکر است، عبادت لبها در ذکر گفتن خلاصه نمیشود، میتوان ذکر لبها را با بوسه بر دستان پدر و پای مادر بسط داد.
با بوسیدن دست پدر و پای مادر برای آخرتت خانهای دست و پا کن.
✍️ مرضیه رمضانقاسم
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
❇️ماجرای نگارش یادداشت
پیام را در گروه تحریریه بانو مجتهده امین دیدم.
همیشه اسم اردو را دوست داشتم، اردو برای من یادآور خاطرات شیرین دوران دبیرستانم بود.
سریع به پیویِ خانم صالحی رفتم و ثبت نام کردم اما اینبار به جای دوستان دورهی دبیرستانم دخترِ دبیرستانیام من را همراهی میکردم و من چقدر خوشحال بودم.
روز قرار و بعد از ورود به نمایشگاه متوجه شدم این یک بازدید علمی است؛ اما آنچنان صفا و صمیمیتی به همراه داشت که قابل توصیف نیست و به نظرم این همان اعجاز کلمهی اردو بود.
یک اردوی چند ساعته همراه با دوستانی که اکنون دیگر خواهر من و خالهی دخترم هستند.
قرار شد بعد از اردو دربارهی این نمایشگاه چند خطی قلم بزنیم، که اطاعت شد.
✍🏻 زهرا کبیری پور
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🍃مسجد جامعهساز یا جریانساز
وقتی با دوستانم به محل قرار میرفتم به آنها گفتم من با عنوان مسجد جامعهساز مخالفم و نظرم این بود که مسجد به تنهایی نمیتواند جامعه به معنای تمدن را بسازد.
اخلاق من اینطور است که تا جواب ایدهی حباب شده در ذهنم را تأیید نکنم آرام نمیشوم.
خوب وقتی وارد فضای نمایشگاه شدم و توضیحات راوی محترم را شنیدم و کنار مطالعات خودم قرار دادم، بیآنکه بخواهم دلم آمد دست من را گرفت و با خود به مسجد کودکیهایم برد، به آنجا که مشق بندگی را برای بار اول از آنجا و با تقلید از پدرم یاد گرفته بودم، این کارهای دلم را دوست داشتم و معمولا برای همراهی با او اینطور وقتها چشمهایم را میبستم تا بیشتر همراهیاش کنم.
دلم دستم را در گوشهای از مسجد رها کرد و حالا من مانده بودم و حلقهای از آقایان که دور امام مسجد را گرفته بودند تا چند و چون برنامهی کمک به خانوادههای نیازمند را نهایی کنند.
در گوشهی دیگر مسجد چند جوان نشسته بودند و مشغول مرتب کردن پرچمهای مسجد بودند.
در جای دیگر چند کودک مشغول شیطنت بودند، بدون ترس از دعوا شدن، انگار که در خانهشان بازی میکردند.
حواسم رفت سمت ذهنم که بیکار ننشسته بود و تلاش میکرد تا بفهمد مسجد چطور قرار است جامعه بسازد؟!
تمام اتفاقات تاریخیای که در مساجد اتفاق افتاده بود یا از مساجد شروع شده بود را داشت بررسی میکرد.
تا او به مطالعاتش ادامه میداد من دست دلم را گرفتم و به نمایشگاه برگشتم حالا ماجرا به توضیح جزئیات این طرح رسیده بود، از همهشان عکس گرفتم. راوی به جامعهساز و تمدنساز بودن مساجد با دلایل بسیاری تأکید میکرد، طرح و ایده بسیار عالی و جذاب بود؛
اما سؤال این است آیا هر مسجدی میتواند جامعهساز باشد مثلا اگر مسجدی در یک جامعهایی قرار گرفته باشد که آن جامعه سکولار است مانند هزاران مسجدی که در دل ترکیه قرار دارد باز هم میتوان گفت که مساجد در آنجا جامعهساز هستند؟!
به نظر من مسجد میتواند در وهلهی اول جریانساز و در مرحلهی بالاتر جامعهساز باشد.
عنوان این طرح از نظر من بسیار کلی است و بهتر است با قیودی همراه شود تا از حالت کلی بودن خارج شود.
اگر طرح مسجد جامعهساز از روی پوسترها به متن جامعه و مساجد رفته و اجرایی شود میتوان گفت یک آرزوی ناب تحقق پیدا کرده است.
