#یاریکهبیوفاشد
داشت شهید میشد... یک وجب تا خدا؛ اما
تن داغش روی ریگها بود. تیغ خلاص میزدند به پیکرها. نیزه را بلند کرد. یک وجب تا قلب او.
نیزه ایستاد. نشست کنار تنش. سایهای نحس آمد:
- چرا معطلی بزن؟
- میشود پناهش دهم؟ قوم من است.
- نه! بزن. او دشمن است
خواهش کرد و التماس. شفاعت کرد. امان خواست.
قومش زنده ماند. درمان شد. سرکش شد. یادش رفت، سقا را، حسین را... شش ماهه را...
جدا شد از امام و وَلیّ چهارم خدا...
از یک وجبی بهشت رفت تا... .
#سراب_م
#تولد_در_عاشورا
من که امدم، صدای گریه میامد. یک بخش گریه میکردند. من گریه میکردم بیاشک. آنها هق میزند با اشک.
من که آمدم، صدا می امد. میشنیدم. هنوز داشت فریاد میزد. کسی هست یاریام کند؟ چشم باز کردم. نور توی چشمم ریخت. گونهام تر شد.
من که امدم کسی میگفت: انا مظلوم حسین... من که امدم زمین و اسمان و دریا سرخ بود. یک بخش با من گریه میکردند.
من که امدم یک بخش می گفت: لبیک یا حسین...
من که امدم فریاد بود: یاثارالله...
من آمدم با بغض...
من میروم با لبخند...
فریاد هنوز هست....
هست هنوز فریاد....
گوش کن، هنوز یاری میخواهد.
گوش کن، من میخندم و یک شهر میخندد با من...
این بار سرشار از شور
یک شهر میخندد و من میخندم و طنین انداز میشود:
- لبیک یا حسین!
من که میرم افتاب امروز حتی سبز است...
به سبزی باغ بهشت
و چه خوش میلاد و ممات
شروع با او
مرگ با او
#سراب_م
آدما قد تموم دوراهی های زندگی کربلا در پیش دارن...
یا با حقی... یا ضد حق...
یا عاشقی یا با شیطان...
بی طرفی حتی گاهی
گناهیه نا بخشودنی...
میخواستم... میتوانستم...
شدنی بود. برایم کاری نداشت. میتوانستم. آب در چنگم بود. آب کنارم بود؛ اما...
کاری نداشت... میخواستم. یک قطره آب گریهاش را بند میآورد.
غذایش خون دلم بود. خون فواره زنان لباسم را تر میکرد. خونِ سفید.
میخواستم، میشد، میتوانستم؛ اما...
میشد، سیراب کردنش دست من بود، خرجش باز کردن دو دکمه بود. خرجش فشردن دکمه آبی بطری کنار دستم بود.
- گریه نکن... هزار و سیصد و خورده سال پیش... آب نبود، گریه نکن... آب هست؛ اما تو رو میکشه!
#تشنهطفلیکهنباید_آبمیخورد
#سراب_م
#رسیدنخدا_بیدرد_و_خونریزی
من قبولش داشتم.
از صمیم قلب...
ایمانم ظاهری نبود،
نامهای که مهر کردم هم
دروغ و دَغل نبود!
ولی خب، با نماز هم میشود به خدا رسید.
با جهاد هم...
جهاد که واجب کفایی است.
اما نماز که یک نفر بخواند کفایت نمیکند...
من نماز را گرفتم...
جهاد به کار من نمیاید...
من بدون رنج به خدا میرسم...
خدا جهاد حسین- علیه السلام- را هم قبول کند...
🌿فرات🌿:
چه کسی گفته باید زیارت ناحیه مقدسه را کامل خواند؟
اصلا این زیارت برای کامل خواندن نیست شاید.
شاید برای این است که تا نیمههایش بخوانی و از یک جایی به بعد، مفاتیح را کنار بگذاری و زار بزنی...
#مونولوگ
#فرات
عِمران واقفی:
ناحیه مقدسه عشق بازی کلامیِ یک امام معصوم است درباره یک امام معصوم دیگر. با جزء به جزء حسین علیه السلام.
🌿فرات🌿:
ناحیه مقدسه زیارت سنگینی ست.
باید هر دوازده ساعت یک بار فقط یک جرعهاش را بنوشید، وگرنه قول نمیدهم زنده بمانید.
#فرات
#مونولوگ
عِمران واقفی:
می دانی عبره و دمع چه فرقی دارد؟ آبی که از قلب میجوشد را میگویم. همانی که گدازههای آدم ساز است.
#مونولوگ
خسرو را سر بریدند. سروی را خم کردند. #خسرو، همچون #سرو، با #رو افتاد به زمین.
