عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_پانصدوسیوهشت مامان با خنده از روی شانهام میزند:خب واقعی
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_پانصدوسیونه
با هیبت و غروری که ستایشش میکنم،از جیب کت خاکستریاش، یک پاکت طلایی بیرون
میآورد:تولدت مبارک!
تشکر میکنم و با کنجکاوی پاکت را از دستش میگیرم.
نگاهم روی برگهی تور مسافرتی خشک میشود.
دو بلیت به نامهای من و نیکی به مقصدِ امارات.
باورم نمیشود.
یک سفر دونفره.
واقعی واقعی...
برای روز سوم فروردینماه سال آینده.
نمیتوانم خوشحالم را پنهان کنم.
عمو را محکم بغل میگیرم.
عمو،دستش را پشت کمرم میکوبد و میگوید:ماه عسلتون به خاطر درگیری کاری تو،کوتاه شد.
گفتم این سفر،برای ریلکسیشن هردوتون خوبه.
راستش میخواستم یه مقصد بهتر در نظربگیرم،ولی متاسفانه همهی پروازهای فرست کلس دم
عیدی بسته شدهان.
نیکی هم خیلی وقته دبی نرفته.
امیدوارم برید و یه مسافرت به یادموندنی بسازید.
نگاهی به نیکی میکنم.
لبخندی آغشته به شرم روی لبهایش نقش بسته.
خیلی راحت میشود حدس زد که نگران چیست.
چشمهایم را روی هم میگذارم تا مطمئنش کنم.
او هم لبخندی میزند و سر تکان میدهد.
بعد به طرف عمو میرود و بغلش میکند.بعد از عمو،نوبت زنعمو افسانه است.
با خنده،جلو میآید و جعبهی بزرگی به دستم میدهد.
بعد آرام دو طرف صورتم را میبوسد.
با احترام،دستش را میبوسم،درست مثل مادرم.
هرچند نیکی شبیه مادرش نیست،اما من زنعمو را مثل مامان دوست دارم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