eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . چیزی به گرمای شرم،در سرمای نیمه‌شب اوایل بهار،روی صورتم مینشیند. سرم را پایین میاندازم. وقتش رسید.. وقت اعتراف! *نیکی* با کفگیر نیمروها را داخل بشقاب ها میگذارم. به قول فاطمه،کدبانویی شده‌ام! عسل و ظرف مربا را دو طرف میز میگذارم و نگاهی به قلقل کتری میاندازم. دو قاشق چای عطری اعلا،داخل قوری میریزم و شیر کتری را باز میکنم. بخار آبجوش دستم را میسوزاند و حس زندگی را در رگهایم به جریان میاندازد. با تمام وجود،رایحه‌ی چای تازه‌دم را به ریه‌هایم میفرستم و در قوری را میگذارم. میخواهم به طرف اتاقها بروم و بقیه را بیدار کنم که صدای باز و بسته‌شدن در ورودی میآید. با تعجب برمیگردم و مسیح را میبینم. لباسهای ساده پوشیده و زیر چشمهایش به اندازه‌ی دو انگشت گود افتاده. موهای مشکی‌اش بهم ریخته و لباسهایش قدری چروک است. با تعجب میپرسم:کجا بودی؟ سرش را پایین میاندازد :_سلام +:سلام،کجا بودی؟؟ :_با عمو بیرون بودیم. خم میشوم تا پشت‌سرش را ببینم. +:پس کو عمو؟ :_با مانی رفتن یه کم قدم بزنن لحنش خسته‌است.صدایش خسته است. مرد من خسته است. با تعجب نگاهی به ساعت میاندازم +:این موقع روز؟آخه من صبحانه آماده کردم... 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