پ. ن: البته من از میان روایتِ راوی متوجه نشدم که این طرح در مرحلهی اجرا قرار گرفته است یا نه؟
✍🏻 زهرا کبیری پور
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
3️⃣ #خبر_ویژه #نخستین_اردوی_تولیدمحور_مدادالفضلاء
•┈┈┈••✾••┈┈┈• •┈┈┈••✾••┈┈┈•
📝 بازدید "مجمع نویسندگان حوزوی " از نمایشگاه مسجد جامعه پرداز و برگزاری سیزدهمین محفل یادداشت خوانی کانون فرهنگی تبلیغی مداد الفضلاء
🔻منار| در این بازدید که با روایت حجت الاسلام والمسلمین موحد همراه بود، نویسندگان خواهر و برادر طلبه، با قسمت های مختلف نمایشگاه آشنا شدند.
◽️در ادامه حجت الاسلام والمسلمین پشم فروش، مدیر نمایشگاه مسجد جامعه پرداز، ضمن خیر مقدم به میهمانان به تشریح فعالیت ها و اهداف برگزاری این نمایشگاه پرداخت.
◽️در حاشیه این بازدید، اعضای کانون فرهنگی تبلیغی مداد الفضلاء، به بیان تجربیات نویسندگی خود پرداختند.
➕ مشروح خبر؛
https://manariran.com/?p=2185
📸مشاهده و دانلود تصاویر؛
https://manariran.com/?p=2193
🌐کانال رسمی نمایشگاه مسجد جامعه پرداز
eitaa.com/joinchat/2352480443Ca9f58eae82
#ایده_پردازی
#تولید_محتوا
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
🏴دلیل خنده حیدر
کنار فضه صمیمانه کار می کردی
به کار کردن خود افتخار می کردی
درخت های بهشتی به پایت افتادند
همان شبی که هوای انار می کردی
فقیر هرچه می آمد اسیر برمی گشت
تمام عالمیان را دچار می کردی
دلیل خنده حیدر! چه شد که بعد پدر
مدام گریه بی اختیار می کردی؟!
چه شد محبت همسایه ها؟ دعایت را
چه مادرانه به آن ها نثار می کردی..!
تمام مردم اگر کور و کر، علی دیده ست
فدک فدک همه جا را بهار می کردی
و شقشقیه به نهجالبلاغه رو آورد
شبی که پشت به این روزگار می کردی
چقدر خانه مرتب شد آن شب آخر
اگر مریض نبودی چکار می کردی؟
✍️عاطفه جوشقانیان
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
☑️جانا که تو باشی محال است گسستن
اسلامی نابی که پا برجاست نه از کثرت پیروان، بلکه از خلوص ایمان و جان برکفی ره یافتگان است. همان جماعتی قلیلی که به اذن الله، غلبه بر اکثریت خواهند یافت، نه ایمانشان گسستنی ست و نه گام هایشان لرزان شدنی، همان وعده الهی که ضامن آن قدرت لامتنهای الهی ست.
از چه بهراسیم وقتی قطب عالم امکان در فرا سوی این خاک از احوال ما با خبر است؛ باکمان نیست اگر هر روز در غلیان روزگار عده ای مدعی، دایره عهد و پیمانمان را ترک می کنند.
آرامشمان با قل حسبی الله افزدونی ست آنگاه که میدانیم آنکه می رود افتاده ای از غربال کلام معصوم است و آنکه می ماند لطف و عنایت لایزال الهی ست.
✍🏻 فاطمه شکیب رخ
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
.
🔅اردو نگاشت
نوجوانیام عجین شده بود با اردوهای قم جمکران مسجدمان و حالا اردوی جمکران خالی میرفتیم برای بازدید از نمایشگاه مسجد جامعه پرداز.
قرار شد با اسنپی برویم که هزینهاش را بانی تقبل کرده بود. پنج نفری به معنای اصح کلمه چپیدیم داخل خودرو. در کل تاریخ خدمات رسانی خودروهای اینترنتی هیچ گاه، هیچ ماشینی چنین جمع فرهیختهای را جابه جا نکرده بود. جوری کج و کوله نشسته بودم که امید نداشتم تا چند روز چین و چروک ناشی از آن باز بشود. دوستان سراغ دخترک جسور درونم را میگرفتند که گفتم قهر کرده و ساکت است.
به مسجد که رسیدیم یکی از همراهان با ذکر تنها یک صلوات میخواست هزینه اسنپ را پرداخت کند که خانم میری گفت نفری پنج صلوات بفرستید من لپ تاپ مو رد کنم. گفتم خواهر من! ایشون داره با یه صلوات هزینه اسنپ دو نفر رو میده شما توقع پنج صلوات داری؟!
انتظامات مسجد متوجه فرهیختگی جمع شدند و گیر سه پیچ به لپ تاپها ندادند.
