eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• آقا جان از جا برخاست و گفت: خدا کمکت کنه حاجی خدا صبرت بده ما هم از جا برخاستیم حاج علی دست آقاجان را فشرد و گفت: خدا خودش کمک کنه علیرضا را روی شانه ام گذاشتم تا آروغش را بگیرم. حاج علی به کنارم آمد علیرضا را از بغلم گرفت. صورتش را بوسید و پرسید: براش اسم گذاشتید؟ به تایید سر تکان دادم و گفتم: با اجازه تون اسمش رو علیرضا گذاشتیم حاج علی صورت علیرضا را دوباره بوسید و گفت: خدا حفظش کنه ان شاء الله عاقبت به خیر بشه آه کشید و گفت: به احمد سلام منو برسون ... _ان شاء الله میاد دیدن تون ... خودشم خیلی دلتنگ و بی قرار شماست ... حاج علی در حالی که علیرضا را به بغلم می داد گفت: ان شاء الله هر جا هست سالم سلامت باشه. دل من به همین خبر سلامتیش خوشه زهرا جلو آمد مرا بغل گرفت و آهسته در گوشم گفت: به احمد بگو هر طور شده بیاد وجودش برای آرامش دل همه مون لازمه ما هیچ چی حداقل به خاطر زینب .... از بغلم بیرون آمد و با چشم های خیس اشکش خیره ام شد. لبخند تلخی روی لب راند و گفت: ببخش اگه زکیه بد حرف زد. منظوری نداره به رویش لبخند غمگینی زدم و گفتم: اشکالی نداره .... بعد از خداحافظی از اتاق و عمارت حاج علی بیرون آمدیم و به سمت خانه راه افتادیم. راضیه علیرضا را از بغلم گرفته بود و تا خانه او را آورد. کم کم همه به خانه های شان رفتند و فقط راضیه پیشم ماند و برایم عجیب بود چرا حسنعلی به دنبالش نیامد 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید حاج علی اکبری صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•