eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
909 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله النور 🔹دوست دارین بفهمین چه راز هایی تو انیمیشن ها نهفته ست؟🤭 🔹چه حقایقی تو شخصیت های به ظاهر کارتونی شون پنهان شده؟ 😈 🔹میدونید نادانسته چه بلایی سر ناخوآگاهمون میاد ؟😥 🔹دوست دارین یه تحلیلگر فیلم و انیمیشن بشید؟ حتی تیزر و موزیکشون !😎 🔹اینجا یاد می‌گیریم با یک نگاه به هر فیلم و انیمیشن ، قصد و منظور کارگردان رو بفهمیم 🎥😬 🔎برگزاری دوره تحلیل فیلم و انیمیشن در •{باغچه تحلیل}• دوره ۳ ماهه مبلغ>> ۱۵/۰۰۰ تومان 🚨ظرفیت محدود🚨 جهت ثبت نام به آی دی زیر مراجعه کنید⬇️ @Yamahdy_Adrekny https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
099- Mojtaba Tehrani- Ekhlas 1 (76.10.21).mp3.mp3
5.36M
سلام خدمت دوستان گرامی انشاالله روز های فرد هفته مبحثی از مباحث ایت الله اقا مجتبی تهرانی را خدمت دوستان ارائه می کنیم و همچنین خلاصه ای از درس و مبحث را فردای ان روز گذاشته می شود (برای دوستانی که حال و حوصله گوش دادن رو ندارند😂) موضوع : اخلاص اینجا اتاق اشک است....انارها از اشک یاقوت می سازند. سفر به کائنات🔻 https://eitaa.com/joinchat/3525771335Cf16f4738fe
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#خانواده‌ای_به_نام_باغ_انار #پارت2 استاد واقفی کمی دستپاچه شد و سپس گفت: _الان دقیقاً کجا هستن؟ یکی
استاد واقفی کمی فکر کرد و سپس گفت: _احف و یاد، شما با احتیاط وارد باغ انار بشید و بچه‌ی بانو شبنم رو نجات بدید. فقط مواظب باشید دسته گل به آب ندید. حالا اگه شد، دسته گل به دلستر بدید. احف و یاد، تعظیمی کوتاه کردند و از ناربانو خارج شدند و به طرف باغ انار راه افتادند. همگی مشغول فکر کردن بودند که بانو ایرجی و بانو فرجام پور، با یک تخته وایت بُرد وارد ناربانو شدند تا کارگاه آموزشی را برپا کنند و به اعضا تدریس بدهند که با دیدن مردان، درجا خشکشان زد و باهم گفتند: _مگه ورود آقایون توی ناربانو ممنوع نبوده؟ استاد واقفی قضیه را برای بانوان تدریس‌گَر توضیح داد و گفت: _به علت وضعیت بحرانی باغ، کارگاه آموزشی امشب لغو و زمان کارگاه جبرانی، متعاقباً اعلام می‌شود. بعد از این حرف استاد، همگی غرق فکر شدند که بانو حدیث پوفی کشید و گفت: _ای بابا. این مردا اومدن توی ناربانو، نمی‌زارن یه دقیقه راحت باشیم. استاد واقفی با اخم گفت: _یه عمر شماها اومدید باغ انار، حالا ما میاییم. توی باغ انار مهمان نوازی کردیم، پیژامه‌مون رو در آوردیم و شلوار رسمی پوشیدیم. در کل خیلی کار کردیم تا شماها راحت باشید. حالا نوبت شماست. یه شب هم شما مهمون نوازی کنید. بانو حدیث قانع شد و گفت: _باشه، اشکالی نداره. فقط لطفاً ظرفای شام رو شما مردا بشورید. استاد واقفی که دید چاره‌ی دیگری ندارد، پیشنهاد حدیث بانو را قبول کرد. همگی دوباره غرق فکر شدند که بانو دخترمحی گفت: _خب دوستان، حسی که الان دارید رو توی پنج کلمه توصیف کنید. اگه توی چهارکلمه توصیف کنید، بهتون جایزه میدم. علی پارسائیان گفت: _مثلاً چه جایزه‌ای؟ دخترمحی پاسخ داد: _مثلاً توی شستن ظرفا، بهشون کمک می‌کنم. بانو سُها چراغ اول را روشن کرد و گفت: _حش دخطری رو دارم که طرش ورش داشطه. دختر محی تعجب کرد و گفت: _چی؟ بانو زینتا که رگ به رگ زبانش برطرف شده بود، پوزخندی زد و گفت: _ایشون اینقدر توی عوض کردن کیبوردش تعلل کرد که زبونش هم به اینجور کلمات عادت کرد. بانو دختر محی گفت: _حالا چی میگه؟ بانو زینتا جواب داد: _میگه که حس دختری رو دارم که ترس، وَرِش داشته. همگی یک به یک حس خود را توصیف کردند و از طرف اعضا، مورد تشویق قرار گرفتند. نوبت به بانو نوجوان انقلابی رسید که ناراحت نشسته بود و چیزی نمی‌گفت. بانو فائزه کمال الدینی علتش را پرسید که بانو نوجوان انقلابی جواب داد: _یه عالمه کارت پستال دیجیتال درست کرده بودم و گذاشته بودم توی بایگانیِ باغ انار که الان با این وضعیت جنگ و خونریزی، همشون سوختن و به فنا رفتن. بانو سلاله‌ی زهرا مثل همیشه لبخندی زد و گفت: _نگران نباش دوست جونم. شاید کارت پستالات سوخته باشن، ولی استعدادت که نسوخته. پس نا امید نباش و به خدا توکل کن. بانو ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد، خطاب به بانو سلاله‌ی زهرا گفت: _احسنتم خواهری. فتبارک الله و احسن الخالقین. قال رسول الله... بانو فائزه کمال الدینی حرف بانو ای رفته ز نسل خاتم برگرد را قطع کرد و گفت: _این همه تعریف و تمجید، فقط به خاطر یه جمله؟ _بله. _خب پس ادامه بدید. _نه دیگه. همینقدر بسشه. بعد از پایان تمرین بانو دخترمحی، دوباره همگی غرق فکر شدند که احف و یاد، با صورت‌هایی سیاه و لباس‌هایی پاره و موهایی ژولیده، از باغ انار بازگشتند... ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#خانواده‌ای_به_نام_باغ_انار #پارت3 استاد واقفی کمی فکر کرد و سپس گفت: _احف و یاد، شما با احتیاط وارد
بانو شبنم با دیدن احف و یاد، به سمتشان رفت و با اشک و آه گفت: _چیشد؟ بچم رو آوردین؟ احف پاسخ داد: _بله خداروشکر. بانو شبنم گفت: _کو پس؟ یاد جواب داد: _توی جیبمه. بانو شبنم اخمی ترسناک کرد و با صدای نسبتاً بلندی گفت: _مگه من با شماها شوخی دارم؟ احف پاسخ داد: _شوخی نکردیم. بچه‌ی شما توی جیب یاده. سپس احف به یاد اشاره کرد که بچه را از جیبش در بیاورد. بچه‌ی بانو شبنم، کوچکِ کوچک شده بود. به طوری که مانند جوجه رنگی، در کف دست یاد جای گرفته بود. بانو شبنم با دیدن این صحنه جیغی کشید و گفت: _وای خدا. این چرا اینقدر کوچیک شده؟ بابا من یه عمر واسه رشدش تلاش کردم. الان من با این فسقلی چیکار کنم؟ احف در جواب بی تابی‌های بانو شبنم گفت: _نگران نباشید. بچه‌ی شما، چون توی آتیش و گرما بوده، آب شده. شما اگه دو تا موز بدید بخوره... یاد حرف احف را قطع کرد و زیر گوشش زمزمه کرد: _موز گرونه. احف از تذکر به جای یاد تشکر کرد و خطاب به بانو شبنم ادامه داد: _موز نمی‌خواد. به جاش دوتا انار بدید بخوره. بهتون قول میدم خیلی زود به حجم و فیزیک سابقش برمی‌گرده. اشک در چشمان بانو شبنم حلقه زد و یک کفِ دست بچه‌اش را از یاد گرفت و در آغوشش فشرد. همه‌ی اعضا که مانند احسان علیخانی، اشکشان دمِ مشکشان است، زدند زیر گریه و باهم سرودی را خواندند: _مادرِ من، مادرِ من، تو یاری و یاور من. مادر چه مهربونه... بعد از اتمام سرود و همچنین ماه عسل بازی، همگی صلواتی ختم کردند. سپس احف و یاد نزد استاد واقفی رفتند و پس از تعظیمی کوتاه، احف گفت: _استاد، فرمان شما انجام شد. استاد واقفی جواب داد: _بسیار خوب. از باغ انار چه خبر؟ آیا باغ نازنینمون به فنا رفته، یا همچنان جلال و جبروت خودش رو حفظ کرده؟ احف آهی کشید و پاسخ داد: _متاسفم استاد. فرمانده‌ی باغ پرتقال، همه‌ی درختا رو آتیش زده. تخته وایت برد رو که من توش آموزش برگی می‌دادم رو شکسته و تقریباً همه‌ی انارجاها رو کُشته. ولی یه نفر داره با تمام شجاعتش، مقابل اونا ایستادگی می‌کنه. _کی؟ _استاد حیدر جهان کهن که سوار یه اسبی شده و همینجوری داره می‌تازونه. استاد واقفی چشمانش مثل هلو بیرون زد و با تعجب گفت: _حیدر و سوار بر اسب؟ _بله استاد. حیدر فقط لقبش پیادسَت، وگرنه یه جوری اسب سواری می‌کنه که جومونگ و مختار سقفی رو گذاشته توی جیب کوچیکش. استاد واقفی احسنتی گفت که بانو رایا با افسوس گفت: _ای کاش استاد حیدر شهید بشه تا عکسشون رو بزارم پروفایلم. احف پاسخ داد: _احتمال شهادتشون زیاده. اینم بگم که نود درصد باغ انار تحت تصرف باغ پرتقالیا در اومده و استاد حیدر بهم گفت که به زودی باغ انار سقوط می‌کنه. همچنین از برگ اعظمشون شنیده که هدف بعدیشون ناربانوس. با آمدن کلمه‌ی ناربانو، همه‌ی زنان و دختران جیغ بلندی کشیدند و گفتند: _ما هنوز جوونیم، ما هنوز آرزو داریم. اما در این میان، بانو ایرجی با خوشحالی گفت: _آخ جون، شهادت! بزار به شوهرم زنگ بزنم تا با بچه‌هامون بیاد اینجا و خانوادگی شهید بشیم. احف ادامه داد: _در ضمن استاد حیدر گفتن که یکی دو نفر یار قویِ کمکی بفرستید تا بتونیم بیشتر معطلشون کنیم. استاد واقفی دستش به ریش‌هایش کشید و گفت: _سرباز فاطمی رو می‌فرستم. بانو سرباز فاطمی که در حال پاک نویس کردن آموزش‌های برگی در دفترش بود، با تعجب گفت: _استاد چرا من؟ _چون هم اسمتون، هم پروفایلتون مناسب جنگ و دفاع مقدسه. _استاد من تکلیف دارم. باید آموزش‌های برگی رو یاد بگیرم. آقای احف چند روز دیگه می‌خواد امتحان بگیره. استاد پاسخ داد: _با این وضعیت جنگ و خونریزی، همه‌ی امتحانات لغوه. البته به جز فیروزکوه و دماوند. بانو سرباز فاطمی پاسخ داد: _خب پس حداقل نزارید تنها برم. یکی رو باهام بفرستید. مثلاً بانو اسکوئیان. هم اسمشون، هم پروفایلشون، هم بیوشون مناسب جنگ و دفاعه مقدسه. تازه ظرفیت شرکت توی جنگ جهانی رو هم داره. استاد واقفی جواب داد: _نُچ. بانو اسکوئیان رو لازم داریم. چون قراره به زودی نفرات جدیدی به باغ اضافه بشه و ما به نقدهای بانو اسکوئیان نیاز داریم. سرباز فاطمی که دیگر چاره‌ای نداشت، دفتر دستَک خود را داخل کیف گذاشت و به سمت باغ انار راه افتاد که یاد به استاد واقفی گفت: _استاد خوبیت نداره یه بانو، تنها بره توی قلب دشمن. اگه اجازه بدید، من ایشون رو همراهی کنم. استاد واقفی آفرینی به یاد گفت و ادامه داد: _خسته نباشی دلاور، خدا قوت پهلوان، خوشا به غیرتت جَوونِ رعنا. سپس همگی یک صدا یاد را تشویق کردند: _جَوونِ ما غیرتیه، تعصبش حیدریه. بعد از رفتن یاد و بانو سرباز فاطمی، احف خواست کنار استاد بشیند و خستگی در کند که استاد واقفی گفت: _نشین احف. امشب ظرف شستن رو کردن توی پاچمون. برو بشور...
