eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.1هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_شصت‌وپنج هوای ابری شهر، باعث تاریکی بیشتر هوا شده است.
•𓆩💞𓆪• . . •• •• آقاسیاوش لبخند میزند، عمو میگوید: من الان میام، چیزی که نمیخواین؟ +نه ممنون عمو می‌رود، پس از چند لحظه می‌گویم: شما خیلی با عمو صمیمی هستید، درسته؟ - خب بله، من و وحید از بچگی باهم دوست بودیم. وحید فوق العاده است در دل، حرفش را تأیید میکنم . فرد سینی غذا در دست می آید، آقاسیاوش هم بلند میشود و به کمک او میرود. صبر می کنیم تا عمو بیاید و بعد مشغول خوردن غذا میشوم، واقعا خوشمزه است. فرد برای لحظه‌ای عمو را صدا میزند. میگویم: آقاسیاوش آشپزتون دست پخت عالی داره آقاسیاوش میگوید: بله،ولی آشپزخونه جزء قلمرو وحیده متوجه حرفش نمیشوم: عمو؟ + نکنه به شمام گفته رستوران، مال منه؟ - مگه نیست؟ + چرا هست، ولی نصفش، نصف دیگه‌اش واسه وحیده. - خب چرا اینو نمیگه؟ میخواد به قول خودش دچار منیّت نشه عمو به جمعمان اضافه می‌شود، آقاسیاوش چپ چپ نگاهش میکند، عمو میپرسد: چیه؟ چرا اینطوری نگا میکنی؟ سیاوش سری تکان میدهد و عمو میخندد. غذایمان که تمام میشود، عمو جعبه ای برابرم میگیرد: ناقابله خاتون حیرت میکنم: مال منه؟ + بله مال شماست، ببین خوشت میاد؟ - آخه مناسبتش؟؟ + من تا امروز پونزده تا، کادوی تولد به تو بدهکارم. این حالا اولیش جعبه را از دست عمو میگیرم، کوچک است و زیبایی‌اش سلیقه‌ی خریدارش را به رخ میکشد. در جعبه را باز میکنم. انگشتری ظریف و زیبا، داخلش نشسته و به زیبایی هرچه تمام تر، رویش حک شده: امیــــــری حسیـــن ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•