حالا وارد حیاط شده بودیم اما نمیدانستیم باید از کدام سمت برویم. دریغ از یک تابلو راهنما. از دور بنر نمایشگاه مسجد جامعه پرداز را دیدیم و به سمتش رفتیم. اما هرچی نزدیکتر میرفتیم در ورودی خاصی نمیدیدیم. با خودم فکر کردم لابد مثل غار علیبابا وِرد خاصی باید بخوانیم. روحانی جوانی، هم مسیر ما بود. همین را موید صحت مسیر گرفتیم و رسیدیم به راهرویی که با داربست فلزی و تور پلاستیکی سبز، مثل دست شکسته باندپیچیشدهای، تزیین شده بود. آه از نهادم بلند شد که رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون و من اینجا کاسب نیستم. کاش میماندم خانه و کارهایم را مینوشتم.
راهرو با چمن مصنوعی مفروش بود و سیستم آبیاری قطرهای از سقف در حال آبفشانی چمن مصنوعی. قطرهها رو دریبل کردیم، خیس نشویم اما هنوز مطمئن نبودیم درست آمده باشیم که صدای آقای اسفندیار را شنیدیم و دلگرم شدیم. هدایت شدیم به فضای تاریکی که اختلاف سطح داشت و بنده همان ابتدا یک سکندری خوردم اما خدا کمک کرد، پهن نشدم وسط جمع.
راهنمایی شدیم به فضای دیگری که روشن بود و یک پرده آویزان مرا میخواند. با یکی از دوستان حس کریستف کلمبیامان برانگیخته شده بود. در پی اکتشاف فضای پشت پرده برآمدیم. راهرویی بود پر از تصاویر زیبای تاریخ ائمه با دیوارهای کاهگلی. در انتهایش پردهای دیگر. برای کنار زدن پرده تعلل نکردیم و وارد راهروی دیگری شدیم. دیوار یک سمت تاریخچه و زندگانی علمای اسلام بود که در قالب معماری اسلامی ارائه شده بود سمت دیگر با ستونهای قصرها تاریخ حاکمان همزمان با علما را بیان میکرد. طراحی صحنه جالبی بود.
دست از اکتشاف برداشتیم و به محل استقرار برگشتیم. بالاخره بازدید از نمایشگاه با صحبتهای راهنما و نمایش فیلم آغاز شد. خود نمایشگاه حلوای تَنتَنانی است و باید دیدش که شنیدن کی بود مانند دیدن. دوستان تند تند یادداشت بر میداشتند یا عکس میگرفتند. اولش حسرت خوردم که چقدر مشتاق علمند ما کجا و آنها کجا که دوستی گفت: میون این همه بحث جدی چطوری میخوای طنز بنویسی؟
تازه آنجا بود که یادم افتاد باید بعد نمایشگاه یادداشت بنویسیم و من شنیدهها و دیدهایم را حواله داده بودم به حافظهام نصفه و نیمه ام.
فقط چندتایی عکس از چند تابلو گرفتم که فکر میکردم شاید بتوان درباره آنها طنز نوشت. مثل نقش سیاسی مسجد، نقش مسجد در خانواده و اینکه فعالیت صحیح مسجد باعث کم شدن بسیاری از هزینههای مادی و معنوی در جامعه میشود. من حیث المجموع؛ نقش مسجد در جامعه ولایی و حکومت اسلامی و جایگاه امام جماعت مساجد به عنوان حلقه رابط بین مردم و امام عصر بود. سعی شده بود مسیر نمایشگاه متنوع باشد و از فیلم و پوستر و تصاویر به درستی بهره برده بودند.
در پایان مسیر بازدید به سالنی رسیدیم که بساط پذیرایی مهیا بود. نشستیم به یادداشت خوانی و نقد و نظر استاد کاویانی. مسلم بود که هیچ یادداشت طنزی را نمیتوانستم بنویسم درباره این نمایشگاه، اما زاویه دید جالبی نسبت به جایگاه مسجد پیدا کرده بودم.
✍🏻 سمیه رستمی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
#آغاز_به_کار_رسمی_کانال
💠 مجلهی افکار بانوان حوزوی آغاز به کار میکند
صبح جمعهایی وقتی ایتا رو باز کردم اولین خبری که از طرف دوستم به دستم رسیده بود خبر آغاز به کار مجلهی افکار بانوان حوزوی بود.
اینکه کسی پیدا شده بود که به افکار بانوان اهمیت میداد و از اقشار بانوان نیز قشر طلبه را انتخاب کرده بود، خبر مسرت بخشی بود.
خودِ عنوان مجله نیز یک اعتماد به نفس و غرورِ ناخواستهای در انسان ایجاد میکرد. حالا این کلمهها دست به دست هم داده بودند تا یک حلقهی وصلی بین خواهران نویسندهی طلبه ایجاد کنند.
