eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #رمان_ضحی #قسمت_هفتادوچهارم دین برنامه زندگیه خدا هم تو لحظه لحظه زندگی ما
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . محمد(ص) دکترینش رو به دنیا صادر کرد تاریخ رو به قبل و بعد از خودش تقسیم کرد این قابل انکار نیست این با شمشیر میسره؟ پس چرا مغول ها نتونستن دکترین(مجموعه‌ای از باورها) صادر کنن؟ چرا اونا اومدن ایران مسلمون شدن رفتن! ولی اسلام توی ایران موند چون مردم خواستن و پذیرفتن چون درونش منطق دیدن با وجودی که با زبان خوبی بهشون عرضه نشد درسته بعد از پیامبر کشورگشایی هایی تحت لوای حکومت اسلامی صورت گرفت که روشش با روش و نگاه پیامبر متفاوت بود ولی حرف من الان عملکرد پیامبرمونه پیامبر موقع فتح مکه اگر دنبال کشتار بود باید از دم درو میکرد ولی به همه امان داد حتی ابوسفیان لیدر مشرکین در تمام جنگ ها علیه اسلام... ما جنگ طلب نیستیم اسلام پیروانش رو طوری تربیت میکنه که بزدل و توسری خور نباشن... ظلم رو نپذیرن و شجاع و حق طلب باشن نه جنگ طلب قبلا هم گفتم ما اجازه شروع جنگ علیه جایی رو نداریم ما فقط از ماهیتمون دفاع میکنیم... کتایون سر تکان داد: ولی عملا چیزی که میبینیم اختلافات مذهبی همیشه ریشه جنگ و کشتار بوده! _واقعا با چه رویی این حرف رو میزنی! جنگ جهانی اول و دوم ریشه ی مذهبی دارن؟ یا دعوای تقسیم قدرت بودن؟ بسط مدرنیته تا همین امروز 50 میلیون کشته روی دست بشریت گذاشته... ته ته جنگ های مذهبی که اونم از کژفهمی آدمهاست و ربطی به آموزه های دینی نداره، مثلا جنگ صلیبی بوده دیگه... چقدر کشته داشته؟ به اندازه 2 روز اول جنگ جهانی دوم! جنگها و کشتارها و تمام مصائب روی کره زمین زاده همین تفکر مسمومه که مقابل خدا ایستاده و ادعای خدایی داره اصلا خدا دین نازل میکنه که جلوی سلطه اینها بر مردم رو بگیره بساط ظلم اینا رو جمع کنه! ثانیا ژانت اکثریت سازی که منطق سازی نمیکنه لزوما! یعنی اگر اوضاع برعکس بود و دین تو پرتعداد ترین دین جهان نبود تو به این دلیل رهاش میکردی؟ یعنی اون اوایل مثلا در روم که بخاطر فشار حاکمیت و دست پنهان یهود مسیحی بودن جرم بود و مجازاتش اعدام و تعدادشون کم بود و مخفی بودن، مسیحیت ارزش نداشت و الان چون طرفدار پیدا کرده مهم شده؟ اینکه آدمهای بیشتری به یک تفکر باور و اعتقاد داشته باشن میتونه دلیل حقانیتش باشه؟ آیا میتونیم تک تک این افراد رو پایش کنیم ببینیم از چه سطح درکی نسبت به تعالیم اون دین برخوردارن؟ میشه فهمید چند درصدشون شناسنامه‌ای ان؟ دین باید استدلال و منطق برای ارائه داشته باشه و با اون سنجیده بشه بعدم مگه من دشمن مسیحیتم منم که گفتم مسیحیت دین الهیه نجات بخش امت یهود بوده یهودیت هم همینطور گفتیم دین الهی بوده اولین دینی که به سمت تشکیل تمدن الهی خیز برداشت اصلا همه اینها یک دین بودن خدا قصد تفرق نداشت بشر هی دین رو منحرف میکرد خدا نسخه آپدیت رو که میفرستاد با نسخه ویروسی شده کلی تفاوت داشت با نفس عمیقی سکوت کوتاهی ایجاد کردم و بعد باز ادامه دادم: توی آیه 102 به شروع یادگیری جادو جنبل در بنی اسرائیل اشاره میکنه و نکته جالبی داره میفرماید چه بد چیزی بود آنچه خود را بدان فروختید! عاقبت بخیریشون رو فروختن تا رفاه و قدرت بدست بیارن نمایشنامه دکتر فاستوس رو دیدی؟ _نه ولی خوندمش _اونجا دکتر فاستوس روح خودش رو به شیطان میفروشه تا توی زمستان آب گرم و توی تابستان آب خنک داشته باشه... نمادی از رفاه! یعنی بخاطر بدست آوردن رفاه و تکنولوژی رفاه آور حاضر شد عاقبتش رو قربانی کنه... _آها شما تکنولوژی رو شیطانی میدونید درسته؟ _به هیچ وجه نه تکنولوژی و نه رفاه شیطانی نیستن الان من تکنولوژی گریزم؟ پس اینا چیه که استفاده میکنم این گوشیم این لپ تاپم ما باید از امکانات این دنیا استفاده کنیم اما در خدمت هدفمون اینکه اون رو هدف قرار بدیم غلطه اینکه برای بدست آوردنش هر کاری بکنیم غلطه این چیزی که منظور این آیه ست و این نمایشنامه هم بیانش میکنه اینه! حالا یه چیز مهمتر با همین مطالعه ابتدایی از قرآن هم این نکته مشهوده که قرآن به عنوان یک کتاب روی تورات اشراف 100 درصد داره. اما یه سوال اینجا پیش میاد اونم اینکه چطور ممکنه یک امی غیر یهودی یک کتاب به حجم و سنگینی تورات رو انقدر دقیق بشناسه اصلا تورات که مثل قرآن تو خونه همه نبود که راحت گیر بیاد فقط دست احبار و علماشون بود به نظرت اونا متونشون رو در اختیار یه غیر یهودی قرار میدادن که بخونه؟ به هیچ وجه! به همون مردم خودشون هم نمیدادن سالی چند بار تو مراسما از رو یکمش رو برای مردم میخوندن همین بعدم برفرض محال اگر اینکارو کرده بودن نمی اومدن بگن و آبروشو ببرن؟ آیه 111 رو ببینید واقعا قبل از قرآن چه زمانی و چه کسی از بشر خواسته بود فکر کنه و دلیل و استدلال بیاره؟ کدوم مکتب کدوم ایدئولوژی؟ اصلا کسی که از حقانیت خودش اطمینان نداشته باشه مردم رو به تفکر و تحقیق و مطالعه دعوت نمیکنه . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو #قسمت_هفتادوچهارم احمد از آقاجان تشکر کرد و همرا
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• محمد علی قبل از این که از مطبخ بیرون برود پرسید: آبجی احمد هم رفته مسجد؟ شانه بالا انداختم و گفتم: نمی دونم. محمد علی سر تکان داد و گفت: خیلی خوب خودم میرم پیداش می کنم. عجیب بود که بعد این همه مدت محمد علی در مورد احمد از من سوال می پرسید. از قبل عقدم تا به امروز حتی اسمش را هم از دهان محمد علی نشنیده بودم چه برسد که دنبالش بگردد و کارش داشته باشد. به یک باره با او خوب شده بود و با ازدواج من و او کنار آمده بود؟ به نظرم مشکوک می آمد اما چیزی به روی خودم نیاوردم. رو به مادر پرسید: با من کار نداری؟ چیزی لازم نداری از بیرون برات بگیرم؟ مادر زیر لب برایش لاحول و لا قوة الا بالله خواند و گفت: نه پسرم برو خدا به همرات. محمد علی خداحافظی کرد و رفت. مادر یکی از جعبه های شیرینی را آورد و روبرویم نشست. در حالی که چای می ریخت پرسید: محمد علی چی میگه؛ وقتی ما نبودیم از چیزی ناراحت بودی؟ از سوال مادر جا خوردم. تکه شیرینی درون دهانم را فرو بردم و گفتم: نه ناراحت نبودم. فقط یکم دوری دلتنگم کرده بود. آخه هیچ وقت خونه این قدر خالی و سوت و کور نبود. خیلی روزا از صبح تا شب تنها بودم. آقاجان هم نمی ذاشت با حمیده بیام دیدن راضیه. همه این ها یکم دلگیرم کرده بود. مادر چای نوشید و گفت: دیگه باید کم کم به دوری و ندیدن ما عادت کنی. چند وقت دیگه ان شاء الله میری خونه خودت دیگه هر روز که نمی تونی بیای اینجا. نهایت هفته ای یکی دو بار بتونی بیای سر بزنی. _چه سخته این جوری. فکر کنم دلم از غصه بترکه. _خدا نکنه دختر. اولش سخته ولی کم کم سرت گرم کار خونه میشه عادت می کنی. _حالا که هنوز صحبتی نشده و منم دور نشدم پس لازم نیست عادت بکنم. مادر گفت: دیشب یه چیزایی به مادر شوهرت گفتم. به حاجی هم گفتم به حاج علی شون 😁 بگه اگه زحمتی نیست دوشنبه شب بیان این جا صحبت کنیم و قرار عروسی رو بذاریم. ناخودآگاه از رویای شیرین آغاز زندگی من و احمد لبخند به روی لبم آمد. مادر لب گزید و استغفرالله گفت و رو به من گفت: دم خروستو باور کنم یا قسم حضرت عباست رو؟ مثل این که خیلی خوشحال میشی زود از پیش ما بری؟ با خجالت سر به زیر انداختم و گفتم: نه مادرجان این چه حرفیه. کجا برم از این جا بهتر؟ مادر گفت: باشه مادر جان باور کردم لازم نیست سرخ و سفید بشی. خوبه که ذوق عروسیت رو داری. نظر منو بخوای خونه شوهر خیلی بهتر از خونه پدر مادره. هر کی غیر اینو بگه یا دروغ میگه یا خوشبخت نیست.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•