eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
📚 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_پانصدوهشتادوهشت اما چون تو یکم بی حوصله بودی گفتم مزاحمت
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . شاید بشه از خانم آشوری هم یه چیزایی قرض گرفت! ظرف سماق را درمیآورم. با دو پیاله‌ی سفید که یک ردیف گلهای ریز طلایی نزدیک لبهاش نقاشی شده. درون یکی از پیاله‌ها سماق میریزم و درون دیگری،یک حبه سیر میگذارم. مسیح میگوید +:فکر میکنم سرکه هم داشته باشیم.. سر تکان میدهم :_نه،نداریم... به طرف سالن میروم. رومیزی ترمه‌ی سفید و طلایی ر ا برمیدارم و روی میز گرد کوچک خاطره،میاندازم. آینه‌ی کوچک را رویش میگذارم و قرآن را برابرش باز میکنم. ساعت سفیدم را کنار قرآن و پیاله‌های سماق و سیر را کنارشان میچینم. صدای رفت و آمد از راهرو میآید. آرام به طرف در میروم و از چشمی بیرون را نگاه میکنم. چند مرد و زن جوان با چند بچه‌ی کوچک به طرف خانه ی آقای آشوری میروند. فکری به سرم میزند. چادرم را سر میکنم و از خانه بیرون میروم. در واحد آقای آشوری را میزنم. خانم آشوری،پیرزن مهربان همسایه در را باز میکند. * دور میز نشسته‌ایم. سبزه و ماهی و سرکه و سمنو،از خانم آشوری گرفتم! بچه هایشان برای سال نو مهمان منزلشان بودند و هرکدام سبزه و ماهی آورده بودند! مسیح نگاهی به ساعت میکند. میگویم :_ساعت هشت سال تحویله...اینم از سال نود و چهار.... بلند میشوم 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