این وحدت کلمات دور هم جمع شده را دوست داشتم و خوشحال بودم که من هم قرار است درون حلقهی این کلمات قلم بزنم.
مجلهی🖐افکار 🖐🏻 بانوان🖐🏼 حوزوی🖐🏽
زیبا نیست؟! به نظر من که خیلی زیباست و امیدوارم که این دستها اتفاقات خیلی زیباتری را هم رقم بزند.
✍🏻 زهرا کبیری پور
📌دومین روز زمستان ۴۰۱
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
☑️حرف دل
نوشتن را دوست دارم؛ چون ترجمان افکار آدمی است و ذهن را سبک و راحت می کند. گاهی هجوم افکار چنان وزن و سنگینی ای بر مغزت تحمیل می کند که اگر نبود امداد واژه ها و تخلیه انباشت ذهنی، معلوم نیست سر به کدام بیابان باید می گذاشت و ...
نوشتن را دوست دارم چون گاهی با آب سخن، بی هیچ منت و قضاوتی، غبار کینه ها و کدورت ها از دل شسته می شود و روح جلا می گیرد و به راستی برای نوشتن و بارش افکار ذهن، کدام زمان را سراغ داری بهتر از: جمعه، غروب، دلتنگی، فاطمیه و ...
اللهم عجل لولیک الفرج
✍️سعیده سادات موسوی فرد
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
☑️کریدور بهشت
در ایوانِ زیارتگاهِ رافضی هاجوانک از درد چنبره زده بود توی خودش و در حالی که مچ پاهایش به هم بسته شده بود روی زمین غلت می زد . به دنده ی چپ که بر می گشت انگار دردش کم تر می شد.رافضی کُشی کرده بود وحالا در صف انتظار بهشت بود.
اگر در رواق بسته نشده بود ،اگر تیر نخورده بود، می توانست مجوس های بیشتری بکشد و فضیلت بیشتری کسب کند .اما با همین اوصاف هم عملیات با موفقیت انجام شده بود .باید نسل روافض را از زمین خدا پاک کرد تا جایش نسل مجاهدان و فرزندان خلافت اسلامی روی زمین را پر کنند.او قهرمان بود !همه شان را کشته بود ،همه ی شیعه هایی که توی مسیرش بودند ،آنها که پشت اسپلیت پناه گرفته بودند.کودک ،زن ،پیر ،جوان....
تا چند دقیقه ی دیگر همه چیز تمام می شد و شام را با قاشق وچنگالی که قبل از عملیات توی جیبش گذاشته بود ،در کنار رسول خدا توی بهشت می خورد ، کمی بعد آوازه ی عملیات موفقیت آمیز خلافت اسلامی گوش فلک را کر می کرد.سرش داشت گیج می رفت و نفسش داشت بند می آمد،چشم هایش بی اختیار روی هم می رفت .
خوابش برد،جوری که انگار هیچوقت بیدار نبوده.با صدای افتادن قاشق وچنگال توی جیبش از خواب پرید!!!!
خودش را توی کریدوری دید که یک سرش به نور و یک سرش به تاریکی مطلق منتهی می شد. او هر لحظه داشت به تاریکی نزدیکتر می شد!انگار کشیده می شد به پایین .
رافضی هایی که تیربارانشان کرده بود آمده بودند توی کریدور ،همانهایی که تا چند دقیقه قبل قلبهایشان تند تند می زد و از ترس کنج زیارتگاه خودشان را پنهان کرده بودند و او با اعتقاد تمام همه را به رگبار بسته بود .داشت دنبال وعده هایی می گشت که موقع بیعت، خلیفه به او داده بود.
رافضی ها داشتند به سمت نور بالا می رفتند ،و او هر لحظه توی تاریکی فرو می رفت ،هر چه پایین تر می رفت تراکم ظلمت بیشتر می شد ،تاریکی رفته بود توی جانش ،توی حلقش توی چشم هایش ،توی سرش،توی قلبش .حس می کرد دارد به مرزهای عدم و حتی قبلتر از آن نزدیک می شود !کثیف بود ومتعفن ،عین دستمال مچاله ی سیاهی ،که تمام لکه ها و غبارهای یک شهر را با او پاک کرده باشند.
وقتی رسیده بود به ته باتلاق تاریکی ، اسم سبحان کُمرونی تیتر اول خبرهای دنیا شده بود!!!
