📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_ششصدوچهلوهفت
:_حتی به قیمت تنهاموندن مسیح تا آخرعمر؟؟
دلم میلرزد
از تصور ایستادن مسیح کنار زنی دیگر،دست در دست،دلم میلرزد اما ناخودآگاه پوزخند
میزنم،شبیه مسیح شدهام!
+:هرکسی یه روز ازدواج میکنه..مسیح هم یه مدت بعد،فکر این دو سه ماه که از سرش
پرید،دوباره ازدواج میکنه..
صدایش در سرم اکو میشود،همان شب در کافه...
وقتی گفتم قبول میکنم همسر صوریاش بشوم.
کاش زمان در همان کافه متوقف میشد...
"هرکسی یه روز ازدواج میکنه..نگران شناسنامهات نباش..یه فکری واسه سیاهشدنش میکنم"...
کاش کسی هم به سیاه شدن قلبم فکر میکرد..
دست گرم عمو که روی زانویم مینشیند،قلبم گرم میشود..
کمی،احساس راحتی میکنم و با شنیدن جملهاش،حس میکنم از سنگینی کوه روی شانههایم
کم شده.
:_من کنارتم نیکی...تا آخرش..
عمو هست..
مثل همیشه،تا آخرش!
*مسیح*
گفت نه!
پشت پا زد به هرچه ساخته بودیم و گفت نه..
حق هم دارد..
چقدر من احمق بودم..
چرا باید دختری مثل نیکی،به پسری مثل من،به عنوان همسر فکر کند؟!
چقدر احساس حقارت میکنم..
درست که فرق داریم،اما...
میتوانستم برایش کاخ خوشبختی بسازم.
فرقمان چیست؟
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