MP MF:
هر وقت یه مسیحی و یهودی براتون ادعا کرد ، سریعا #مباهله را در دماغ وی خورد نمایید.
با تشکر
🌿فرات🌿:
تمام زندگی ام فدای کسی که برای اثبات حقانیت اسلام، تمام زندگی اش را به میدان آورد...
#مباهله
#فرات
Aysan:
#مباهله
یعنی عظمت و قداست و برتری اسلام
🌿فرات🌿:
باید یک جایی، یک روزی، مشخص میشد آیه تطهیر در شأن چه کسی نازل شده؛ تا پس فردا هر کس و ناکسی ادعا نکند من هم از اهل بیت هستم...!
#مباهله
#فرات
Aysan:
#مباهله
یعنی پیروزی عفت و صداقتِ، محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین.
آرتان:
#مباهله....یعنی سوره تطهیر.....
خواستم از #مباهله بگم.....
★•••زهــرا بــهــرامــ•••★:
دشت،کویر،کوه،درخت،خاک و حتی سنگ ریزه ها به شوق آمدند.
وقتی محمد، با اهل بیتش پا به میدان گذاشت...
#مباهله
#تمرین91
کله گنده مسیحی ها هم پایش لرزید،وقتی قامت پنج تن عالم را دید...
#مباهله
#تمرین91
کوه های استوار هم در برابر بهترین مخلوقات خداوند به رسم ادب، از جای کنده می شوند...
#مباهله
#تمرین91
مَحْبُوبْ:
ای مسیحیان نجران فردا برای مباهله با جانم می آیم.
و چه هیبتی دارد جان رسول الله، وقتی دست حسن به دستش و حسین در آغوشش و فاطمه کنارش، پیامبر را همراهی می کند.
#تمرین91
#مباهله
#جان_نبی
Selahselah:
#مباهله یعنی قالب تهی کردن مدعیان در برابر حقیقت.
★•••زهــرا بــهــرامــ•••★:
#مباهله یعنی بیاید محمد با علی، همراه بشود کوثر عالم با دو یاور دین...
#مباهله
#تمرین91
Selahselah:
همان علی که در محراب مسجد ضربت خورد همان حسنی که تابوتش را تیر باران کردن ، همان حسینی که در کربلا به خون خود غسل نمود و همان زهرایی که شهید مدافع حرم و بیت امام زمانش شد ، اینان همان هایی هستند که در مباهله ، پیامبر خویش را همراهی کردند و مسیحیان جرأت مقابله با ایشان را نکردند.
پس چگونه این مسلمان نماها به خود اجازه جسارت دادند؟
آیا غیر از این است که به رحمت ایشان امیدوار بودند؟
#مباهله
عقیق:
مرد که باشی جونتو میذاری کف دستت و هرجا ولی خدا امر کنه دست زن بچه رو میگیری میری وسط میدون
چون ته راه حق هرچی که باشه قطعا پیروزیه.
#جان_نبی
#مباهله
fateme:
دو راهیه سختیه
شاخ و شونه بکشی برای دلایل خلقت هستی ، پنج تن آل عبا، بعدش تبدیل به پودر اسقف شی
یا خیلی محترمانه قبول کنی حق نیستی و مصالحه کنی و جزیه بپردازی
بعد هم روتو با آب و صابون بشوری
#مباهله
#تمرین91
گُمنام:
#مباهله یعنی وقتی که مسیحیان نجران صورت های مصمم و نورانیه پیامبر، اقا جانم علی بن ابی طالب، مادرم زهرا، و حسنین را دیدند به غلط کردن افتادند وبجای ان مصالحه کردند😏
MP MF:
هیچ دلی جرئت تحمل آن همه نور نداشت ...
#مباهله
عِمران واقفی:
جان پیامبر بودی. وگرنه چگونه میان بستر میخوابیدی لیلةالمبیت را؟
#مباهله
afsoon m.r:
شیرپاک خورده تراز علی کیست؟
جان،کف دستی وشمشیر در کف دیگر!
#مباهله
#افسون_رشادی
♡Jasmine♡:
و چه زیبا بود که همیشه دشمنان را با معجزه ای غافلگیر میکردند...
#مباهله
Selahselah:
چند بار باید دیگر باید پیامبر حرمت و عظمت اهل بیتش را به رخ میکشید تا مسلمانان عظمتشان را درک کنند؟
#مباهله
📷أبـــوݥَہـدي🖋📚:
نجات زندگی و در اغوش گرم خانواده اسمانی است این روز .
#مباهله
وحی آمده بود پیامبر مباهله کند،
با مسیحیانِ نجران.
خدا گفته بود:
پسرانش بروند و زنانش و خودش.
