eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.2هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
°| |° وقتی ڪه روحانے تعطیلے و ورشڪسته شدن 🏗 و بنگاه هاےریز و درشت اقتصادے🏦 و میلیون ها مرد و زن😫 و را نمیخواهد ببیند🙅♂ ولے تمام سعے خود را میڪند تا با ارایه 📈و من درآوردے🙊 اینطور وانمود ڪند ڪه نظام و رهبرے به دنبال بستن فضاےمجازے هستند😬 . . . . چندبـــاربه روحانے گفتــم گوش به این مشاوره هاے افراد ندیدگوششون بدهڪارنبود که🙎♂ آقاجون به خطـ🚨ـــر انداختــن و ڪشور آنهم فقط بخاطر حفظ ڪانال و به دور از عقل است‼️😫 ازاونجایی ڪه رئیس جمهور خلف وعده نمیکنند😌👌و بفڪر اشتغال هستند بیان کردند ڪه👇 اشتغال مردم در فضاےمجازے نباید بر هم بخورد😯 (واےننه بمیـــرم برات که اینقدر دلسوزے) . . . طبق گفته ایشون +۲میــلیــون شغل ایجاد شده -آذرے جهرمے😳چے؟چخبـــره⁉️ پارسال 200 هزار شغل ایجاد شد‼️ . . . وزیــ👨💼ــر ارتباطات در واڪنش به درباره‌ے ایجاد دو میلیــون شغل در سال ۹۶ اظهار ڪرد🗣 گزارشے 📑ڪه خدمت آقاے رئیس جمهور دادیم، مبنے بر ایــن بود ڪه در دو سال گذشته در فضاے مجازےبالغ بر ۲۰۰ هزار شغل ایجاد شده است. 😂(وااااےســوتےرو😝) . . . فکر مے‌ڪنم ڪه بیان دو میلیــون شغل یڪ اشتباه لفظے از آقاے رئیس جمهور بود ڪه با خستگے‌هاے ایشان همراه شده است😐 (باشه فهمیدیم نمیخواد ماست مالیش ڪنے😂) . . . [•خندیـــشـــه نوشــتــــ •] خاڪ بر ســرم🙆♂ حســـن یعنے تـــو فرق ۲۰۰ هزار رو با دو میلیـــون نمیدونے⁉️ اَے خِدااا♂ تعجب نداره که وقتے یه نفـــر یه دستش رو دڪمه فیلتــر باشه☝️، یه دستش به متــن سخنرانے 📋رفع فیلتــر، خسته میشه دیگه‼️♂ همین ڪه نگفته برجام دو میلیون شغل ایجاد ڪرده جاے شڪر داره😌 😝 ڪلیڪ نڪن منفجـــexplodeــرمیشے😳👇 |•😉•| @asheghaneh_halal
. . - سلام سیب زمینی چنده؟😬 + ڪیلو ۱۰ تومن0⃣1⃣ - حالا یه دور بزنم برمیگردم😁 ✅ حالا ڪجا میري بیا دست خالے برنگرد #آشنا ازت شاڪے میشه😀 👌 سیاسے ترین ڪانال ایتا روشنگرےهای بدون روتوش😱 زوود باش بیاتو تا پاڪ نشده👇 http://eitaa.com/joinchat/527499284C698ab461f2 جوین اجبارے☝️😬 . .