🖍دلنوشته های طیبه فرید
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
☑️باران و خاطره
قطره های شبنمی باران، هوای خنک،صدای شرشرآب،صدایی که از پنجره اتاقم به گوش میرسید وبهانه خوبی بود برای شروع یک روزپرانرژی
شاید همه ما آدم ها از صدای آرامش بخش باران،یاحتی هوای بعدباران،بوی خاک نم خورده لذت ببریم ،شایدم ازچیزهایی که باران به یادمان می آورد ،شخص خاصی ،صحنه دل انگیزی ،خاطره به یادماندنی که باعث میشود بیشتربه وجدبیایم.
امروز که از بالکن خانه به تماشای باران نشسته بودم،یاد سالها پیش افتادم که آن موقع دوم راهنمایی بودم وزنگ انشای آن هفته با موضوع باران آغاز شد،منم مثل همیشه با کلی ذوق شروع به نوشتن ده خط انشاء شدم،وقتی به ترتیب اسامی نوبت من شد بعدازخواندن انشاء نمره کامل گرفتم وکل کلاس تشویقم کرد،آن روزها وقبل تر برای مناسبت های مختلف مقاله،انشاء و روزنامه دیواری های برد مخصوص کلاس راآماده میکردم،که همیشه با استقبال وتشویق خوبی روبرو می شدم.
خلاصه اینکه بهانه شروع روزخوب واسه من امروزصدای دلنشین باران بود،امیدوارم که هرروزصبح بهانه خوبی برای یک شروع تازه داشته باشید، شروعی از جنس باران،تادلهاتان راصاف وپاکیزه کنه ورحمت الهی مثل باران روقلبتون ببارد.
حال دلتون خوش.
✍️سیده ناهید موسوی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
☑️ ستاره دنبالهدار
نفس زنان خودم را به ایستگاه میرسانم.
این ترم سرویس جامعه الزهرا (س) خیلی دورتر از قبل شده و بار کتابت من سنگینتر.
این سنگینی و این دوری سختی را برایم بیشتر جلوه میکند، اما نمیدانم دلیل اصلی این سختی سِنّی است که بالا رفته یا قلبی که بنای همکاری ندارد.
به هرحال طبق قاعده فقهی وجوب مقدمه واجب، زودتر به ایستگاه میرسم. هنوز سرویس ما نیامدهاست ولی اتوبوس دیگری میآید و برادران روحانی را سوار میکند، چند نفر هم که این قاعده فقهی را رعایت نکردهاند، بدو بدو خود را به اتوبوس میرسانند. حالا من ماندهام و یک خیابان خلوت و آخرین روزهای کوتاه پاییزی و خورشیدی که دارد کمکم طلوع میکند.
ساعت به وقت آمدن سرویس شده و به قول مولوی:
اندک اندک جمع مستان میرسند
دوستانم از چند طرف به سمت محل ایستگاه میآیند
سوار اتوبوس میشوم و شروع به نوشتن میکنم، حالتی عجیب از این همه تکاپو دارم.
برایچه چند سالی است که رنج تحصیل علم دینی را بر خودم گوارا کردم. نکند در آخر کار تحفهی دندانگیری در نامهی اعمالم نباشد؟!
این حس تمام تنم را میسوزاند.
ولی دلخوش دارم به یک عبارت از حضرت زهرا (س) که همیشه از خدا آن را طلب کردهام:
(خداوندا مرا خرج کاری کن، که مرا به خاطر آن آفریدی).
به سمت پژوهشگاه میروم و سوار آسانسور میشوم، یکی از دوستان قدیمیام را میبینم، میگوید: امروز برای خودم لقمه درست کردم، چند تا هم اضافه درست کردم به نیت حضرت زهرا (س).
از من اکراه از او اصرار، لقمه را به من میدهد.
حال عجیبی پیدا کردم، انگار نشانهای، ذوذنبی* از امید از کنار دلم رد میشود، و کلبهی دلم را روشن میکند. انگار حضرت مادر میخواهد بگوید ما شما را تنها نمیگذاریم.
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
☑️ هیجانات منفی خطرناک
🌀 نهایت نقشی که برای خودت در نظرگرفتهای، چیست؟
🌀انتهای حد مادرانگی را برای یک مادر را کجا درنظر گرفتهاید؟بیایید قبول کنیم خیلی کم.
🌀ما به محیط سهم دادهایم، ما برای جامعه، مدرسه، گروه همسالان، سهم بیشتری قایل شدهایم،
🌀ما برای فیلم،کارتون، سرود و هرکسی ارزش بیشتری قایل شدهایم از دامن مادر.
از ابهت ابروی پدر..
🌀ما برای هرکسی، سهم بیشتری هم قایل شده ایم، غیر از خانواده.
🌀ما سهم قایل نشدهایم برای مادری که هم باید شخصیت بدهد، هم باید آموزش بدهد، هم باید نیاز استقلال فرزندان، را به اوج برساند.
