eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . در کمال حیرت و ناباوری،اشک هایم را پاک می کنم. سعی می کنم لبخند بزرگ روی لب هایم را کنترل کنم و سوار ماشین می شوم. ماشین سریع حرکت می کند و از باغ بیرون می آییم. مسیح بدون اینکه کلمه ای حرف بزند،به روبه رو خیره شده و مشغول رانندگی است. به خیابان های خلوت شب عید نگاه می کنم و شیشه را کامل پایین می آورم. باد آخر زمستان،به صورتم می خورد و سرمای مطبوعی در وجودم می پیچد. سکوت مسیح آز اردهنده است. ماشین پشت چراغ قرمز متوقف می شود. عددهای کامپیوتری ثانیه شمار قرمز رنگ،به سمت صفر،تغییر شکل می دهند. نیم رخ مسیح را نگاه می کنم +:قهری؟ بدون اینکه نگاهم کند،می گوید :_قهر؛ مال بچه هاست... +:پس دلخوری؟ چیزی نمی گوید. کامل به طرفش برمی گردم +:ای بابا مسیح خواهش می کنم،قهر نباش دیگه... آرام برمی گردد و نگاهم می کند. بدون هیچ حرفی،کمی در چشم هایم خیره می شود. بعد به پشت سرم. آرام می گوید :_سردت نیست؟ سرم را به نشانه ی نفی تکان می دهم. +:نه هوا خیلی خوبه. بدون اینکه چشم از صورتم بردارد،دستش را جلو می برد و دکمه را فشار می دهد. سقف با صدای خفیفی کنار می رود. مسیح برمی گردد و هر دو دستش را روی فرمان می گذارد. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