😜•| |•😜 بــــاز هــم توئیــتر جنــاب اظهــار فضـل ڪرد:) ڪاری نڪنید ظریف مجبور شود به جای😡 دفاع صرف، به موانع داخلے تحقق سیاست خارجے عزتمند هم حمــله ڪند.😌 او در هنگــام حمــله چنــدان هم ظریف نیست! [طنازباشے نوشت✍ ] شمــا علاوه بر اینڪه مشاور عــامو حسنے زبـــــــــــونِ دایے جواد هم هستے! باریڪ الله نه باریڪ الله😎 همه فـــن حریفے پسرم! ڪاش اینقد ڪه زبونتون ڪار میڪرد عقل سیاسےتونم ڪار میڪرد.☺️✋ 📌| جانِ خودت، فهمیدی چے گفتے!😁 شڪ دارم! سیاست در طنزترین حالت ممڪن😎👇 •|😜|• @Asheghaneh_halal
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . ‌ نیـست‌بوے را تابِ‌غربـت‌بیش‌ازایـن ..؛ ازنسـیمِ‌صبـح، بویے میےبایـدڪشید•🤍• :)💚 . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
⧉ 🪄 . . ‌#عشقینه ୧ . . #پلاک_پنهان #قسمت_صد_و_بیست_و_هفت از ترس لرزی بر تنش افتاد، جرات نداشت، نگا
⧉ 🪄 . . ‌ ୧ . . سردار عصبی به سمت او رفت و فریاد زد: ــ داری همه چیزو خراب میکنی سرش را میان دو دستانش گرفت، و فشرد، و عصبی پایش را بر روی پارکت خانه می کوبید. ــ برا چی رفتی دنبالش؟؟برا چی هر جا میره اسکورتش میکنی؟ تو قول دادی! فقط یکبار اونو ببینی!! فقط یکبار، اصلا برا چی جلو رفتی، و با اون صحبت کردی؟؟؟ ــ من میدونم دارم چیکار میکنم ــ گوش بده چی میگم،اینجوری هم کار پرونده بهم میخوره، هم اون دختر به خطر میفته! سری به علامت تاسف تکان داد و گفت: ــ چرا آروم کردن دلت برات مهمتره از سلامتی سمانه است؟! عصبی از جایش بلند شد، و با صدای خشمگین گفت: ــ سلامتی سمانه از جونم هم مهمتره،فکر کنم، اینو تو این چند سال ثابت کردم، من میدونم دارم چیکار میکنم، سردار مطمئن باشید، اتفاقی بدی نمیفته، و این پرونده همین روزا بسته میشه!. سردار ناراحت، به چهره ناراحت و خشمگین و چشمان سرخ مرد روبه رویش نگاهی انداخت ــ امیدوارم که اینطوری که میگی باشه کمیل!!! 💤😰💤😰 سمانه با ترس از خواب پرید، از ترس نفس نفس می زد،سمیه خانم لیوان آبی را به سمتش گرفت و با نگرانی گفت: ــ چیزی نشده مادر ،خواب دیدی سمانه با صدای گرفته ای گفت: ــ ساعت چنده؟ ــ سه شب مادر،خواب بدی دیدی؟ سمانه با یادآوری خوابش، چشمان را محکم بر روی هم بست، و سری به علامت تائید تکان داد. ــ بخواب عزیزم ــ نمیتونم بخوابم،میترسم دوباره خواب ببینم سمیه خانم روی تخت نشست، و به پایش اشاره کرد ــ بخواب روی پاهام مادر سمانه سر را روی پای سمیه خانم گذاشت، سمیه خانم موهای سمانه را نوازش کرد و گفت: ــ وقتی کنارمی،حس میکنم کمیل کنارمه، وقتی دلتنگ کمیل میشم و بغلت میکنم، دلتنگیم رفع میشه، پسرم رفت، ولی یه دلخوشی کنارم گذاشت، امروز وقتی رفتی، و جواب تماسمو ندادی، داشتم میمردم، از دست دادن کمیل برام کافی بود، نمیخوام تورو هم از دست بدم! بوسه ای بر روی موهای سمانه نشاند، که قطره اشکی از چشمانش بر روی پیشانی سمانه سرازیر شد. سمانه چشمانش را بست، که دوباره خوابش را به یاد آورد،همان مرد با چفیه،به چشمانش خیره شده بود، و فریاد می زد "باورم کن ،باورم کن" و سعی در گرفتن دست سمانه می کرد. سمانه چشمانش را باز کرد، و خودش را لعنت کرد،که چرا موقعی که مرد کنارش بود، احساس ترس نکرد، چرا احساس می کرد، چشمانش و نگاه سرخش بود، چرا تا الان به اوفکر میکرد، حس می کند دارد به کمیل خیانت می کند.! قطره اشکی از چشمانش جاری شد و آرام زمزمه کرد: ــ منو ببخش کمیل . ‌ ꪆ ٖڪاغذ‌سفید‌آغوشے‌براے‌احساسات ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🪄