عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویستوسیوشش +:نه مامان...من... فاطمه میگوید:نیکی من چا
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوسیوهفت
(بسم هللا الرحمن الرحیم... قال رسول هللا،النکاح سنتی)...
ضربان قلبم بالا میرود،اما آرامم...
چرا مضطرب باشم وقتی او مهربان است و قادر..
مامان میگوید:من چرا استرس گرفتم...
لبخند میزنم:ذکر بگید مامان
:_بلد نیستم که..
+:صلوات بفرستید..
شتاب زده زیر لب میگوید
:_باشه.. اللهم صل علی آل محمد.. اللهم صل علی آل محمد...
آرام زیر لب شمرده شمرده میگویم:اللهم صل علی محمد و آل محمد..
مامان متوجه میشود و تصحیح میکند.
(سرکار خانم نیکی نیایش... آیا به بنده وکالت میدهید شما رو به عقد دائم) ...
یاد خوابم میافتم... الهی،به امید تو..
(و همیشگی آقای مسیح آریا به صداق و مهریه ی یک جلد کلام الله مجید،آینه و یک جفت
شمعدان و دو هزار و یک سکه ی تمام بهار آزادی دربیاورم،وکیلم؟)
دخترخاله ی مسیح میگوید:عروس رفته گل بچینه
من،آمده ام دسته گل های بر آب رفته ی زندگی ام را جمع کنم..فصل خزان است،تا چیدن گل
بسیار مانده... سه آیه میخوانم و دوباره میشنوم (وکیلم؟؟)
باز هم کسی خلوتم را بهم میزند:عروس رفته گلاب بیاره...
کاش لحظه هایم بوی گل محمدی بگیرد..رایحه ی گلاب..
صلواتی زیر لب می فرستم.
(برای بار سوم میپرسم،دوشیزه ی محترمه ی مکرمه)...
خودم را در رحمت و مشیت الهی غرق میکنم، چشمانم را میبندم و روزی را تصور میکنم که به
تمام ناخوشی های امروز بخندم.. مگر نه اینکه(التحزن ان هللا معنا)؟
(وکیلم؟)
خدایا ... چه بگویم؟
کوبش بی مهابای قلبم،قفسه ی سینه ام را آتش میکشد.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