💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
تولید شده در گروه درختان سخنگو
وابسته به باغ انار😎🤦♂️🏃♂️
@ANARSTORY
آه که چه ساده اندیش بودم و یلدای امشب را درنیافتیدم...
خوشا به حال شما که حواستان بود یلدای امشب آخرین یلدای قرن است. آخرین یلدای قرنِ بعد، همه مان را مور و ملخ خورده و نوه ی اقای واقفی درحالی که عصای موسی را در دست دارد اندر احوال "واو" پدربزرگش برای اهالی باغ انار می گوید. شاید هم دنبال صدای جیرینگ جیرنگ واریز فروش واو است و نوه ی آقای مجاهد مشغول پرورش کروکدیل های کشور است و گاهی به رسم تفریح جدش، سراغ تیراندازی با تفنگ بادی آن مرحوم میرود و نوه ی خانم آرمین در حالی که کتابش را امضا میکند، ننه قندون را در دست دارد و از گریه های شبانه ی آن مرحومه در کشتن هابیل می گوید و نوه ی "احد" شب ها دست در دست آشیخ غلامرضا و درویش مصطفا طی الارض می کند و تا طور سینا میرود و با نامیرای کوره چی و لوثیا و صخور وهبذول گپ و گفتی میکند و به باغ برمیگردد و نوه ی آقای ابراهیمی بالاخره از آوینی و جلال و نادر پلی به منشاء رمان (اومانیسم) زد و طرحی نو در ادبیات برانداخت و نوه ی خودم را که سیره ی مادربزرگ فقیدش را در پیش گرفت و قشر عظیمی را معتاد رمان آنلاین کرده و ملت را تا مرکز سکته پیش برده، نمیدانم چه علاقه ای به منِ مرحومه ی دست از دنیا شسته دارد که همچنان خودنویسم را نگه داشته و نوه ی وهب هیچ اصلا بماند ...
ان شاءالله که به مادربزرگش نرفته باشد و عاقبت بخیر شود.
و آه...
وآهتر...
وآهترتر آنکه...
این آخرین یلدا با روحانیست و چه کسی می داند سال دیگر یلدا را بدون او چگونه میگذرانیم...
پس دریابید آخرین نفسهای آخرین پاییز قرن را...
#هیام
#باغ_انار
#عشرون
#یلدا
#990930
@ANARSTORY
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#بیماری @ANARSTORY
تکبر با من عجین است.
و زورم به اش نمی رسد.
و دعایم باید بکنید تا مرا نسوزاند.
که اگر دعا فایده نداشته باشد هیچ چیز دیگر فایده نخواهد داشت.
این روزها...معلوم نیست زنده باشیم....نباشیم...طلب بخشش و عافیت...
نه یک دل که هزاران دل ...
از همگی التماس دعا.
یا علی مدد.
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#سرداردلها #شهیدسلیمانی @ANARSTORY @HOLLYYAGHUT
و اینک ماه #دی آغاز شده....
و سیزده روز دیگر ...
و توی ای شیرِ این دیار...هزاران شیربیدار آفریدی...
به کفتارهای این سرزمین رحم نخواهیم کرد...باذن الله.
@ANARSTORY
#تمرین20
صدای گریه ی نوزاد، در خانه پیچید. پدربزرگ، او را در آغوش گرفت. پس از خواندن اذان، در گوشش نجوا کرد: نور چشمم! قدم در راهی گذاشتی، که نامش زندگیست. و من در انتهای این راه، نفس های آخر را می کشم. فرزندم! به دنیا دل نبند، چرا که دنیا محل گذر است، نه ماندن!
#شینار
#9901001
@ANARSTORY
>
و اژدها به روی بلندترین قله امپراطوری همیشه بیدار است.
#مونولوگ
@ANARSTORY
و اصلاً در کَت من نمی رود که یک سال از کشتن تو می گذرد و گلویشان را پاره نکرده ام.
#مونولوگ