جمعه
۲۱ مهر ۱۴۰۲
راهپیمایی مردم یزد در حمایت از مردم غزه؛ فلسطین. #واقفی
@anarstory
✏️ رهبر انقلاب، پیش از ظهر امروز: حرکتی که در فلسطین آغاز شده، منجر به پیروزی کامل فلسطینیها خواهد شد. ۱۴۰۲/۷/۲۲
🖼 #طوفان_الاقصی
💻 Farsi.Khamenei.ir
سلام و نور.
پارسال سر غصه قصه های ززآ خیلی تحلیل گوش دادم و مطلب زدم و نوشتم و خواندم و اینطرف اونطرف گوش و چشم چرخاندم. تا اینکه حضرت آقا فرمودند بلاشک این بساط شرارت جمع خواهد شد. شاید همان اولهای ماجرا بود ولی دل من قرص قرص شد. یعنی بعدش دیگر خیلی با بی خیالی و فراغ بال مطالب را دنبال میکردم. یعنی قلبا یقین داشتم اتفاقی برای انقلاب و اسلام و ایران نخواهد افتاد. یعنی هرچقدر هم اینترنشنال و علی کریمی و علینژاد و ماجرای برلین و ده، بیست تا دختر که علت مرگشون اصلا ربطی به جمهوری اسلامی نداشت و ...را پیگیری میکردم ذرهای نگرانی نداشتم.
امروز هم بعد از خواندن این مطلب همان حس را پیدا کردم. چه توپ توپم امشب. ساقی بازم می بده...🙄 منظور نوشابه زمزم مشکی است. ساقی هم منظورم ساقیا بود. ساقیا نوشابه زمزم بریز برایمان.😐.
شما هم بفرمایید. نمک ندارد. اصلا اگر تنهایی بخورم. جون شما اگه بخورم. بذار بریزم...دستت ببر کنار...عه. ریخت روی زمین که. شُل دست.😒
#بساط_شرارت
#پیروزی_کامل
#اسماعیل_واقفی
#غزه
#22مهر1402
@anarstory
واقعیتی که پولیتزر به شما نمیگوید!
🔶 ️«پولیتزر» بزرگترین جایزه مطبوعاتی است که هر سال در آمریکا برگزار میشود، تابحال تنها یک عکس از ایران جایزه آن را کسب کرده است که آن تصویر « #جوخه_آتش» نام دارد.
🔸️مصطفی ملاحسینی، مستند سازیست که این جایزه را به عنوان سوژهای برای به تصویر کشیدن ماجرای جنایت پشتِ جوخه آتش کرده و اسم مستند خود را همان پولیتزر نامیده است.
🔶 ️او درباره مستندش میگوید:
من در این مستند، به این عکس پرداخته و آن روی جایزه پولیتزر را به مخاطب نشان میدهم. به اتفاقات قبل از آن و کارهایی که نیروهای ضد انقلاب کرد پرداختهام و جایزه پولیتزر را زیر سوال بردهام. در این مستند میگویم که با یک فریم عکس و یک لحظه نمیتوان بدون اطلاع از حقیقت موضوع، آن را قضاوت کرد.
🔻گفت و گوی کامل با این مستند ساز را بخوانید:
news.hozehonari.ir/xqwS
#پولیتزر
🆔 @artyazd_ir
❤️ @anarstory
.
من از آخرین رودخانه تابستان به پاییز ریختهام. من انارم. من خونِ جاری در طبیعتم.
#واقفی
💠 دشمن خدا
🔸امام کاظم علیه السلام:
خداوند عزوجل با بنده ای که بسیار بخوابد و بیکار باشد، دشمن است.
📚فروع کافی/ج 5 /ص201
✍🏼خواب زیاد و بیکاری علاوه بر این که از دامهای شیطان هستند، رزق و روزی انسان را نیز از بین می برند. در جامعه نیز افرادی که دارای گرفتاری در معیشت خود هستند، معمولا تن پرور اند.
#دریافت_روزانه_حدیث
#افزایش_برکت_و_روزی
عضویت در سرویس های روزانه👇
pay.eitaa.com/v/p/
برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
💠 تولد فقر
🔸امام علی(علیه السلام):
هنگامی که هر چیزی با چیز دیگر ازدواج کرد(همراه شد) کسالت و تنبلی با بی حوصلگی در هم آمیخته و فرزندی به نام فقر و تنگدستی برای صاحب خود به بار آوردند.
