eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_شصت‌وهشت + دیدی بهت گفتم. میدونستم. مامان و من، آزادی
•𓆩💞𓆪• . . •• •• - خداحافظ عمو تماس را قطع می‌کند، نگاهم می‌کند و نفسش را با صدا بیرون می‌دهد . . . می‌خندم: طفلک چه ذوقی کرد. عمو می‌خندد: اینجوری بهتره، بزار خیالشون راحت باشه. راستی مدرست هم جور شد! - جدی؟ + بله، عمو وحیدت رو دست کم گرفتی؟ - اون که عمــــرا، مرسی عمو. بابت همه چی ممنون ★ کمی از شیرکاکائو را سر میکشم و به چشم های گرد شده‌ی فاطمه خیره می‌شوم. خنده‌ام می‌گیرد، صورت گرد و گندمی‌اش، وقتی تعجب می‌کند بامزه می‌شود. - چیه؟ چرا اینطوری نگام می‌کنی؟ + یعنی تو یك‌‌سال بدون مامان و بابات موندی اونجا؟ - یك‌سال نه. کمتر شد، فک کنم...اممم...آره نُه ماه شد، تو این مدت با هم تماس تصویری داشتیم، ولی دلم براشون خیلی تنگ شد. + اونجا مدرسه می‌رفتی؟ - آره مدرسه‌ی ایرانی‌ها. + چه جالب... مشغول خوردن می‌شود، یک دفعه انگار چیزی یادش افتاده،می‌گوید: راستی نیکی شما سال تحویل کجا میرین؟ - مـــا؟ پارسال و پیارسال که خونه‌ی خودمون بودیم. سال قبلش که من ایران نبودم،سال‌های قبلشم یا مهمونی بودیم یا مهمون داشتیم. شما چی؟ + مــا چند بار مشهد بودیم، چند بار خونه مامان بزرگم اینا بودیم، ولی امسال، بازم جمع میشیم خونه مامان بزرگم، به هرحال اولین سالیه که تنها شده. روز سوم، چهارم عید، میخوایم بریم امامزاده صالح و شاه‌ عبدالعظیم ... - واقعا؟؟ + آره اگه خدا بخواد، تو هم اگه بخوای میتونی باهامون بیای. - من؟ نه بابا، من مزاحمتون نمیشم! ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•