eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
12.9هزار دنبال‌کننده
23.5هزار عکس
3هزار ویدیو
90 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
⧉ 🪄 . . ‌#عشقینه ୧ . . داســـٺان جذاب و واقعی #قیمت_خدا نام دیگر رمـــان؛ #تمام_زندگی_من 💫قسم
⧉ 🪄 . . ‌ ୧ . داســـٺان جذاب و واقعی نام دیگر رمـــان؛ 💫قسمت ۴۲ 💫مهمانی شام حسابی تعجب کردم … . – پسر من رو؟ … . . – بله. البته اگر عجیب نباشه … . . – چرا؟ … . . چند لحظه مکث کرد … .. – هر چند، جای چندان رومانتیکی نیست … اما من به شما علاقه مند شدم … . . بدجور شوکه شدم … اصلا فکرش رو هم نمی کردم … همون طور توی در خشکم زده بود … . . یه دستی به سرش کشید و بلند شد … .. – از اون روز که باهاتون صحبت کردم و اون حرف ها رو شنیدم… واقعا شما در نظرم آدم خیلی خاصی شدید … و از اون روز تمام توجهم به شما جلب شد … . . – آقای هیتروش … علی رغم احترامی که برای شما قائلم اما نمی تونم هیچ جوابی بهتون بدم … بهتره بگم در حال حاضر اصلا نمی تونم به ازدواج کردن فکر کنم … زندگی من تازه داره روال عادی خودش رو پیدا می کنه … و گذشته از همه این مسائل، من مسلمان و شما مسیحی هستید …!! ما نمی تونیم با هم ازدواج کنیم … این رو گفتم و از دفترش خارج شدم … چند ماه گذشت اما اون اصلا مایوس نشد … انگار نه انگار که جواب منفی شنیده بود … به خصوص روز تولدم … وقتی اومدم سر کار، دیدم روی میزم یه دسته گل با یه جعبه کادویی بود … و یه برگه … . . – اگر اجازه بدید، می خواستم امشب، شما و خانواده تون رو به صرف شام دعوت کنم … . . با عصبانیت رفتم توی اتاقش … در نزده، در رو باز کردم و رفتم تو … صحنه ای رو دیدم که باورش برام سخت بود … . . داشت نماز میخوند … 💫ادامه دارد.... نویسنده: شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانی . . ‌ ꪆ ٖڪاغذ‌سفید‌آغوشے‌براے‌احساسات ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🪄
⧉ 🪄 . . ‌ ୧ . . داســـٺان جذاب و واقعی نام دیگر رمـــان؛ 💫قسمت ۴۳ 💫متاسفم بی صدا ایستادم یه گوشه … نمازش که تموم شد، بلند شد و رو به من گفت … . – برای قبول دعوتم، اینقدر هم عجله لازم نبود … . و خندید … . با شنیدن این جمله، تازه به خودم اومدم … زبانم درست نمی چرخید … . – شما مسلمان هستید آقای هیتروش؟ … پس چرا اون روز که گفتم مسیحی هستید، چیزی نگفتید …؟؟!! . همون طور که سجاده اش رو جمع می کرد و توی کاور میذاشت با خنده گفت … – خوب اون زمان هنوز مسلمان نشده بودم … هر چند الان هم نمیشه گفت خیلی مسلمانم … هنوز به خوندن نماز عادت نکردم … علی الخصوص … مدام خواب می مونم … تازه اگر چیزی از قلم نیوفته و غلط نخونم … . اون با خنده از نماز خوندن های غلط و عجیبش می گفت … و من هنوز توی شوک بودم … چنان یخ کرده بودم که کف دستم مور مور و سوزن سوزن می شد … خدایا! حالا باید چه کار کنم؟ … – خانم کوتزینگه … مهمانی تولدی که براتون گرفتم رو قبول می کنید؟ … من واقعا علاقه مندم با پسر شما و خانواده تون آشنا بشم … . توی افکار خودم غرق شده بودم که صدام کرد … مبهوت برگشتم سمتش و نگاهش کردم … – حال شما خوبه؟ … . به خودم اومدم … – بابت این جواب متاسفم اما فکر نمی کنم دیگه بتونم برای کسی باشم … 💫ادامه دارد.... نویسنده: شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے . . ‌ ꪆ ٖڪاغذ‌سفید‌آغوشے‌براے‌احساسات ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🪄