جدول مراقبه ماه شعبان
همین دیروز بود که کتاب" واو" به دستم رسید. کنجکاو بودم که هرچه زودتر آن را بخوانم بسته پستی را باز کردم. نگاهی به کتاب انداختم. روی جلد کتاب خانه ای بسیار زیبا حک شده بود. نا خودآگاه به سمت خانه رفتم.می خواستم از پله ها بالا بروم تا درون آن خانه ی رویایی را ببینم.دستم را به دستگیره ی در گرفتم و باز کردم.در با صدای فواره ی آب باز شد. بدون اینکه صدای کشیده شدن لولای در را بدهد. داشتم یواشکی از لای در داخل آن خانه را نگاه می کردم که نیرویی مرا محکم به داخل خانه کشید. ضربه به حدی شدید بود که بدون اینکه چیزی ببینم با صورت خوردم به دیوار. با همان حالت درد برگشتم ،پشت سرم را نگاه کردم. چیزی که می دیدم برایم قابل باور نبود. باغ بزرگی مقابلم بود.یک طرف باغ پر بود از درخت های انار و طرف دیگر هندوانه های نورانی. واو روی شاخه ی یکی از هندوانه ها نشسته بود.استاد واقفی داشت باهاش حرف می زد.صدایشان نامفهوم بود ،حرف هایشان را متوجه نمی شدم. بخاطر همین گوش ها یم را تیز کردم. شنیدم که استاد واقفی به واو می گفت: _ای واو حواستو خوب جمع کن. _یادت باشه هرجا که رفتی بدون همه ی انسان ها از خدایند و برای خدایند و خدا نور است . ای واو از نور بگو! واو احترام نظامی کرد و یک دفعه تمام فضای باغ پر شد از هاله های نور که به سمت من می آمدند. ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نهایی برای پیج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کربلایی‌سیدرضا_نریمانی_عالم_در_پناه_تو،_محو_روی_ماه_تو_.mp3
15.57M
🔊 ؛ 📝 عالَم در پناه تو، محو روی ماهِ‌ تو 👤 کربلایی سیدرضا 🌺 ایام ولادت @kafehmaddahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین علیه‌السلام کسی است که همه قداست‌ های انسانیت را در یگانگی معجره‌آسای خود خلاصه کرد. حیاتی در روح بی‌همتای او موج می‌زد که زندگی می‌ساخت؛ از این رو بر او گران آمد که این حیات را تنها برای خود بخواهد، پس آن را به عقیده‌ها بخشید و به نسل‌ها ارزانی داشت. این چنین زندگی حسین علیه‌السلام در هستی گستره یافت و از زندگی محدود یک انسان به زندگی گرانمایه وجاوید الگوی والای اسلام تبدیـل شد و همچون وجدانی نیک‌خواه در دل نسل‌های آگاه بنی‌آدم ادامه یافت. "سیدمحمدباقرصدر؛امامان‌اهل‌بیت،ص۵۵۷🌿•.
هدایت شده از سرچشمه نور
بسم رب النور 🔴برگزاری سیزدهمین کنفرانس درسرچشمه نور 🔹️تحلیل قالب کتاب خانواده تیبو 🔹️زمان شروع امشب ساعت ۲۱ 🔹️منتظرتان هستیم . https://eitaa.com/joinchat/1614741592C64fca83486
هدایت شده از سرچشمه نور
یا الله 🟠برگزاری چهاردهمین کنفرانس درسرچشمه نور 🔹️تحلیل قالب کتاب سفربه قبله 🔸️زمان شروع امشب ساعت ۲۰ 🔹️منتظرتان هستیم . https://eitaa.com/joinchat/1614741592C64fca83486
سلام نائب الزیاره همه شما بزرگوران هستیم
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
سلام نائب الزیاره همه شما بزرگوران هستیم
همه انارها آرزوی سرخ شدن در خون دل خودشان را دارند سلام بر شیب الخضیب و سلام بر علمدارش و سلام بر سربازِ علمدارش
هدایت شده از سرچشمه نور
یا الله 🔵برگزاری پانزدهمین کنفرانس درسرچشمه نور 🔸️تحلیل قالب کتاب بچه های کارون 🔹️زمان شروع امشب ساعت ۲۱ 🔸️منتظرتان هستیم . https://eitaa.com/joinchat/1614741592C64fca83486
💫🌸💫🌸💫🌸💫 یا مقلب قلب ما در دست توست یا محول حال ما سرمست توست ڪن تو تدبیرے ڪه در لیل و نهار حال قلب ما شود همچون بهار یا مقلب قلب ما را شاد ڪن یا مدبر خانه ها آباد ڪن یا محول احسن الحالے نما قلب ها را از بدے خالی نما ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
