eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
905 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
160 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
نکند غم به دلت راه دهی رهبر ما همه امید و همه عشق و همه باور ما نکند فکر کنی کشور ما کوفه شده لب تو تر بشود...‌ صف بشود لشکر ما خم به ابروی تو اصلاََ ابداََ نیست قبول به فدای تو شود این تن ما این سرِ ما نکند حس غریبی بکنی آقا جان به خدا خواب نیاید دمی در بستر ما نیست ترسی به دل ما که کنند آشوبی ببر خفته است در این گربه ی ما،کشور ما تو اگر حکم جهادی بدهی واویلا نکند رحم به دشمن به خدا خنجر ما ماهمه گوش به فرمان که لبی تر بکنی بکشیم تیغ و قیامی بکنیم سرورِ ما ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
عجب ورود خوبی داشتی عزیزم. ورود من راهم بشنو که مطمئنم رستگار می شوی... دقیقا یادم است. اوایل اسفندماه بود. همان موقع شیراز بودم. وقتی خسته و کوفته از بازار زرگر ها برگشتم، به دلیل سرما وسط سالن پذیرایی پخش شدم. «حس اینکه برم سمت بخاری و خودم رو گرم کنم اصلا نبود😅😂» همان موقع صدای پیام گوشی‌ام که پشت سرهم پیام می آمد بلند شد. با وجود خستگی گوشی را باز کردم و نگاهی حواله‌اش. فکر می کردم شاید بنده خدایی پشت گوشی دارد تلف می شود. اما برعکس بود . تازه ملت داشتند جان می گرفتند. ادمین کانال کوچه احساس خانم صادقی، پست های جدیدی می گذاشت. در مورد باغ نویسندگی بود و خلاصه تاکید داشت بی صدا وارد آنجا بشویم. من هم اول فکر می کردم شاید کانالی مانالی چیزی باشد شبیه بقیه. اما جمع نویسندگی‌اش مجذوبم کرد. وارد که شدم.........رسما مغزم قفل کرد! انگار جو زمین شکافته، سیاره‌ای دیگر به زمین برخورد کرده بود. دنیای عجیب و غریبی که روزی در واقعیت فکر می کردم به آن برسم. دقییییق یادم هست به محض ورودم ستایش«دختر محی» اولین تمرین آموزشیش را برای دیگران گذاشته بود. همان شب اول تمرین خورد به تورمان😁 تازه بحث های جالبی هم در مورد تبعیض قائل شدن بود که یادم هست آن شب حسابی آقای امیرحسین با بانو گمنام که آن موقع با پروفایل شهیده کمایی می شناختمشان، شکل گرفته بود. چه شب هایی که بعد از آن رفتم معنی واژگان استفاده شده از گوگل را سرچ کردم‌. مثل تعریف مونولوگ، کاریکماتور‌‌ و... خلاصه اینکه آن شب کلی هیام بانو را دعا کردم و ادمینش آزاده. بعد هم که نهالی شدم در باغ. البته همچنان هم نهال هستم😂 ولی خب همان موقع جو‌اینجا ما را گرفت و دیگر هیچ وقت ولمان نکرد. باشد که رستگار شویم... ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
گُمْنام.بهار🐣⃟💠: دلم برای فلافل و نان های بادومی شکل عراقی تنگ است🙂 برای صدای پر از لهجه پیر عراقی که می‌گفت غذای ایرانی باقالی پلو !!! برای خانه هایشان که رو به همه باز بود برای گم شدن کفش ها لخ لخ دمپایی ها قهوه های تلخ و خرما ارده و محلویه های شیریـــــن کودکان کچکی که پا به پای بزرگ تر هاشان کمک میکردن و مردمی که در حد توانشان کمک می‌کردند،حتی با باد زدن زائران! شاید هم با یک شیشه عطر فقط🙃 🐣
مسابقه کتابخوانی از آثار اندیشمند انقلابی دکتر محمد حسین فرج نژاد موضوع: مقاله :اصول کلی حاکم بر فیلم های آخر الزمان هالیوود(پروژه آخرالزمان سازی) 15 / 06 / 1400 ساعت 12 الی 12:45 شیوه شرکت در مسابقه: متن سؤالات در تایخ و ساعت فوق در سایت دانشگاه ها و فضای مجازی بازگذاری شده و باید جواب را به صورت عدد 10 رقمی همراه با نام و نام خانوادگی، نام دانشگاه، سِمَت (استاد، کارمند، دانشجو) به سامانه پیامکی 500024301 ارسال کنید (ضمنا برای اساتید و کارمندان گواهی صادر می شود) لینک دانلود مقاله: https://bayanbox.ir/info/5985253619916962843/Dr-Faraj-Nejad لینک دانلود زندگی نامه: https://bayanbox.ir/download/8157427297130062909 💠 موسسه اندیشه و فرهنگ اسلامی صادقیه یزد 🆔 @andisheyazd
❇️ درباره حضرت ام المومنین خدیجه کبری سلام‌الله‌علیها. 👈 قطعا خیلی از شما عزیزان دنبال منبع خوب درباره ایشان برای پست گذاشتن یا سخنرانی هستید . 👌 در لینک https://b2n.ir/s99009 کتابهای خوب و عالی ای هست درباره ایشان که می توانید به صورت حلال و در فرمت های مختلف ، دانلود کنید و استفاده کنید. انشالله تولید محتواهای خوبی برای این بانوی بزرگ اسلام داشته باشیم. @ma_va_o ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
