eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
878 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
154 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
وَ لِمَن‌ خاف‌َ مَقام‌َ رَبِّه‌ِ جَنَّتان‌ِ (46) فَبِأَي‌ِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبان‌ِ (47) ذَواتا
مدهامتان . [ م ُ هام ْ م َ ] (ع ص ، اِ) دو سبز و سیرآب که از غایت سبزی به سیاهی زند. (غیاث اللغات از منتخب اللغات ). و در آیه ٔ شریفه بهمین معنی است . (لسان العرب ). وبعضی به معنی دو سبز نوشته اند. (غیاث اللغات ). تثنیه ٔ مدهامة است . رجوع به مدهامة شود : سرو آزاد را جهان دورنگ رنگ مدهامتان نخواهد داد. وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ «62» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «63» و پايين‌تر از آن دو باغ، دو باغ ديگر هست. پس كدام يك از نعمت‌هاى پروردگارتان را انكار مى‌كنيد؟ «1». نحل، 126. «2». محمّد، 7. «3». صف، 5. «4». امالى طوسى، ج 2، ص 182. تفسير نور(10جلدى)، ج‌9، ص: 409 مُدْهامَّتانِ «64» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «65» (آن دو باغ) از شدّت سرسبزى به سياهى مى‌ماند. پس كدام يك از نعمت‌هاى پروردگارتان را انكار مى‌كنيد؟ فِيهِما عَيْنانِ نَضَّاخَتانِ «66» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «67» در آن دو باغ، دو چشمه جوشان است. پس كدام يك از نعمت‌هاى پروردگارتان را انكار مى‌كنيد؟ نکته ها «دون»، گاهى به معنى غير است و گاهى به معناى پائين. لذا براى آيه‌ «وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ» دو معنا مطرح شده است: الف) غير از آن دو بهشت، دو بهشت ديگر نيز هست. ب) براى اولياى خدا، آن دو بهشت است كه گفته شد: وَ لِمَنْ خافَ‌ ... جَنَّتانِ‌ امّا براى مؤمنان عادّى دو بهشت ديگر است كه پايين‌تر از بهشت اولياى خداست. «1» «مدهامة» از ريشه «دهم» و باب «ادهيمام» به معناى سياهىِ شديد است و در اينجا منظور باغ و بستانى است كه از شدّت سبزى به سياهى مى‌زند. «نضاخ» به معناى فوران كننده و جوشان است. در حديث آمده است كه آب و سبزه و روى نيكو، نشاط و شادابى مى‌آورد. «2» شاعر اين حديث را به شعر در آورده است: ثلاثةٌ يُذهبن عن قلب الحَزن‌ الماءُ و الخَضراءُ و الوجهُ الحَسن‌ سه چيز است كه حزن و اندوه را از قلب مى‌زدايد: آب، سبزى و سيماى نيكو. در اين آيات هر سه مورد در ميان نعمت‌هاى بهشتى مطرح شده است: آب، «عَيْنانِ نَضَّاخَتانِ» سبزى، «مُدْهامَّتانِ» و صورت زيبا. «كَأَنَّهُنَّ الْياقُوتُ وَ الْمَرْجانُ» 1- درختان بهشتى همواره سرسبز و شاداب هستند. «مُدْهامَّتانِ»، (رنگ سبز براى شاداب سازى محيط مفيد است) 2- قرآن به رنگ سبز، توجّه دارد. «مُدْهامَّتانِ» 3- بهترين لذت‌ها، لذّت مشاهده مناظر طبيعى است. «عَيْنانِ نَضَّاخَتانِ» 4- آب، يك نعمت است و جوشش آن نعمتى ديگر. «عَيْنانِ نَضَّاخَتانِ» 5- جوشش چشمه‌ها، «نَضَّاخَتانِ» همراه با جريان نهرها، «تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»* و وجود آبشارها، «وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ» و تنوّع نهرهايى از شير و عسل و شراب و آب، نعمت‌هايى غير قابل وصف هستند. «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» 💎 @ANARSTORY ♦️ @HOLLYYAGHUT
سلام دوباره دوستان دربارۀ مجموعه داستان تحریف و تحریف و مانندش بحث زیاد است. بنده حاصل تفکراتم را خدمت‌تان عرض می‌کنم.
خب این هم نمونۀ آخر. البته همه را نمی‌شود گفت که داستانک است و آنِ داستانی دارد. خیلی‌هاشان حکایت می‌شود. بحث بر سر همین است. اگر بخواهیم دربارۀ موضوعاتی سیاسی، اجتماعی یا اعتقادی بنویسیم، شاید نیاز باشد کمی حکایت‌نویس باشیم. داستان و فضای داستان بیش‌تر شخصی است و مکاشفه می‌خواهد و سیر در نفس. البته که حکایت هم گونه‌ای از داستان است. شاید خیلی از این‌ها (به‌نظرم) در گونۀ حکایت جا بگیرد. البته ریز نمی‌شود تقسیم‌بندی کرد و به قول علما مقولِ به تشکیک است. اما همین حکایت‌ها و کلاً هر نوشته‌ای را می‌شود پیراست و آراست تا مخاطب آن را بیابد و بهره ببرد.
