eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.3هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_ببخشید..چند دقیقه بعد میام. +:کجا میری؟ نگاه کوتاهی به مسیح میکنم :_زود میام،یه دعا بخونم و بیام +:میشه همینجا بخونی؟ نگاهی به اطراف میاندازم. سر تکان میدهم. :_الآن برمیگردم. چادر نماز و مفاتیحم را برمیدارم و دوباره وارد سالن میشوم. بدون توجه،به مسیح،روی فرش کوچک وسط سالن،مینشینم و زیارت عاشورا را شروع میکنم. یک لحظه حواسم پرت مسیح میشود. دستش را زیر چانه‌اش گذاشته و نگاهم میکند،انگار جذابترین و مهیج‌ترین فیلم را تماشا میکند. سر تکان میدهم و دوباره مشغول خواندن میشوم. لعن آخر را میفرستم و برای سلام،از جا بلند میشوم. به طرف قبله،منتهی کمی به سمت راست مایل میشوم،دست روی سینه میگذارم،کمی سرم را خم میکنم و به سیدالشهدا و حضرت زین‌العابدین و فرزندان و یاران حضرت درود میفرستم و سر جایم مینشینم. "اللهم خص انت اول ظالم بالعن منی"... بدون توجه به مسیح که از نشستن و برخاستن‌هایم تعجب کرده به سجده میروم. "اللهم لک الحمد،حمد شاکرین"... سرجایم مینشینم. اشکی که همیشه،بعد از سلام آخر از چشمم میچکد،با سرانگشت میگیرم و دو رکعت،نماز زیارت میخوانم. سلام آخر را که میدهم،سریع بلند میشوم. دوست ندارم معرض توجه باشم،بالاخص که مسیح بی‌هیچ حرکتی همچنان به من خیره شده. چادر و مفاتیحم را روی میز میگذارم و به طرف هفتسین کوچکمان میروم. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