#کاریکلماتور
#عاشورا
Hamdi Alimi - Havaset Hast Be Moohaye Sefide Saram (128).mp3
13.55M
#مداحی
#پیشنهاد
جلوی آیینه خودمو میبینم🏴
خیلی تغییر کردم 🎶😭
جدی جدی🏴
با روضه های تو خودمو پیر کردم🎶
باور من اینه🏴
که همیشه تو زندگیمی🎵
من عوض شدم ولی🏴😭
تو حسین بچگیمی🎶
حواست هست🎶
به موهای سفید سرم🎵😭
چقدر امسال از گذشته شکسته ترم🎶
حواست هست🎶
نوکرت داره پیر میشه🎵😭
بخرم ببرم به حرم داره دیر میشه🎶
دوست دارم دوست دارم🎵
دوست دارم دوست دارم🎵
من اومدم تا با معجزه ی عشقت تازه آدم شم🎶😭
دلمو بردارو یجوری عاشق کن
رسوای عالم شم😭🏴
کی منو صدا زده
اگه تو صدام نکردی🏴😭
هی بدی دیدی🎶😭
ولی تو منو رهام نکردی🏴
حواسم هست😭
که بدیمو به روم نزدی🏴
حواسم هست😭
این تو بودی که راه اومدی🏴
حواسم هست🏴
عمر من داره طی میشه😭🎶
اربعین که میام بطلب بگو کی میشه😭
دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست دارمهمه شب هامو غم تو طی کرد ببین که آشوبم😭 تو روضه ها آقا منم مثه نوکر به سینه می کوبم😭🏴 من فدات که از عطش نفست دیگه بریده😭 مادرت اومد ولی دیگه قاتلت رسیده🏴😭 حواسش هست🏴 کی گلوتو بوسه زده😭🖤 حواسش هست🏴 توی گودی کجا اومده😭 حواسش هست مادرت داره میبینه😭🖤 بی حیا روی سینه ی تو داره میشینه😭 #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
کاش در این شب ها دل کسی را نشکنیم.
امشب من زینب بودم و خردسالان دورم رقیه. یک فردی هم با اخلاق یزیدی تشریف آورد. خیلی قشنگ در برجکمان زد. به خاطر رقیه های دورم خیلی خودم را کنترل کردم. حتی یک درصد هم به خاطر صحبت هایی که به من کرد از او ناراحت نشدم. بخشیدم. ولی بچه ها گناه داشتند. هنوز نگاه هایشان جلوی چشمانم است. متعجب و ترسیده نگاهم میکردند. ولی با تمام این شرایط محترمانه و با خنده جوابشان را دادم. ولی از حجم فشار، سردردی گریبان گیرم شد. وای خدای من زینب چه کشیدی؟ نشان ندادن غم عجیب سخت است مخصوصا وقتی طفل برادرت کنارت باشد.
#مونولوگ
#دلنوشته
#حسینی
عِمران واقفی:
می دانی عبره و دمع چه فرقی دارد؟ آبی که از قلب میجوشد را میگویم. همانی که گدازههای آدم ساز است.
#مونولوگ
خسرو را سر بریدند. سروی را خم کردند. #خسرو، همچون #سرو، با #رو افتاد بر زمین.
#کاریکلماتور
#عاشورا
💡🕯
سی هزار تلمبه فوت کردند تا خورشید را خاموش کنند. هیهات که تازه از امشب طوفان توئیتری زینب شروع شده. به هر اپلیکیشن که میرسد هشتگ داغ میکند و رفتارهای پوپولیستی عبیدالله و یزید را باد هوا میکند. به امپراطوری رسانهای زینب خوش آمدید. عالمه غیر معلمه...
#مونولوگ
#امپراطوری
فرمانروایی ملک رسانه زینب است. بی شک. برای اولین بار در تاریخ، حرف حق شیعه به درون منهتن رسید. به درون وی-اُ-اِی رسید. برای اولین بار فاکس نیوز خطبه حضرت زینب را کامل پخش کرد. فکر میکردند با پخش زنده از چند زن و کودک آبروی علی را میبرند. وقتی زینب شروع کرد... انگار علی، فرمانروای ملک سخن، بر فراز منبر کوفه خطبه میخواند. به گمانم ملائکه هم تکبیر گفته باشند. مسئولین فاکس نیوز تا بیایند کات بدهند پته همهشان بر باد رفت...
#شام_غریبان
#زینب_کبری
#بانوی_بزرگ
#دختر_امیرالمومنین
#دختر_صدیقهطاهره
چقدر سوز دارد برای یک امپراطوری که سی هزار سَبُع و ذئب را برای کشتار صد نفر شیعه علی بفرستی و زن و بچه شان را به اسارت بگیری و هنگام برداشت رسانهای، یک شیرزن همه سرمایه گذاری بیگپروداکشن را به نفع بنی هاشم مصادره کند....الف الف الف دینار آبروی اموی با یک خطبه زینب بر باد رفت. آهای دختر جوان که گوشی هوشمند دستت است! #بلدی رسانه بشوی؟ #مثلا مثل بیبی زینب.
#باغ_انار
@ANARSTORY
بسیار عالی
یک جایی، در یک بیابانی، حدود 70 تا 100 نفر در یک جنگ نابرابر کشته میشوند.
میان این 70نفر، یک نفرشان حسین بن علی ست.
امام مسلمانان و فرزند پیامبر.
حدود 1400 سال پیش، خبری از رسانه نیست.
یعنی خبر کشته شدن اینها به هیچکس نمیرسد.
بعد از این واقعه نظامی بسیار کوچک، فرزندان و زنان این 72 نفر هم اسیر میشوند به دست دشمن.
دشمن به مردم همه شهرها میگوید حسین از دین خارج شده بود.
انقدر علیه حسین تبلیغات کرده بودند که مردم برای کشته شدن فرزند پیامبرشان جشن گرفتند.
از میان این زنان اسیر، بانویی برمیخیزد به اسم زینب.
زینب همراه اسرا شهر به شهر سفر میکند، و شهر به شهر ماجرای کربلا را تعریف میکند.
طوری که همه میفهمند حسین، از دین خارج نشده بود.
بلکه در پی اصلاح دین خدا بود.
اگر زینب نبود، هیچکس حقانیت حسین به گوشش نمیرسید.
شاید اگر زینب نبود، امروز ما بجای عزا برای حسین، جشن میگرفتیم برای کشته شدنش.
زینب توانست تبلیغات دشمن را بیاثر کند.