مسیحیها زودتر آمده بودند.
بزرگشان گفته بود:
اگر محمد با تعدادِ کمی آمد ؛
مباهله نکنید که نابود میشوید.
وقتی هم دیدشان از دور، گفت:
این صورتهایی که من میبینم
اگر از خدا بخواهند که کوه کنده شود،
میشود!
گفته بود بیا برگردیم.
محمد آمد
با پسرانش، زنانش و خودش.
حسن و حسین را آورده بود،
فاطمه را
و خودش؛ علی را ...
#مباهله
Selahselah:
راستی چه میشود که میفهمی راست میگوید از او خواهش میکنی که نفرین نکند ولی حاضر نمیشوی به این حقیقت بپیوندی؟
#مباهله
M:
"جانِ " مباهله بود که در غدیر "مولی" شد.
#مباهله
Selahselah:
پیک علی بن ابی الطالب سراسیمه خودش را از مسجد به فاطمه رساند ،
مولا فرمودهاند مبادا لب به نفرین باز کنید.
آخر این فاطمه همان فاطمهای بود که در مباهله پیامبر را همراهی میکرد و نصرانیان با دیدن او، از پیامبر خواهش کردند که دست از مباهله بکشد.
#مباهله
مَحْبُوبْ:
اگر با خانواده اش آمد، مباهله نکنید زیرا هلاک میشویم و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند...
و پیامبر آمد با جان خودش و دو جانان خودش و زهرای جانش ...
#مباهله
Selahselah:
مباهله ینی بفهمی نُفُس پیامبر کیا بودن؟
بفهمی چه قدرتی داشتن؟
بعد بری سراغ محرم بگی جریان چیه؟
#مباهله
MP MF:
چشم دلمان با سپر گناه پوشانده شده ...
البته هر سپری خوب نیست گاهی فقط جلوی نور رو می گیرند ...
#مباهله
#مباهله ما بین پارت های #نیاز مثل پیام بازرگانی میمونه...
مامور امنیتی😁
میهمان داشتم، تامیهمان ها رفتند گوشی را دست گرفتم، باغبان نوشته بود زود بیا ناربانو! بادست به پیشانی ام کوبیدم.
پاک یادم رفته بود که امشب میزبان بودیم!
میهمانی امشب تمام شده بود.
لیوان اب یخ را سرکشیدم تا بلکه از عصبانیتم کم شود. صدای جوجه غاز دخترم که دورگه شده گوش هایم را می خراشد.
باخود می گویم دیگر وقت ان رسیده که باچاقو اشنایش کنیم، شیطان هم تشویقم می کند که یک لقمه چربش کنم.
هنوز میان وجدان فرشته سفید پوش و وجدان شیطان سیاه پوشم جنگ بود که
چشمم به تلویزیون افتاد.
سریال همسایه هم دلش گرفته است!
یکی کشته شده و دو ایل به هم ریخته اند.
آخرسریال هم رضایت خواهند داد و من نمی دانم نگران چه چیزی هستم!
بالشت را کنار دستم گذاشتم، انگار استرس فیلم به خانه هم منتقل شده.
صدای بازیگر فیلم می آید.
باخود می گویم کاش این آقایون درختان سخنگو کمی تمرین کنند، تا شاید مانند این بازیگر صدایشان حس را منتقل کند.
هود اشپزخانه هم به سرفه افتاده گمان کنم بوی فلافل ها سینه اش را اذیت کرده است.
گوش هایم هم وزوزاشان جزیی از زندگی روزمره ام شده، دکتر می گوید این بیماری میان سالی است.
سجاده، چادر وقرآنم را سرجایشان گذاشتم، یک چشمم به سریال بود یک چشم به گوشی، استاد واقفی هم یک تمرین جدید گذاشت که الان دارم ان را می نویسم، گوشم باسریال است،صدای گریه بازیگر زن که به خاطر برادر زندانیش زار می زند اشکم را درآورده، چشمم در گوشی، باد کولر هم پرده سالن را می رقصاند و مارا می لرزاند،هوهوی کولر گرچه به زیبای صدای باد نیست در میان درختان نیست، اما گوشم را نوازش می دهد این اخرین روزهایی است که صدای کولر به گوشم می رسد، می رود تاسال آینده ! اگر عمری باقی باشد ان شاءالله.
گلدان گل پتوس را آبیاری کردم، حالش هیچ خوب نبود، حالا کمی سر حالتر شده.
راستی من چرا گزارش جز به جزء خانه و زندگیم را نوشتم؟!
گمانم اقای واقفی از بچه های امنیت است!
دیگر به هیچ کسی نمی شود...
#تمرین97
#افسون_رشادی