📚فروع کافی/ج 5 /ص204
✍🏼افراد تنبل معمولا منتظر معجزه هستند، خود را مسئول نمی دانند و از دیگران طلبکارند. به همین دلیل همواره گرفتار مسائل معیشتی هستند.
#دریافت_روزانه_حدیث
#افزایش_برکت_و_روزی
عضویت در سرویس های روزانه👇
pay.eitaa.com/v/p/
برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
💠 #بصیرت
🔸 امام علی(علیه السلام):
بینا ترین مردم کسى است که عیب هاى خود را ببیند و از گناهانش کنده و جدا شود.
🔸 در روایت دیگری می فرماید:
کسى که بصیرت و بینایى ندارد، دانش ندارد.
📚 غررالحکم/ باب البصیره
✍🏼 کسانی که مشغول عیوب دیگران شوند، از خودشناسی و در نتیجه تربیت نفس باز می مانند.
#احادیث_روزانه
عضویت در سرویس های روزانه👇
pay.eitaa.com/v/p/
برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چایی را دم کردم. بوی عطر چایی با بخار زد تو صورتم. صدای چرخش کلید آمد. دستی به موها کشیدم و لباسم را مرتب کردم. رفتم سمت ورودی:« خوش آمدی عزیزم.»
همسرم با جعبه شیرینی آمد تو. دخترم دوید طرفش. جعبه را داد دستم. مریم را بغل کرد. با پا در را بست. آمد تو هال. نشست روی مبل و مریم را گذاشت کنارش. سینی چای با شیرینی برایش بردم:« خدا قوت! مناسبت شیرینی چیه؟»
یک استکان برداشت:« بالاخره آپارتمان رو معامله کردم.»
جیغ کوتاهی کشیدم:« وااای! خدایا شکرت. دیگه خونه دار شدیم. این شیرینی خوردن داره. الهی شکر.»
مریم شیرینی برداشت. گاز بزرگی بهش زد:« آخ جون بابایی! حالا پول داری برام تبلت بخری؟»
علی موهای مریم را زد کنار گوشش:« با دهن پر حرف نزن دخترم. چند ماه دیگه برات میخرم.»
مریم شیرینی را با زحمت فرو داد:« چندماه؟ من الان میخوام. خودت قول دادی!»
یک حبه قند برداشتم:« دیر نمیشه. بذار بزرگتر شی بعد.»
رو کردم به علی:« یه عالمه خرید دارم. اینهمه وقت به خودمون سختی دادیم تا پول جمع کنیم یه سقفی رو سرمون داشته باشیم. دیگه باید یه کم به سر و وضع خونه و خودمون برسیم. بعد از بیست و چند سال خونه داری، کلی از وسائلام تو اسبابکشیا داغون شده.»
علی استکان خالی را گذاشت تو سینی:« عجله نکن عزیزم! هنوز کلی قسط داریم. مهدی کجاست؟»
دمغ شدم:« مطابق معمول. یا دانشگاهه یا فوتسال. این چند وقت گرفتار بودی بهت نگفتم. یکی دو هفته است دیر میاد خونه. سعی کن بیشتر براش وقت بذاری. تازگیا هم پاشو کرده تو یه کفش که بره خارج. هنوز روش نشده به تو بگه. نمیدونم اونجا چی خیرات میکنند؟»
علی لم داد به مبل:« جوونند دیگه. توقع دارند وطن مثل هتل باشه. همه چیز براشون بی زحمت فراهم شه. اون کنترلو بده. وقت اخباره.»
بلند شدم تا دوباره چای بریزم:« خدا کنه از سرش بیفته. من طاقت دوری از بچههامو ندارم. زنگ میزنم ببینم مهدی کی میاد؟»
شمارهاش را گرفتم. رد تماس داد. چند دقیقه بعد آمد خانه. رفتم آشپزخانه. یک استکان چای براش ریختم:« بیا پسرم. یه خبر خوش برات دارم.»
کوله اش را انداخت کنار در ورودی:« پذیرش هاروارد برام اومده؟»
علی صدا بلند کرد:« مهدی چرا دیر کردی؟ بیا شیرینی خرید خونهمون رو بخور.»