مانده چشمی که خیس و بارانی ست
خنده هایی که بر لب ما نیست
آه کابل! عزیز من کابل!
حالم از داغ تو پریشانی ست
من و تو با همیم خواهر جان
مرزها سد بین دلها نیست
جای گل روی کفش تو خون است
طرح شادی برای لیلا نیست
امنیت آرزوی زیبایی ست
حیف این آرزو مهیا نیست
خشم و بغضم به هم رسید، اینجا
جای خالی یک «سلیمانی» ست...
شاعر: #زهرا_آراسته_نیا