📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_پانصدونود
:_ببخشید..چند دقیقه بعد میام.
+:کجا میری؟
نگاه کوتاهی به مسیح میکنم
:_زود میام،یه دعا بخونم و بیام
+:میشه همینجا بخونی؟
نگاهی به اطراف میاندازم.
سر تکان میدهم.
:_الآن برمیگردم.
چادر نماز و مفاتیحم را برمیدارم و دوباره وارد سالن میشوم.
بدون توجه،به مسیح،روی فرش کوچک وسط سالن،مینشینم و زیارت عاشورا را شروع میکنم.
یک لحظه حواسم پرت مسیح میشود.
دستش را زیر چانهاش گذاشته و نگاهم میکند،انگار جذابترین و مهیجترین فیلم را تماشا
میکند.
سر تکان میدهم و دوباره مشغول خواندن میشوم.
لعن آخر را میفرستم و برای سلام،از جا بلند میشوم.
به طرف قبله،منتهی کمی به سمت راست مایل میشوم،دست روی سینه میگذارم،کمی سرم را
خم میکنم و به سیدالشهدا و حضرت زینالعابدین و فرزندان و یاران حضرت درود میفرستم و
سر جایم مینشینم.
"اللهم خص انت اول ظالم بالعن منی"...
بدون توجه به مسیح که از نشستن و برخاستنهایم تعجب کرده به سجده میروم.
"اللهم لک الحمد،حمد شاکرین"...
سرجایم مینشینم.
اشکی که همیشه،بعد از سلام آخر از چشمم میچکد،با سرانگشت میگیرم و دو رکعت،نماز
زیارت میخوانم.
سلام آخر را که میدهم،سریع بلند میشوم.
دوست ندارم معرض توجه باشم،بالاخص که مسیح بیهیچ حرکتی همچنان به من خیره شده.
چادر و مفاتیحم را روی میز میگذارم و به طرف هفتسین کوچکمان میروم.
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