عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
📚 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_ششصدوپنجاهوشش چقدر اردیبهشت امسال زرد است!چقدر پاییز اس
📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_ششصدوپنجاهوهفت
+:نیستی.صدات داد میزنه که نیستی...
:_عمو میخوام اگه ممکنه و اجازه میدین برای یه مدت بیام اونجا.
ولوم صدایش پایین میآید.
:_حس میکنی با دور شدن ازش بهتر میشی؟
چیزی نمیگویم.
+:در خونم همیشه به روت بازه.
سرد میگویم
:_ممنون،فکر میکنم یه مسافرت حالم رو بهتر میکنه.
+:منتظرتم،بلیت که گرفتی خبرم کن
:_خداحافظ
موبایل را روی میز پرت میکنم و نگاهی دیگر به خانهی ارواح میاندازم.
ماندن در اینجا،شکنجهی بزرگیاست.
کتم را از دستهی مبل چنگ میزنم و سریع از خانه خارج میشوم.
باید هرچه زودتر برای ویزا اقدام کنم...
*نیکی*
بدون هیچ حرفی،فنجان چای را از روی میز بر میدارم،فاطمه دستم را میفشارد.
:_به چی فکر میکنی؟
سربلند میکنم،لبخند تلخی میزنم و آهسته میگویم
+:هیچی
:_نیکی من نمیخوام دخالت بیجا کنم ولی راستش...به نظر منم گفتن سودی نداره.
اگه به پدر و مادرت چیزی بگی،فقط محدودیت های خودت بیشتر میشه.
دستم را از میان دستانش بیرون میآورم
+:میدونم
:_میدونی اگه بگی نظر پدر و مادرت راجع مسیح عوض میشه.اینجوری ممکنه بین بابا و
عموت هم تنش ایجاد بشه...
سر تکان میدهم
+:میدونم
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