📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_ششصدوهشت
مانی شانه بالا میاندازد و با بیخیالی میگوید:من تا حالا به هیچ جنس مخالفی علاقمند
نشدم،صرفا دهنم بوی شیر میده و مثل این آقامسیح نیستم!
آداب حالیمه،بزرگترو کوچیکتر برام مهمه و تا وقتی عمووحیدجان،عذب اوغلی محسوب
میشن،من زن نخواهم گرفت،والسلام!
به چهرهی نیکی نگاه می کنم.
هنوز تحت تأثیر نطق غرای مانی است و سعی دارد خندهاش را کنترل کند.
نگاهی به من میاندازد،نمیتوانم اصلا تحمل کنم و همزمان با نیکی میخندیم.
مانی انگار هیچ اتفاقی نیفتاده،با لحن مسخره ای میگوید:بله نیکی خانم بخند...حرف حق که
جواب نداره!
نیکی خندهاش را کنترل میکند و با لحن جدی میگوید:بازی تازه شروع شده آقامانی!
بطری دوباره میچرخد.
دوباره سر بطری به طرف نیکی میافتد.
نیکی پوف میکند و میگوید:من جرئت میخوام،حقیقتها خیلی مسخرهان!
مانی نگاه معناداری به من میکند و میگوید:بله، صحبت عشق و عاشقی بایدم برای تو مسخره
باشه،تو که درد هجر نچشیدی...
گونههای نیکی رنگ میگیرند.
سریع سرش را پایین می اندازد و هیچ نمیگوید.
مانی سقلمهای به پهلویم میزند و با چشم و ابرو به نیکی اشاره میکند.
بعد بلند میگوید:حالا بعدا سرخ و سفید میشی نیکی، فعلا بیا این جرئت رو جواب بده،تا ببینیم
بعدی رو حقیقت میگی،یا نه!
نیکی با ترس به هردویمان زل میزند.
مانی با تحکم می گوید:جعبه ی سیگارت رو بده مسیح.
با خنده ،جعبهی سیگار را از جیبم درمیآورم و به طرفش میگیرم.
مانی رو به نیکی میگوید:سیگار بکش!
با تعجب نگاهش می کنم.
نیکی انگار درست متوجه حرف مانی نشده،ابروهایش را بالا میبرد و میگوید:چی کار کنم؟؟
شانه بالا میاندازم و مانی با خونسردی می گوید:سیگار بکش،یه پک هم بکشی کافیه!
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