یک کتاب هم معرفی می‌کنم: «صوفیانه‌ها و عارفانه‌ها»، تحلیل تاریخی پنج هزار سال ادبیات داستانی ایران. این برای کسی است که می‌خواهد در زمینۀ کوتاه‌نویسی خوب یاد بگیرد. البته به درد رمان‌نویس‌ها هم می‌خورد، چون رمان همین کوتاه‌ کوتاه‌هاست.
البته این تکه‌اش اضافه است: نمایندۀ دولت انگلیس پاسخ ترجمه‌شدۀ مدرس را که شنید گفت: «مدرس می‌خواهد آبرو و حیثت ما را در تمام دنیا ببرد.» چک انگلیسی همان‌طور که سفید آمده بود، سفید هم رفت. تا پایان جملۀ مدرس کار بس است و ضربه را می‌زند.
سپر بلا «مرگ بر بهشتی» آن قدر این شعار را بلند و جلوی دادگستری فریاد می‌زدند که بهشتی به راحتی می‌شنید. رو کرد به بهشتی: «چرا امام ساکتند؟ ای کاش جواب این توهین‌ها رو می‌دادند.» بهشتی گفت: «برادر! قرار نیست در مشکلات از امام هزینه کنیم، ما سپر لای اوییم؛ نه او سپر ما.»
کسی اگر می‌خواهد در این زمینه فعالیت کند حکایت‌های قدیم ایران و عرفان و داستان‌های متصوفه خوب است.
خب پس اگر بخواهیم دربارۀ تحریف بنویسیم می‌شود واقعیت‌های مهم تاریخی و معاصر را پیدا کرد. با مایۀ داستان به مدت 20 دقیقه هم می‌زنیم. می‌گذاریم خوب پف کند و بعدش می‌گذاریم تا بپزد.
یک کتاب منتشر شد برای انتخابات مجلس شورای اسلامی سال 1394. عنوانش این بود: آیا وکیلم؟» و توضیحش: ««60 پرانتز تاریخی برای انتخاب بهترین وکیل». بیش‌تر موضوعش ویژگی‌های نمایندۀ مجلس بوده با محوریت نفوذ. سعی کرده‌اند داستانک دربیاورند! 😅. بعضی کارهاشان خوب شده انصافاً اما... مدلش همین داستانک‌هایی است که تقریباً شما نوشتید. اما خوب نیاز دارد به توضیح. بگذارید چند تا کارش را به‌عنوان نمونه بیاورم. این کار توسط یک گروه از بچه‌های اصفهان انجام شد که هم‌سرم هم در آن بودند و هم‌چنین هم‌سر شهید مدافع حرم، مرتضی زارع(ره). @anarstory
برای همین گاهی وقت‌ها لازم نیست که داستان بنویسیم. درواقع باید کارکرد داستان را بدانیم. مقاله و یادداشت برای کنکاش در ریزه‌کاری‌های موضوعی مثل تحریف است. داستان برای روایتِ شخصی. خیلی هم باید مواظب بود که داستان باشد و پیام الصاق به داستان نشده باشد، مثل مخلوط فیزیکی. بل‌که داستانی باشد که این ایده و سوژه را در خود دارد مثل محلول شیمایی.
چک انگلیسی مترجم چک سفید را گذاشت جلوی مدرس و حرف مرد خارجی را ترجمه کرد: «هر مبلغی می‌خواهید در آن بنویسید و به هر طریق که می‌خواهید خرج کنید.» مدرس پرسید: «حالا چرا نصف شب آورده‌اید؟» - ما شنیده بودیم شما پول نمی‌گیرید. برای همین چک آوردیم. - هرکه به شما گفته بی‌خود گفته. من پول می‌گیرم اما نه به این صورت. اولاً باید طلا باشد، آن هم بار شتر، در روز روشن، بعداز نماز در مدرسۀ سپهسالار. نمایندۀ دولت انگلیس پاسخ ترجمه‌شدۀ مدرس را که شنید گفت: «مدرس می‌خواهد آبرو و حیثت ما را در تمام دنیا ببرد.» چک انگلیسی همان‌طور که سفید آمده بود، سفید هم رفت.
نباید منتشر شود تلگرافی رسیده است. از دستی به دست دیگر می‌رسد. صدایی می‌گوید: «این نباید منتشر شود.» کاغذ در جیبِ کسی پنهان می‌شود. تهران که فتح شد، ادارۀ پایتخت به دست فاتحان مشروطه افتاد. فاتحان که از جانب علما و مجتهدین احساس خطر می‌کردند، بلافاصله به بهانه‌هایی دست به اعدام زدند. اولین کسی که قربانی مشروطه انگلیسی شد، شیخ فضل‌الله نوری بود. شیخ مجتهد پایتخت، جانش در خطر بود. فرزند آخوند خراسانی(مرجع مقیم نجف) می‌گوید که آخوند نخستین تلگراف خود را بعداز فتح تهران دربارۀ حفظ جان شیخ فرستاد، ولی آن تلگراف پنهان داشته شد. تلگرافی رسیده است. از دستی به دست دیگر می‌رسد. صدایی می‌گوید: «این نباید منتشر شود.» کاغذ در جیبِ کسی پنهان می‌شود.