🥳🥳🥳 تولده، عید شما مبارک🤩 🥳🥳🥳🥳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیباترین هفت سین عمرم که دیدم تقدیم به وجودتون 💐 سال نوتون مبااااارک 💐💐💐 ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هو سلام و نور خدا قوت به همگی و نور در سراسر زندگی تان جاری و آبِ حیات در سراسر پوست و شاخه و میوه های زندگی تان جاری... و هیچ باغی بدون خونِ دل باغبانهایش ریشه نمی گیرد...و هیچ برگی بدون نور زنده نخواهد ماند...تقاضا دارم دعا کنید که ابرها از جلوی خورشیدِ غریب کنار بروند و برگ به آرزویش که نوشیدن نور است برسد. در این ساعات پایانی سال 1399 به همگی باغ اناری ها و نویسندگان انقلابی و باحال و درجه یک تنبه می دهم که سال 1400 دیگه بخور بخواب تمومه... مداد هایتان را تراش کنید...مایکروسافت ورد هایتان را ریکاوری کنید...راپیدهایتان را جوهر...فتوشاپ هایتان و متن نگار و اینشات هایتان را جلا دهید... در سال هزار چهارصد هزار و چهارصد کار نکرده باید انجام بدهید تقریبا روزی چهار تا کار...آماده ای؟ یا مثل همیشه خسته و کوفته و گیج؟؟؟ باید که خودت را پیدا کنی ای عنصر فرهنگی عزیز...ای شفتالو...ای باقلوا...ای گلابی...و ای انار... درخت توت با یک تکان همه میوه هایش می ریزد....یعنی نیروی انقلابی که با یک باد انقلابی شده با یک باد هم زیر ذست و پا از بین می رود... و میوه های درخت بادام را با چوب می ریزانند زمین....چوب به هر شاخه ای که میخورد چند تایی می ریزند روی زمین... و اما انار را باید دانه ای صید اش کنی...هر نویسنده مثل یک انار است...باید بروی و باهاش ساعت ها صحبت کنی...ساعت ها برایش وقت بگذاری ...یا اصلا خودش باید ساعت ها برای خودش وقت بگذارد تا در این آشفته بازار که شبکه های تقلبی و دروغگوی اینستاگرامیِ ناگرامی که بیشتر شبیه سیرک هستند خودش را در آینه های حقیقی و بر مبنای فطرت انسانی پیدا کند. تماشا خانه هایی که در ادامه ساخت سیرک و باغ وحش و شهر بازی های حقیقی حالا در فضای مجازی هم ساخته شدند....جایی که پینوکیو های چوبی واردش می شوند و الاغ ازش خارج می شوند...واین همان معنای قتلگاه بودنِ این فضاهاست... فضای مجازی که دشمن برای ما ساخته جایی برای الاغ پروری است...و باغ انار جایی برای انسان پروری...باغ انار بر تقوا اساس گرفته بود و امید است نگاه صدیقه طاهره برداشته نشود و تا آخرش هدفش همین باشد....و فتح قدس مقدمه اش از بین بردن این دستگاه الاغ پروری است... و اینستا و اینستاصفت ها بر بستری از پوست سگ اساس یافته اند و پوست سگ با دباغی پاک نمی شود..... و پاک سازی این فضای مجازی و پیروزی در این امر نیازمند قاسم سلیمانی هایی است که از همه چیزشان در این راه بگذرند... آیا تو حاضری؟ با خودِ خودِ توام...بله...شک نکن...بله دیگه با توام..عجب گیری کردیم...با تو ام دیگه...پشت سرتو نگاه نکن میزنمتا؟ با تو هستم...هنوزم که داری از زیر کار در میری!!! میام براتا... و نور حقیقتی است که انسان را جذب می کند..و دستگاه الاغ پروری همه تلاشش را می کند تا انسان ها را از فطرت خودشان دور کند... و پادشاه غریب جهان منتظر است تا حکومتش را بر تمام کهکشان ها آغاز کند...هزاران ملائکه و مرد نیرومند در پس پرده ها منتظر و علاف چهار تا آدم زهوار در رفته مثل من و تو هستند... بلند شو و یک درخت انار بکار و با همان دست های خاکی ات یک گِلی به سر من و خودت بگیر.... حاضری؟ لبیک؟ تا آخرش؟ پیمان می بندی؟ عهد می بندی؟ میثاق؟ بیعت می کنی؟ بیعتا فی عنقی... هر روز صبح می خوانی؟ راه کربلا از قدس می گذرد..تا شهید نباشی، شهید نمی شوی. باور کن. هارون مکی می خواهم. یا حق ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
هو سلام و نور خدا قوت به همگی و نور در سراسر زندگی تان جاری و آبِ حیات در سراسر پوست و شاخه و می
راستی داشت یادم میرفت بحث حلالیت طلبی از درختان هر بدی که دیدید حق تون بوده خوبی هم اگر دیدید اشتباه شده امیدوارم لبتون به خنده وا بشه و جیبتون پر از پول باشه....و قندونتون پر از شکلات های گرون گرون... میوه خوریتون پر از پرتقال جیرفت و کیوی شمال و آلوی برغان و نارنج شیراز و انار تفت