#تمرین94
#داستان_کوتاه
#پاکدامنی
مسابقات جهانی بود. راند اول تمام شده بود. مربی داشت مهلا را با حوله باد میزد. وقت استراحت تمام شد. مهلا روسریاش را درست کرد تا موهایش معلوم نشود
راند دوم آغاز شد. مهلا جلو بود. بنابراین بازی را مدیریت کرد. ثانیههای پایانی بود. تماشاگران شمارش معکوس را آغاز کردند. چیزی تا قهرمانی نمانده بود.
وقت تمام شد. مهلا بازی را برد. آن هم با حجاب اسلامی! اشک از صورتش جاری شد. مربی به او پرچم ایران را داد. مهلا آن را بالا برد و دور افتخار زد. همزمان در تلويزيون هم سرود "بر طبل شادانه بکوب" پخش شد.
مراسم اهدای مدال فرا رسید. مهلا قهرمان جهان در رشتهی تکواندو شده بود. بلندگوی سالن اسامی نفرات سوم و دوم را به ترتیب خواند. آنها بالای سکو آمدند و مدالهای برنز و نقرهشان را دریافت کردند. نوبت مهلا بود. بلندگوی سالن، نام مهلا را به انگلیسی و به عنوان قهرمان صدا زد. مهلا در حالی که پرچم ایران را به پشتش بسته بود، با افتخار روی سکوی اول ایستاد. شادی از چهرهاش به بیرون میریخت. یک مرد تنومند که کت و شلوار و کراوات مشکی داشت، نزدیک مهلا شد و مدال طلا را بر گردنش آویخت. سپس دستش را جلو آورد تا قهرمانی مهلا را تبریک بگوید. مهلا با دیدن این صحنه، سرش را پایین انداخت. یک دستش را مشت کرد و به کف دست دیگرش زد و گفت:
_Thank you!
و اینگونه بود که حیا و پاکدامنی بانوی نوجوانِ ایرانی، از تلويزيون پخش شد و جهان، شاهد این هنرنماییِ بانوی مسلمان بود!
#امیرحسین
#14000617