⧉ 🪄 . . ‌ ୧ . . داســـٺان جذاب و واقعی نام دیگر رمـــان؛ 💫قسمت ۴۴ 💫مرد کوچک – اشکالی نداره … من چیز زیادی از اسلام و شیوه زندگی یه مسلمان بلد نیستم … شما می تونید من باشید … هنوز نواقص زیادی دارم ولی آدم صبوری هستم … حتی اگر پاسخ شما برای همیشه منفی باشه … لازم نیست نگران من باشید … من به انتخاب شما احترام می گذارم … . دستم روی دستگیره خشک شده بود … سکوت عمیقی بین ما حاکم شد … و بعد از چند لحظه، از اونجا اومدم بیرون… . تمام روز فکرم رو به خودش مشغول کرده بود … ناخواسته تصاویر و حرف ها از جلوی چشمم عبور می کرد … سرم رو گذاشتم روی میز … خدایا! من با این بنده تو چه کار کنم؟ … . شب، پدر و مادرم برام جشن کوچکی گرفته بودن … می خواستیم جشن رو شروع کنیم که پدرم مخالفت کرد … منتظر کسی بود … زنگ در به صدا در اومد … در رو که باز کردم یه شوک دیگه بهم وارد شد … . – آقای هیتروش، شما اینجا چه کار می کنید؟ … . خندید … . – برای عرض تبریک و احترام با پدرتون تماس گرفتم … ایشون هم برای امشب، دعوتم کرد … . و بدون اینکه منتظر بشه تا برای ورود بفرمایید بگم، اومد تو… . با لبخند به پدر و مادرم سلام کرد … و خیلی محترمانه با پدرم دست داد … چشمش که به آرتا افتاد با اشتیاق رفت سمتش و دستش رو برای دست دادن بلند کرد … . – سلام مرد کوچک … من لروی هستم … . اون شب به شدت پدر و مادرم و آرتا رو تحت تاثیر قرار داده بود … 💫ادامه دارد.... نویسنده: شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے . . ‌ ꪆ ٖڪاغذ‌سفید‌آغوشے‌براے‌احساسات ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🪄
⧉ 🛵 . ‌ ୧ . برایِ یـٚارم: ﮼𔗨میگما جـٚانِ من، هر موقع که غم داشتی ﮼𔗨بیـٚا نصف نصف...یـٚادت نره خـٚدا منو آفريده ﮼𔗨تا موقع غمات بشم مرهـٚم، بشم همون نورِ ﮼𔗨امید که یهو میتـٚابه به قلبت، تـٚو مهم ترین ﮼𔗨آدمِ زندگیِ منـٚی، من لحظه‌ای توان ﮼𔗨دیدنِ غم تو رو ندارم، با غمِ تو دنیـٚا آوار ﮼𔗨میشه رو سرم ﮼𔗨نزار زیرِ آوار بمونم...بـٚاشه؟🥹🍫🐻 ﹆🛍 ﹆🏡 . ꪆ بفرماییدتودم‌در‌بده ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🛵
⧉ 🤲 . . ‌ ୧ . . ╮❥ بوی نان تازه «هیچ عطری مثل بوی نون تازه… آدمو زنده نمی‌کنه.» 🥖🌸 ╟🌿 یعنی؛ • سادگی و برکت، • خاطره‌ی خونه، • و رزق بی‌منت خدا. ✍🏻) نان تازه یعنی عطر زندگی. . . ꪆ ڪہ‌یکے‌هَسـت‌و‌ُنیـست‌هیـچ جُـز او ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🤲
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⧉🍲 . . ‌ ୧ 🥗 تزئین سینی میوه برای مهمونی و دورهمی😎 🫔 مواد لازم: •انار •خیار •سیب •پرتقال •نارنگی ꪆ آش خالته؛ بخوری پاته، نخوری پاته ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉🍲
2.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⧉🌙 ‌ ୧ . . 🥰│ «جان و جهانم» √ تو جان و جهان منی، چه کنم جان و جهان را💚 . ﹆🇮🇷 ﹆💚 ﹆#⃣ ﹆📲 بازنشر: . ꪆ این‌لِطافت‌که‌تْودارےهمه‌غَم‌هابِزداید ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉🌙
⧉🥞 . . ‌ ୧ . . سلام برآنان ڪه سـزاوار تمام دلخوشے هاے روے زمیـن اند😍 . . ‌ ꪆصٌبحانه‌مَن‌صبح‌بِخیرےازْتوست ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉🥞
⧉ 🌙 . . ‌امام حسن مجتبی(ع): شایسته است که همسر دخترت مردی با تقوا و مومن باشد.👌 زیرا اگر او دختر تو را وست بدارد وی را احترام خواهد کرد🥰 و اگر از او خوشدل نباشد به وی ستم روا نمی دارد.✨🌸 ꪆ ٖاینجا‌عَطـرحرم‌ْجاریست ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🌙
⧉👒 . . ‌ ୧ خب خب چن روز باهم چالش نرفتیمااا😄 براتون برنامه کلی ثابت میفرستم تا دیگه حتی پیامم نذاشتیم شما خودکار عمل کنید☺️ بقیشو جزئی میذاریم امروز روز 🍃 شستن روبالشتی ها 🧺 🍃لکه گیری فرش 🧽 🍃شستن اساسی حموم 🛁 . ꪆ تَرْفَنْدْهاٰیِ کاٰرْبُرْدیْ بَراٰیِ خاٰنُمِ خوُنِه ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉👒
⧉ ✈️ . . ‌ ‌୧ . .‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چون زلیخا حاضرم در راه عشقت جان دهم گر چون یوسف مرا مهمان قلب خود کنی❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. . ‌ ꪆعــَطرِ تو بــرایِ ریـہ‌هایـَــم خـوب اســت ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ ✈️
⧉🎨 ୧ . امروز نوبت خانمای کانال هست ست قشتگ توسی سفید 😉 برای خانم بااصالت🥰 ୧ اَزعَڪس‌ِرُخَش‌قَهوه‌شَود‌آب‌ِحَیات ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal . ⧉ 🎨