eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
910 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
از کوره راه باریک کنار کوه، به سختی رد شدیم . هر آن ممکن بود لاستیک ماشین داخل گل وشل فرو برود؛ اما خدا را شکربه سلامت رد شدیم . یک جای مسطح و سفت وخشک، برای اتراق پیداکردیم؛ تا آقایان چادررا علم کنند خانمها وسیله ها را پیاده کردند. بچه ها با خوشحالی به سمت دریا می دویدند. نورخورشید دربرخورد با دریا، نقره فام شده بود. سطح آب مانند صدف می درخشید. به همراه خانمها، با چند دبه آب و یک نایلون خیار، به سختی در ساحل راه می رفتم. بعداز یک ربع بیست دقیقه پیاده روی، پشت کوهی که بین اقایان و بانوان حائل شده بود رسیدیم. کم کم به آب نزدیک شدیم. با هر راه رفتن کفشهایمان مقداری داخل لجن ونمک آب فرو می رفت. در دامنه کوه کنار ساحل، روی تخته سنگی نشستم وبه افق، جایی که آسمان ودریا به هم پیوسته بودند نگاه کردم. با عطر آشنای قدیمی، شور زندگی به من دست داد. بوی نمک ولجن درهم امیخته بودندو علیرغم بوی آزار دهنده اش بسیار لذت بخش بود. در ساحل، عده ای تا گردن داخل لجن فرو رفته بودند وعده ای زیر ماسه ها خود را مدفون کرده بودند. با صدای جیغ وفریاد چند نفر، نگاهم متوجه سمت راستم شد. کودکی اشتباهی سرش را داخل آب کرده بود و بعضی از خانمها تلاش می کردندبا دبه، آب ونمک را از سرو صورت دختربچه بشویند. ناگهان نیلوفر داد زد: -مامااااااان چشام آخ چشام. خانمی شنا کنان به سمت نیلوفر رفت و بعد از ریختن آب بطری روی سروصورتش، بامالیدن خیارسعی در گرفتن آب شور از چشمان نیلوفر شد. زهرا خسته وآفتاب سوخته وارد ساحل شد و روی تخته سنگی نشست. لباسهای تنش مثل تخته سنگ، سفت وسفید به تنش چسبیده بود. لنگه کفشش را آب برده بود وکف پایش روی بلورهای نمک وسنگ، خراش برداشته بود. فاطمه کوچولو باکف دست کوچکش، بلورهای نمک را از روی بازوهایش جدا می کرد. بادیدن این صحنه ها دیگر طاقتم تمام شد. چادر را از روی سرم باز کرده، وبه همراه لباسهای تمیزو خشک روی تخته سنگ‌گذاشتم. آرام ارام وارد اب شدم. سوزش شیرینی لبهایم را تا بناگوش باز کرد. کل وزنم را روی اب رها کردم وسبک و خیره به آسمان با امواج، بالا وپایین رفتم.