عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وهجده - شاید باورت نشه اما هیچ چیزی برای یه مرد مهم تر از این نیست که
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_ونوزده
- در واقع از اخرین باری که با راحله اومدیم. این میز پر خاطره ست. اولین باری که با راحله اومدیم تهران هنوز جهیزیه راحله نرسیده بود برای همین مجبور شدیم بیایم هتل چون قطعا خونه بابام راهم نمیدادن. بعد از اونم برای تجدید خاطره گاهی می اومدیم. اینه که اینجا شاید غذاش آنتیک نباشه اما خاطرات خاصی داره
شروین که دید شاهرخ در خاطراتش غوطه ور شده پرسید:
- حالا چی می خوای؟
شاهرخ با صدایی نه چندان مفهوم گفت:
-فرقی نداره
شروین شانه ای بالا انداخت و رو به گارسون غذا را پیشنهاد داد. بعد که پیش خدمت رفت پرسید:
-به بابات سر هم میزنی؟
- آره. البته اون خوشش نمیاد. اون انتظار داشت پسرش همه آرزوهاش رو برآورده کنه. اما خب هرکسی زندگی خودش رو داره
- اگه دوس نداره برای چی بهش سر می زنی؟
-خوبی کردن به کسی که بهت خوبی می کنه هنر نیست
- من نمی فهمم چرا ما باید آرزوهای برآورده نشده اونا رو برآورده کنیم؟
-نیازی نیست این کارو بکنی.فقط باید نوع برخورد رو عوض کنی تا با کمترین تنش همه چیز حل بشه
- حرف منطقی تو گوششون نمی ره
- با وجود همه اینا نباید بی ادبی کنی. هیچ وقت یادت نره که اونا پدر و مادرتن
پیش خدمت غذا را روی میز گذاشت
- بوش که خوبه
- به سلیقه من شک داری؟
- اگه سلیقت بد بود که با من رفیق نمی شدی
- پس سعید هم خوبه
- انسان ممکن الحظاست
چند لقمه که خوردند شروین گفت:
-چرا همیشه پدر و مادرها با بچه هاشون مشکل دارن؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