حاج بی بیِ ما همیشه، حتی جلوی محارمش چارقد سفید به رنگ برفش سرش بود. یک طرف چارقد سفیدش را دور سرش میپیچید و آخر باقی ماندهاش را از گوشه روسری میداد داخل.
من که جوانیها و سلامتیاش را ندیدهام ولی شنیدهام تا وقتی پاهایش توان راه رفتن داشته در زینبیه به دختران مکتب درس میداده، قرآن خواندن و تفسیر آیات قرآن آموزش میداده نصف بیشتر مادران و زنان حالای روستایی که دیگر شهر شده میگویند:
- ما قرآن خواندنمان را مدیون بی بی هستیم.
از او خاطرات زیادی نقل میکنند که برایم همهشان شیرین است.
مثلاً یکی از اقوام که همسایه حاج بی بی هم بوده تعریف میکند:
تازه تلویزیون خریده بودیم. آن زمانها خانوادههای کمی تلویزیون داشتند. از قضا محرم و صفر از راه رسید و مجلس روضه ما به پا شد. روز اول روضه بود، تلوزیون روشن بود. حاج بی بی اولین نفر آمد داخل عادت داشت وقتی می آمد روضه کنار در بشیند و رو بگیرد. در خانه به جز من کسی نبود. وقتی که نشست گفتم:
- بی بی جان خوب شد آمدید من بروم همسایهها را خبر کنم.
رفتم و سریع برگشتم از پنجره دیدم بیبی رو گرفته، خودش را جمع کرده و با انگار با کسی حرف میزند و با بله و نه فقط جواب میدهد. رفتم داخل دیدم بیبی رو گرفته و چنان با اخم خودش را زیر چادر پنهان کرده.
گفتم:
- بیبی چرا رو گرفتی؟ کسی نیست!
اشاره کرد به سمت صندلی آقای روضهخوان
گفتم:
- بیبی ببین کسی نیست ببین چادرم را در آوردم.
آرام گفت:
- پس این صدای مرد کیه از خیلی وقته حرف میزنه؟
خندیدم
- بیبی خدانکشت تلویزیونه... روشن مونده بود خاموش نکردم!
حیا را باید از زنان قدیم یاد گرفت.
#خاطره
#حیا
هر کدامشان برای کاری بیرون رفتند.
کل روز، برای او بود. بدون بیننده یا نصیحتکنندهای!
به قول رفقا وقت واسه عشق و حال داشت و امکاناتش هم به وفور یافت میشد. از خلوتی خانه بگیر تا سیستم و اینترنت و...از همه مهمتر شیطان از همیشه سرحالتر در حال خدمترسانی به خلق خدا بود.
"چیزی که نیست.نه کسی تو را میبینه و نه قرار اتفاقی بیفتد! فرصت به این خوبی داری ازش استفاده کن!
جوانی و پر نیاز خدا هم خودش میداند!
هیچ کس از کارت باخبر نمیشه! تو هنوز هم همان دختر سربهزیر و با حیای فامیل باقی میمانی.کسی که که نمیفهمه"
شیطان افتاده بود رو دور وسوسه کردن و بیمهابا سخنرانی میکرد.
نباید مشتری دست به نقد امروز از دست میرفت. به هر ریسمانی که فکرش را میکرد ، چنگ زد. از حفظ پرستیژ دخترک بگیر تا باز بودن درب توبه و رحمانیت خدا.
یک آن دید دخترک بیتوجه به افاضاتش رفت به سمت روشویی و وضو گرفت.
این اولین ضربهی حریف بود.
شیطان ولی همچنان به خود میپیچید و از راهی جدید وارد میشد.
صدای پیغام گوشی خبر از حملهای دیگر میداد.
به سمت موبایلش رفت و پستی را که ارسال شده بود را باز کرد همین که نگاهش به کپشن افتاد به کل ، اینستا را حذف کرد.
تا اینجا شیطان قریب به نود درصد فیتیلهپیچ شده بود و از درد به خود میپیچید.
قربة إلی اللهی که دخترک در نیت نماز گفت ،ضربهی آخر هم به شیطان زده شد و دیگر هیچ جانی در تنش باقی نماند.
دخترانما به این آسانیها چوب حراج به حیایشان نمیزنند.
آنها بزرگتر از آنند که برای لذتی کاذب و آنی زندگیشان را نابود کنند....🌸
#تمرین94
#حیا
S.m.yazdani:
#حیا
تبرک
- سهیلا، ظهر میریم خونه صدیقه خانم، اگه میخوای بیای، خودت رو برسون.
سهیلا استارت زد. پرایدش هن هن کنان روشن شد. دندهی عقب را با صدای دلخراشی جا زد. فرمان را به سمت راست چرخاند. دستش را پشت صندلی شاگرد انداخت که زمین خالی را ببینید. کلاچ و ترمز را تنظیم و حرکت کرد. با ضربهی وارد شده به ماشین دلش ریخت. خواست که با ترمزی سریع، توقف کند که پا را روی گاز فشار داد و اول تا آخر ساینای همسایه را تبرک کرد.
شیشه را پایین کشید. سرش را بیرون داد و نگاهی کرد. خرابی زیادی به بار آورده بود.
"نکند کسی دیده باشه."
سرش را به سمت خانهی فتانه چرخاند. کسی پشت پنجره کوچه را نمیپایید. نفس راحتی کشید. خودش را روی صندلی انداخت. سر و ته کردنش را تمام کرد و بدون هیچ وجدان دردی راهش را کشید و رفت.
هنوز گرد و خاک دست پخت سهیلا به زمین نشسته بود که آقای صبوری کیفش را سر دوش انداخت و با چک کردن لیست برنامهی روزانهاش پلهها را پایین آمد. دفترش را زیر بغل زد و در را باز کرد. خط سیاه نشسته بر سفیدی پیکر ماشین، برنامهاش را عوض کرد. ماتش برد و عصبانیت رنگ صورتش را عوض کرد. به سمت ماشین رفت. کیف و دفترش را داخل ماشین گذاشت. محل ضربه را برانداز کرد. تلفنش را از جیب کت بیرون آورد. چندین بار الگوی ورود را کشید تا گوشی هنگ شدهاش دسترسی به لیست تماسها داد. شستش را روی عدد سه نگه داشت تا شماره بانوی قصر روی صفحه نمایان شد. بوق سوم تمام نشده پاسخ داد.
-سلام مرد خونه چی جا گذاشته؟
صدای نرم پشت خط آبی بود روی خشمش. نفس عمیقی کشید.
-هیچی عزیزم، فقط امروز شاید به کارها نرسم.
-چرا؟ چی شده؟
-یه نفر به ماشینمون علاقه داشته، حسابی چلوندتش. مشخص که نیست کار کی بوده اما تو جمع همسایهها حتما بگو حق الناس رو به خدا میسپاریم.
-ده بار گفتم دوربین بذار، گفتی بعد. این مردم از خدا که حیا نمیکنند حداقل شاید از دوربین حیا میکردند و پای خطاشون میموندند.
#آسیب_شناسی_رمان_ایرانی و #خواب_داعیه_داران :
مدتهاست که شاهد بارش بیاندازه رمانهای #آنلاین ، #اینترنتی و #نرمافزاری هستیم. این آثار به صورت رایگان و در انواع پلتفرمها در اختیار عموم قرار میگیرد.
بسیاری از کارشناسان و فعالان اجتماعی رغبتی نسبت به خواندن اینگونه اثرها که اکثراً به قولی رمان زرد با عامه پسند هستند، نشان نمیدهند؛ چرا که خواندنشان را هدر دادن وقت و تلف کردن عمر میدانند.
حال این سوال مطرح میشود که چطور باید فهمید آنچه هر روز در #ذهن_نسل_آینده ما نقش میبندد چیست؟ جامعه شناسانی که میخواهند #آسیبهای_اجتماعی را بررسی نمایند تا بفهمند دختران این کشور چطور راضی به حراج #حیا و عفتشان شدهاند، باید سری به فضای حاکم بر این رمانهای بیاعتبار تکثیر شده بزنند.
نوجوانی که از دوازده سالگی ذهنش به واسطه رمانهای سهلالوصول با محتوای #عاشقانه و #اروتیک تصرف شده است، زمانی که وارد جامعه میشود، با ایجاد اولین فضای شبیهسازی شده با آنچه در دهها رمان خوانده، دل میبازد و پای آموزههای خانوادگیش سست میشود. حیا در آموزههایی که خوانده، به اندازه خجالت از اروتیک از نوع پیشرفتهاش محدود میشود. همسالانی که ارتباط فراوان مجازی با یگدیگر دارند، به جو ایجاد شده ضریب بالا میدهند و موید یکدیگر خواهند شد. هر که این فضا را تایید نکند با انگهای رنگارنگ پس زده میشود.
دهها #رمان_زرد و فراتر از آن که به راحتی در اختیار #جوان و #نوجوان این جامعه قرار داشت را خواندم تا به آنها که وقت برای درک فضای ذهنی مخاطبان رمان ندارند بگویم، رفتارها و هنجار شکنیهای موجود در جامعه نتیجه #تهاجم_فرهنگی_هنرمندانه دشمنان دوره دیده ماست.
باید بگویم مفاهیمی که در رمانهای هدفمند و انبوه این روزها به عنوان #سبک_زندگی تلقین و عادی سازی شده عبارتند از: روابط بیحریم جنس مخالف در قالب اکیپهای دوستی و یا مهمانیها، دوستیهای اجتماعی و روابط ولنگار به نام برادرانه و خواهرانه بین دختر و پسر، مصرفگرایی بیقاعده، معرفی مشروبخوری و سیگارکشیدن به عنوان نماد غرور و شخصیت، مشروعیت دادن به فرزندان نامشرع، ورود خارج رفتههایی که معمولا بیشتر از همه میفهمند و بهترین فرد داستان هستند و مذهبیهایی که عقدهای و خودخواهند و ...
حالا _قلم_به_دستان و #فعالان_فرهنگی بفرمایند برای مقابله با این تهاجم فرهنگی وسیع و حساب شده، چقدر به دستور #مقام_معظم_رهبری دام ظله در #بیانیه_گام_دوم انقلاب در مورد تبیین سبک زندگی اسلامی به وسیله هنر توجه کردهاند. مقام ولایت از زمان اعلام دستور #جهاد_تبیین بارها و بارها به جایگاه هنر و تاثیر آن در جریان زندگیها توجه دادهاند.
امید است مصداق این حدیث نشویم:
امام علی علیه السلام: کسی که به هنگام یاری ولی خود، بخوابد، با لگد #دشمن بیدار خواهد شد.
فوقع ما وقع
#رمان_ایرانی
#خواب_فرهنگی
#سبک_زندگی
#زینتا
زینب رحیمی تالارپشتی نویسنده
💠 #شرم
🔹 امام باقر(علیه السلام):
طبیعت انسان با #شهوت، حرص، ترس و خشم آمیخته شده است، جز آنانکه این کشش طبیعی را با #تقوا و #حیا مهارکرده اند.
زمانی که نفست، تو را به گناه میخواند به آسمان با عظمت نگاه کن و از خداوند بترس، اگر از خدا نمیترسی به زمین نگاه کن شاید از افکار عمومی شرم کنی و اگر از هیچکدام شرم نداری، خود را در عدد حیوانات به حساب آور
📚 الحدیث/ج1ص7
#احادیث_روزانه
pay.eitaa.com/v/p/