زهراسادات دستم را گرفته بود و می‌کشید. چشمانم را بسته بودم. ازم قول گرفته بود تا نگفته است بازشان نکنم. کم‌کم داشتم نگران می‌شدم؛ با این که به زهراسادات اعتماد داشتم. آن محله و کوچه‌هایش را نمی‌شناختم. ساعت هنوز هفت صبح هم نشده بود. فکر کنم شش و بیست دقیقه بود. دائم می‌خواستم عقب بکشم و از زهراسادات می‌پرسیدم: کجا می‌بری منو؟ زهراسادات هم جواب سربالا می‌داد. مچم را محکم گرفته بود. واقعاً زورش بیشتر از من بود. فکر کنم پنج دقیقه‌ای راه رفتیم. زهراسادات گفت بایست اما اجازه نداد چشمانم را باز کنم. شانه‌هایم را گرفت و من را کمی به سمت خودش کشید. انگار می‌خواست ایستادنم را دقیق تنظیم کند. حس کردم پشت سرم ایستاد. نمی‌دانستم کجاییم. از پشت سر درگوشم گفت: حالا چشمات رو باز کن! چشمانم را باز کردم؛ اولش چیزی که دیدم را باور نکردم. مقابلم یک ایوان طلایی بود و یک در که سردرش نوشته بود: حسین منی و انا من حسین... دقت کردم، ضریح را دیدم. باورم نشد. باب القبله بودم. حرم خلوت بود. ناباورانه خندیدم. زهراسادات سرش را جلو آورد و در گوشم خواند: سلام آقا...که الان روبه‌روتونم... یک قطره اشک گرم از چشمم سر خورد و همراهش ادامه دادم: من اینجام و، زیارت‌نامه می‌خونم... حسین جانم... می‌خندیدم و گریه می‌کردم. انقدر گیج بودم که حواسم نبود دستم را بگذارم روی سینه‌ام و سلام بدهم. سرمست سلام دادم، با گردن کج جلو رفتم و دست کشیدم روی ضریح. لبم را گزیدم. تازه آن‌جا بغضم ترکید. زیر لب گفتم: چی می‌شد واقعی بودی؟ برایم مهم نبود آدم‌هایی که از کوچه رد می‌شوند، درباره دوتا دختر جوان که جلوی آن بنر بزرگ ایستاده بودند و گریه می‌کردند چه فکری می‌کنند. مهم این بود که ضریح واقعی نبود. مهم این بود که من کربلا نرفته بودم... یک بنر بزرگ بود؛ خیلی بزرگ. فکر کنم دوازده متری می‌شد. زهراسادات برایم توضیح داد که این تصویر باب‌القبله است. مال یکی از روضه‌های خانگی بود. از آن روز تا اربعین، من و زهراسادات هر روز کله سحر، مثل دیوانه‌ها می‌رفتیم در آن کوچه، مثل دیوانه‌ها سلام می‌دادیم و کمی روضه می‌خواندیم و می‌رفتیم سر کار و زندگی‌مان. مهم نبود بقیه چه فکر می‌کردند. حال آدمِ دیوانه‌ی جامانده‌ای که دم اربعین کربلا نرفته باشد، بهتر از این نمی‌شود...
Hamdi AlimiHamdi Alimi - Havaset Hast Be Moohaye Sefide Saram (128).mp3
زمان: حجم: 13.55M
جلوی آیینه خودمو میبینم🏴 خیلی تغییر کردم 🎶😭 جدی جدی🏴 با روضه های تو خودمو پیر کردم🎶 باور من اینه🏴 که همیشه تو زندگیمی🎵 من عوض شدم ولی🏴😭 تو حسین بچگیمی🎶 حواست هست🎶 به موهای سفید سرم🎵😭 چقدر امسال از گذشته شکسته ترم🎶 حواست هست🎶 نوکرت داره پیر میشه🎵😭 بخرم ببرم به حرم داره دیر میشه🎶 دوست دارم دوست دارم🎵 دوست دارم دوست دارم🎵 من اومدم تا با معجزه ی عشقت تازه آدم شم🎶😭 دلمو بردارو یجوری عاشق کن رسوای عالم شم😭🏴 کی منو صدا زده اگه تو صدام نکردی🏴😭 هی بدی دیدی🎶😭 ولی تو منو رهام نکردی🏴 حواسم هست😭 که بدیمو به روم نزدی🏴 حواسم هست😭 این تو بودی که راه اومدی🏴 حواسم هست🏴 عمر من داره طی میشه😭🎶 اربعین که میام بطلب بگو کی میشه😭
دوست دارم دوست دارم 
دوست دارم دوست دارم
همه شب هامو غم تو طی کرد ببین که آشوبم😭 تو روضه ها آقا منم مثه نوکر به سینه می کوبم😭🏴 من فدات که از عطش نفست دیگه بریده😭 مادرت اومد ولی دیگه قاتلت رسیده🏴😭 حواسش هست🏴 کی گلوتو بوسه زده😭🖤 حواسش هست🏴 توی گودی کجا اومده😭 حواسش هست مادرت داره میبینه😭🖤 بی حیا روی سینه ی تو داره میشینه😭
. نوکرت داره پیر میشه...حواست هست؟ آره؟...چرا هیچی نمی‌گی؟
کاش زودتر میگفتید با نماز عشا میخوندیم. چشم الان میخونم...اسم مادرتون را میگیدو اسم پدرشون را
هدایت شده از ح.دلخوشی
بله خدا اجرتون بده سرکار خانم رخشنده فرزند امیرقلی .درضمن مادر شهیدبودن
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
بله خدا اجرتون بده سرکار خانم رخشنده فرزند امیرقلی .درضمن مادر شهیدبودن
برای ایشان نماز لیله الدفن بخوانید. دو رکعت...رکعت اول بعد از حمدآیت الکرسی و رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه قدر... صلوات و میگی وابعث ثوابه الی قبر اسم مرحومه بنت اسم پدر