💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#بازمانده☠ #قسمت47🎬 کلافه با دو دست، صورتش را میمالد و نفس عمیقی میکشد. رفتارش خجالت زدهام میکن
#بازمانده☠
#قسمت48🎬
حرفهایش هم جالب است و هم کمی ترسناک. شبیه فیلمهای مرموز هالیوودی که انتهایش اصلا خوب نیست.
-توی اینترنت سرچ کردید؟ شاید اونجا چیزایی راجبش نوشته باشه.
لبش به لبخند کشیده میشود و سرش را پایین میاندازد.
-بنظرت اولین جایی که هرکس برای تحقیق میره سراغش همون اینترنت نیست؟!
امروز انگار در فاز مسخره کردن من بود؟! واقعا اینقدر سوالاتم احمقانه است یا او زیادی سرخوش است؟
با صدایش، ریشه افکارم پاره میشود.
-چیز بدرد بخوری توش نبود. یه سری افسانه و تعبیرای عهد باستان و از این قبیل داستانا! نه لوگوی شرکتیه نه برندی!
این جمله را که میگوید سریع میایستد.
-تا الانشم خیلی دیره، میرم پایین؛ سریع آماده شو بیا جلوی در. خودم میبرمت اونجا.
میایستم و به رفتنش خیره میشوم.
به سمت در میرود. میان راه یک لحظه میایستد و رویش را به سمتم برمیگرداند:
-چیزی کم و کسر نداری؟
در همین یک ثانیه هزار بار با خودم جدال میکنم که چه بگویم! چطور غیر مستقیم بگویم قحطی زدهاست به جان این خانه و به لطف شما اجازه خروج از اینجا را هم ندارم؟
-ممنون نیازی نیست، خودم یه کاریش میکنم.
انگار که صدایم را نشنیده باشد، به طرفم میآید. یک قدم عقب میروم. از کنارم میگذرد و به سمت آشپزخانه میرود.
اولین بار است، فضولی و سرک کشیدن کسی اینقدر خوشحالم میکند.
وارد آشپزخانه میشود و یخچال را باز میکند.
چندثانیه، به داخلش خیره میشود و بعد به سمتم میچرخد. یکلحظه، بدون حرف نگاهم میکند. در یخچال را میبندد و به سمت کابینتها میرود. اولی را که باز میکند، انگار از باز کردن بقیه پشیمان میشود که نفسش را محکم فوت میکند و از آشپزخانه بیرون میرود.
نگاهم همچنان به دنبالش، بین خانه میچرخد.
به سمت در خروجی میرود.
در را که باز میکند، سرش را میچرخاند:
-بهت زنگ که زدم، بیا بیرون!
*************
چند کوچه قبل از پاساژ نگه میدارد.
-همینجاست. دیگه جلوتر از این نمیتونم برم. شاید دوربینارو بخوان چک کنن، اونوقت من و تو رو باهم میبینن.
سرم را تکان میدهم. میخواهم پیاده شوم که میگوید:
-حواستو جمع کن، حتی نباید بفهمه من وجود ندارم! فهمیدی؟
زیر لب زمزمه میکنم.
-بله فهمیدم.
-خیلی خوب. یادت نره کاری که بهت گفتم رو انجام بدی! وقتی که حواسش نیست بچسبون به یه جایی از لباسش که بهراحتی دیده نشه؟ خوب؟
نگاهی به کف دستم و نقطهی سیاهی که میانش گم شده است میاندازم...!
#پایان_قسمت48✅
📆 #14031119
🆔 @ANAR_NEWSS 🎙
♨️ https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344