والا ثمرهاش میشود اضطراب. همان اضطرابی که خشونت، پرخاشگری، استرس، وسواس، ناخنجویدن، بیخوابی و..
🌀ما، مادرها فکر کردهایم هرچه بیشتر تذکر دهیم، هرچه بیشتر ساعت بگذاریم، هرچه بیشتر امتیازدهی کنیم و بچههای معاملهگر، بار بیاوریم، داریم فرزندانی تربیت میکنیم که در اختیار ما هستند.
🌀فرزندانی که هیچ استقلالی ندارند و در ارتباط گیری به مشکل میخورند.
🌀ما کودکانمان را در بهترین حالت پای بازیهایی رها کردهایم که به ظاهر آموزندهاند اما در واقع هیجان را در آنها بالا میبریم و سهمی برای تخلیهی هیجان، قایل نشدیم...
🌀ما فرزندانمان را زندانی کردهایم در آپارتمان ها ی هفتادمتری، بدون همبازی. حوصلههای مان را سربردهایم پای گوشی و تلویزیون و گاهی وقتها تنها بچهمان را به پارک میبریم.فقط گاهی.
🌀و این همه یعنی ما از فرزندانمان، پای بازیها، پای سریالهای عاشقانه، پای داد و بیدادها و پرخاشها و برآورده نشدن نیازهای اولیه، کوههایی از هیجان ناکام، ساختهایم..
.
🌀و این همه یعنی باید آماده باشیم برای ابراز این هیجان به یکی از آسیبها.
اعم از خطراتی که گفتیم گرفته تا مشکلاتی مثل هیجانات منفی جنسی ...
دراین باب بیشتر، سخن خواهیم گفت...
✍️نجاتی
#سبک_زندگی
#سوادرسانه
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
☑️رسیدن به سرچشمه
رود، وقتی از خوشی های سر راهش دل میکند و با تلاش، خود را به اقیانوس میرساند، آرام میگیرد.
ما هم اگر از زیبایی های ظاهریِ دنیا دل بکنیم، به سرچشمه ی زیبایی می رسیم.
شاید کمی سخت باشد، اما وقتی از مخلوقات بریده شویم، به خالق وصل میشویم. آن وقت است که در آغوش منبع آرامش، احساس بهتری را تجربه میکنیم.
✨زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ۗ ذَٰلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ✨
✍️زهره قاسمی
#آیه_درمانی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔅وظیفهی والدین و مربیان محترم
بنر نصب شده در یک مدرسه، که برای پیشگیری از اضطراب بود قلمم را به تلاطم وادشت:
درِگوشی با مربیان و والدین:
بچهها چون گلهای باغچه میمانند که هر کدامشان عطر و بوی خاص خودشان را دارند، همهی بچهها با استعدادند ولی نوع استعدادهایشان با یکدیگر متفاوت است، یکی به ریاضی علاقه دارد و دیگری به شعر و ادبیات و...
وظیفهی والدین و مربیان محترم، کشف و تقویت استعدادهاست.
والدین و مربیان موفق در پیِ کشف و تقویت استعدادها هستند نه همسان سازی یا تحمیل استعدادها؛ معادن وجودی بچهها میبایست به گونهای استخراج و بارور شود که آنها را به خودباوری برساند تا به استعدادهای خویش افتخار کنند.
بچهها همچون معدن طلا و نقره هستند که هر کدام ویژگی خاص و منحصر به فرد خود را دارد، زیبایی آنها در تفاوتهایشان است؛ درست است طلا به ظاهر ارزش بیشتری دارد اما از معدن نقره توقع طلا داشتن عین خطاست. کدام فرد عاقل و بالغی را دیدهایم که از درخت انار توقع سیب داشته باشد؟!
آیا فقط کودکی که از درس ریاضی نمرهی ۲۰ میگیرد با استعداد است؟ خیر کودکی که در نقاشی نمرهی بیست میگیرد نیز نبوغ و استعداد دارد فقط نوع آن متفاوت است.
اگر به استعدادها از دید تفاوت بنگریم به هیچ وجه بچهها را با یکدیگر مقایسه نکرده و بخاطر گرفتن نمرهی پائین در برخی دروس، تحقیرشان نمیکنیم و لطمه به عزت نفس و اعتماد به نفسشان نخواهیم زد.
یادمان باشد در بین فرزندان، هنرمندان و ورزشکارانی وجود دارند که نیازی به کسب نمرهی عالی از ریاضی و شیمی ندارند. همچنین ریاضیدانان حسابداران و برنامهنویسانی وجود دارد که نیاز به گرفتن ۲۰ از درس ادبیات ندارند.
سعی کنیم به خود گوشزد کنیم: ما برای امری مهمتر به این دنیا آمدهایم و علم آموزی برای ما وسیله است نه هدف. علمآموزی برای رشد ما لازم است نه کافی؛ زیرا قبل از آنکه فرزند و متربی ما دکتر، مهندس و...شود باید انسانی با روح و جسمی سالم باشد اما مقایسه آنها با یکدیگر احساس خودارزشمندی را از آنها سلب کرده و به مرور زمان در آینده تبدیل به افراد ناکارآمدی خواهند شد.
✍ مرضیه رمضانقاسم
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
تلنگر مادرانه
جلوی ساختمان ایستاده بودند که به آنها ملحق شدم، به غیر از یک نفر که دیروز خیلی کوتاه دیده بودمش، اکثر آنها را نمیشناختم.
به دعوت دوستم آنجا رفته بودم، بعد از سلام و احوالپرسی و دیدن غرفههای در حال آمادهسازی، به داخل موسسه رفتیم. خانمهایی آنجا مشغول فعالیت بودند و هدایایی را برای بازدیدکنندگان آماده میکردند.
بانوانی که در کنار نقش مادری، کنشگر فعال فرهنگی و اجتماعی هم بودند. آمده بودند تا الگوی سوم زن مسلمان را به تصویر بکشند. زنی که باید تاریخ ساز باشد و از الگوی شرق و غرب پرهیز کند.
آمده بودند تا کنار یکدیگر برای روزهای سوگ فقدان مادر سلام الله علیها، محفلی با حضور بانوان و کودکان تشکیل دهند و صمیمانههایی با بانوان بازدیدکننده داشته باشند. آمده بودند کمک کنند تلنگری بخورد و غبار از ناآگاهیها بزدایند و گمشده برخی از زنان، یعنی هویت را برایشان به تصویر کشند.
با وجود مشغلههای فراوانشان، به صورت جهادی کنار یکدیگر قرار گرفته بودند و هر کس گوشهای از کار را گرفته بود. آماده سازی غرفهها کاری مردانه بود که همسرانشان عهدهدار تکمیل آن شده بودند و کارهای ظریف پشتصحنه و تزئینات غرفهها پس از تکمیل کارهای سختافزاری، بهعهده بانوان بود.
ایدههای خوبی داشتند که قرار بود از روز یکشنبه، در ایام سوگواری حضرت زهرا سلام الله علیها، اجرایی شود.
قرار بود مهربانیهای مادری به تصویر کشیده شود و اهدافشان بهطور غیر مستقیم برای بانوان به نمایش در آید.
✍️نجمه صالحی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🍃تلنگری کودکانه
قرار شد قبل از رفتن به حرم کمی هم از بازارهای رنگ رنگی دیدن کنیم.
چند قدمی که راه رفتیم فاطمه زهرا اصرار داشت که چادرش را بپوشد.
هر چه گفتیم و گفتند قبول نکرد که نکرد.
چادر را پوشید و به راه افتاد.
یکی از همراهان برای اینکه او را از چادر پوشیدن منصرف کند گفت «مگه اینجا حرمه که چادر میپوشی »
فاطمه زهرا هم نه گذاشت و نه برداشت محکم گفت «مگه فقط حرم جای چادر پوشیدنه!»
من هنوز هم بعد از چند ماه باورم نمی شود این حرف را یک دختر بچه سه ساله زده باشد.
اما بارها و بارها به همین یک جمله فکر کرده ام. مگر فقط حرم جای چادر پوشیدن است؟!
شاید اگر مسئله حجاب را خارج از کلیشه بیان کرده بودیم و به جای استفاده از مثال هایی مانند پوست شکلات و کاور گوشیِ آیفون، بیشتر به تبیین گوهر وجودیِ انسان پرداخته بودیم. هیچوقت لازم نبود که به کم حجاب ها و بی حجاب ها بگوییم چادرت را سر کن! روسری ات را بپوش!
شاید ما همیشه به سراغ راحت ترین راه ها رفته ایم؛ که امروزه باید غرامتِ سختی های نکشیده مان را بدهیم!
اگر انسان خودش را بشناسد. و بداند تجلی پروردگار است. قداست خود را بفهمد. بداند بدن او، جسم او و روح او حریم است. حرمتش را نگه میدارد.
آنوقت هر کجا باشد. چه در بازار و عروسی و چه در حرم و مسجد چادر از سرش نمی افتد.
به قول دختر سه ساله ی ما
مگر فقط حرم جای چادر پوشیدن است؟!
✍مریم زارعی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🍃دستپخت نظام یا تجاوز تربیتی غرب؟!
در حدود ۱۵۰ سال پیش غرب گرا ها با بنیان مبانی نواندیشی توانستند دیدگاه های منتقد و مخرب حجاب را نهادینه سازند و در نهایت حجاب زدایی عصر رضاخانی را محقق نمایند؛ در سال های اقدام حکومتی رفع حجاب رضا پهلوی، بی حجابی عادی انگاری شد و با وقوع انقلاب اسلامی مدتی عادتی که شکل گرفته بود در لایه های زیرین اجتماعی پنهان ماند… همپای تلاش ۴۰ ساله مذکور، فرهنگ سازی با متد غرب گرایی توسط رسانه های ضد انقلاب و فعالیت حدود ۲۰۰ شبکه ماهواره برون مرزی به طور شبانه روز، برگه برنده را بر دوش رسانه های مخالف ایران وحجاب اسلامی قرار داد. تحرکات این رسانه ها، متمرکز بر خانواده ایرانی به منظور ترویج اقسام مختلف فساد بوده و هست و در نتیجه آن، امروز با گذشت کمتر از یکقرن دوباره شاهد مطالبه جدی حجاب برداری هستیم.
اما در ارزیابی این دو مقطع زمانی یعنی رفع حجاب رضاخانی و مطالبه رفع حجاب در نظام اسلامی چند نکته قابل توجه است:
🌀 اول اینکه حکومت اسلامی در طول چهار دهه حیات خود، به انواع تجاوزات فرهنگی مبتلا بود و با چالش انواع تحریم ها و فشارهای اقتصادی روبرو گردید و طبیعتا انرژی و هزینه تلاش برای ترویج فرهنگ اسلامی را بسیاری از این فشارها کاسته است.
این مسئله در عین اهمیت، توجیه کننده ی ضعف مدیریت فرهنگی داخلی نیست و مطالبه جدی فرهیختگان مومن را می طلبد.
🌀دوم اینکه تجربه دوران رضاخانی و طعم آزادی بی قید و شرط که در کام عده ای باقی مانده بود با سرمایه گذاری مخالفان درون و برون مرزی، به نسل بعدی انتقال یافت و خلاء فقدانِ عزم جدی در رواج فرهنگ مذهبی را درحال پر کردن است.
🌀سوم اینکه چنانچه اضطرار مشکل فرهنگی توسط متصدیان و مردم دین مدار درک نشود این احتمال وجود دارد که ریزش های بیشتری در آینده گریبان گیر جامعه بشود.
❓در آخر این سوال مطرح می شود که آیا آنچنان که رضا پهلوی و اعوانش در گسترش فرهنگ غرب جدیت و اصرار داشتند، مدافعان و مسئولان نظام اسلامی در طی این سال ها چنین عزمی را ارئه کرده اند؟!
✍🏻 فاطمه شکیب رخ
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🏴شعر فاطمی
وسط خرمن جان شعلهای افروخته بود
سوختن را به منِ غمزده آموخته بود
گله از چشم پر از خون شدهام میبارید
با مژه بس که لب پرگله را دوخته بود
خواستم لب بگشایم به سخن شکوه کنم
دیدم او نیز میان غم ما سوخته بود
✍️مهتا صانعی
#فاطمیه
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
✔️حرف دل
امروز صبح قبل از طلوع آفتاب، به رسم هر روز راهی محل کار شدم، به به! چه تضاد زیبایی. ابرها گریسته بودند تا زمین و اهل زمان را بخندانند و به وجد آورند؛ گویی درهای رحمت آسمان را گشوده اند.
سعی کردم با تک تک سلولهایم نفس بکشم و اگر می شد دوست داشتم کمی از این هوای دل انگیز را در ریه هایم ذخیره کنم برای روز مبادای همیشگی، "آلودگی هوا"!
هوای مه آلود، قطرات شبنم، ترکیبی از بوی خاک نم خورده و چوب سوخته، چاله های پر از آب، مشام جانم را نوازش می داد. جز این نمی توان بر زبان جاری ساخت "خدایا شکر"
"فتبارک الله احسن الخالقین"
✍️سعیده سادات موسوی فرد
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
دوباره باران
باران که میبارد، دستِ رحمت خداوند دیدهمیشود.
باران که میبارد، عطر نفسهای نرگس بوییدنیتر میشود.
اصلا باران که میبارد، همه چیز
لمسکردنیتر میشود.
گویی خدا سفرهی رزق همه را پر از بوی پاکیِ آب کرده است.
چه سری است در این قطرههای رحمت، که لیاقت یافته مهریهی بزرگ بانوی عالم باشد؟
صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا
✍️آمنه عسکری منفرد
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI