eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
916 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
🎊 🎬 _من و یاد افتادیم توی هچل. کلی شکنجه شدیم. بعدش خلاص شدیم؛ ولی چه خلاص شدنی؟! من که مُردم و زنده شدم. یاد هم که اولش عاشق شد، بعدش دزد. بعدشم که فراموشی گرفت و الانم که زندانه. به ظاهر منم نگاه نکنید. از داخل داغونم. چون دارم می‌بینم یکی از شاگردای خوب باغم که جای پسرمه، افتاده توی هچل. دارم می‌بینم که عاشق شده، ولی توی این وضعیت نمی‌تونم براش کاری کنم. دارم می‌بینم که مشکلات مختلف باغ، داره ما رو از پا در میاره و منم کاری از دستم بر نمیاد. چرا؟! چون خزانه‌ی باغمون خالیه. چون همسایمون که فکر می‌کردیم دوستمونه، فهمیدیم از شیادترین آدماست. چون هرجای باغ رو درست کنی، از یه جای دیگه‌اش می‌زنه بیرون. و آخری اینکه من تنهام و از پس این همه آدم با مشکلاتی که دارن، برنمیام...! عمران سپس دست گذاشت روی گوشه‌ی چشمانش و بی‌صدا اشک ریخت. اعضا هم احساساتی شده بودند و هرکدام یکی یه بطری آبغوره گرفته بودند. البته طولی نکشید که عمران دستی را روی شانه‌اش احساس کرد. _تو تنها نیستی برادر. ما اینجاییم. کنارتیم. پیشتیم. زنده‌ایم. هنوز نفس می‌کشیم. تو تنها نیستی. همه‌ی اعضایی که اینجان، با ما همراهن. چون اگه همراه نبودن، الان اینجا نبودن. پس غصه نخور. همگی باهم درستش می‌کنیم! این جملات را مهندس محسن با غرور و هیجان خاصی گفت. طوری که عمران دست روی دست او گذاشت و لبخندی زد. مهندس محسن نیز با لبخندی امیدوارانه، از عمران فاصله گرفت و روبه جمعیت گفت: _یاد هم عضوی از این باغه. جای داداش کوچیکه‌ی ماست. حالا براش مشکلی پیش اومده. مشکلی که می‌تونه واسه هرکسی پیش بیاد. رَوا نیست تنهاش بذاریم. ما یه خانواده‌ایم و پشت همدیگه رو خالی نمی‌کنیم. ما اتحادی داریم که داشتنش به همین راحتیا نیست. پس با قدرت کنار هم و برای هم، این مشکل رو حل می‌کنیم! هم مشکل یاد رو، هم مشکل مادرزن آینده‌ی یاد رو! و سپس دستش را جلو آورد تا بقیه دست روی دستش بگذارند و با او و حرف‌هایش بیعت کنند که خب کسی جلو نیامد. مهندس محسن داشت خیت می‌شد که بانو نسل خاتم به آن‌ها پیوست و رشته‌ی کلام را به دست گرفت. _دقیقاً. یادتونه گفتم باغ ما الماس درخشانه؟! برای همین جاها بود که گفتم. به قول جناب مهندس، باغ ما اتحادی داره که هیچ جا نداره. فکر نکنید که اتحاد به راحتی به دست میاد. فقط خانواده‌های واقعی و اصیل اتحاد دارن. ما باید یه بار دیگه اتحادمون رو در برابر مشکلات نشون بدیم. پس یا علی بگید و دست روی دستم بذارید تا اتحادمون علنی بشه! طولی نکشید که همه‌ی بانوان، دست روی دست بانو نسل خاتم گذاشتند. مهندس محسن که مبهوت مانده بود، در تایید صحبت‌های بانو نسل خاتم و با صدایی لرزان گفت: _و این یعنی مهارت. مهارت اتحاد داشتن، به همین راحتی به‌دست نمیاد. و با چشمانش داشت به مردان باغ التماس می‌کرد که بیایند و دست روی دستش بگذارند که ناگهان احف از پشت آمد و اولین نفر دست روی دست مهندس گذاشت. بقیه هم مجاب شدند و بلافاصله دست روی دست او گذاشتند تا اتحاد مردان هم تکمیل شود. رجینا هم می‌خواست دست روی دست مهندس محسن بگذارد که وقتی فهمید به تنظیمات کارخانه یعنی دختر بودنش برگشته، فوری راه کج کرد و دست روی دست بانو نسل خاتم گذاشت. آخرین نفر عمران بود که دست روی دست مهندس محسن گذاشت و گفت: _همگی باهم. یک، دو، سه! ناگهان همه دستانشان را بالا بردند و بلند گفتند: _الله! شور و شوق و امیدواری در نگاه همه‌شان موج می‌زد. انگار کینه و کدورت و اتفاقات بد گذشته را دور ریخته بودند و با عزم و اراده‌ای جدی، می‌خواستند پرچم باغ را بالا ببرند. همگی متفرق شدند و سر جایشان نشستند که استاد مجاهد گفت: _خب برای اینکه استاد رضایت داد و همچنین آزادی هرچه زودتر یاد و معشوقه‌ی محترمشون صلوات بلندی ختم کنید. _اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم! همگی صلواتی فرستادند که عمران عینکش را روی صورتش گذاشت و گفت: _ممنونم از همگی. حالا باید برای پول عمل مادر یلدا خانوم هم فکری کنیم. آیا کسی نظری داره؟! همگی باهم پچ پچ می‌کردند و همهمه‌ای به پا شده بود. بعد از دقایقی، هرکس چیزی می‌گفت. یکی می‌گفت دو شیفت کار کنیم. دیگری می‌گفت قسمت های مختلف باغ را ببندیم و همگی یک جا ساکن شویم تا پول برق و گاز و آبمان نصف شود. دیگری می‌گفت از باغ‌های همسایه قرض بگیریم و...! عمران با دقت به نظرات اعضا گوش می‌داد و معایب پیشنهادهایشان را می‌گفت. _ببینید همه‌ی پیشناهاداتون خوبه؛ ولی خب ما مشکلمون فوریه. پس باید راه‌حلمون هم فوری باشه. اینایی که گفتید، همش زمان‌بره و همچنین بازدهیش هم کمه. ما باید یه راهی پیدا کنیم که در سریع‌ترین زمان ممکن، مشکل رو که جور شدن پول عمل مادرزن آینده‌ی یاده حل بشه! همگی سکوت کردند و شانه‌هایشان را بالا انداختند...! ✅ 📆 🆔 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344